نَمی از چشمهای توست چشمه، رود، دریا هم کمی از ردّ پای توست جنگل، کوه، صحرا هم (چشم به راه سپیده)
وقت امضایم نشد؟
خواستم نزدیکتر باشم به آقایم نشد
تا بگیرم دامن لطف تو مولایم نشد
خواستم از معصیت دوری کنم، آدم شوم
بندها را وا کنم از دست و پاهایم نشد
ندبههای جمعه را هی خواب میمانم ببخش
سر به زیرم که میان روضه پیدایم نشد
ظاهراً ذکر تو را میگویم اما باطناً
در میان عاشقانت باز هم جایم نشد
راه دیدار تو اینبار از حرم شد باز، حیف
خواستم تا محضر تو با سرم آیم نشد
گفتمت یک بار در خوابم بیا، جانِ حسن
سر به خاک مقدمت ای یار میسایم، نشد
دائماً میچرخم آقاجان به دور معصیت
از دو چشم خیس تو هربار، پروایم نشد
کربلایم دیر شد، دارم خجالت میکشم
آه آقاجان بگو که وقت امضایم نشد؟
وحید محمدی
غیبت آفتاب!
ای شبزدگان به مرگ عادت نکنید
فردای ظهور را ملامت نکنید
یک روز ز پشت ابرها میآید
پشت سر آفتاب غیبت نکنید
مهدی صفییاری
صبر ایوب ندارم
زمین دامنم از آب دیده مرطوب است
بیا، که حاصل این کشتزار مرغوب است
مرا خلاص کن از سالهای غیبت خود
مگر تحمل من مثل صبر ایوب است؟
اگرچه روی سیاهم، به کار میآیم
برای طی زمستان زغال هم خوب است
اگر دروغ بگویم اسیر گرگ شوم:
مقام پیرهنت چشمهای یعقوب است
عصای معجزهها مار میشود با تو
کسی که بیتو نخشکد شقیتر از چوب است
همیشه ابر ز خورشید رنگ میگیرد
به هرکجا بروی این صحیفه زرکوب است
رضا جعفری
دو رکعت ندبه
دلی سبز و تناور داشت، گلدان
نگاهی خیره بر در داشت گلدان
دو رکعت ندبه خواند و منتظر شد
نباریدی، ترک برداشت، گلدان
حبیب نظاری
نهتنها من که دنیا هم
نَمی از چشمهای توست چشمه، رود، دریا هم
کمی از ردّ پای توست جنگل، کوه، صحرا هم
تو از تورات و انجیل و زبور، از نور لبریزی
تو قرآنی، زمین مات شکوهت، آسمانها هم
جهان نیلیست طوفانی، جهان دل مرده ظلمانی
تویی تو نوح، موسی هم، تویی تو خضر، عیسی هم
نوایت نغمه داوود، حُسنت سوره یوسف
مرا ذوق شنیدن میکشد، شوق تماشا هم
«تو آن ماهی که در پایت تلاطم میکند دریا»
من آن دریای سرگردان دور افتاده از ماهم
اسیر روی ماه تو، هوا خواه نگاه تو
نشسته بین راه تو نهتنها من که دنیا هم
«تمام روزها بیتو شده روز مبادا» نه
که میگرید به حال و روز ما روز مبادا هم
همه امروزها مثل غروب جمعه دلگیرند
که بیتو تیره و تلخست چون دیروز فردا هم
جهانی را که پژواک صدایت را نمیخواهد
نمیخواهم نمیخواهم نمیخواهم نمیخواهم
سید محمدجواد شرافت
مثنويهاي رندانه
هلا روز و شب فاني چشم تو
دلم شد چراغاني چشم تو
بنا را بر اصل خماري نهاد
ز روز ازل باني چشم تو
پر از مثنويهاي رندانه است
شب شعر عرفاني چشم تو
تويي قطب روحاني جان من
منم سالك فاني چشم تو
دلم نيمهشبها قدم ميزند
در آفاق باراني چشم تو
شفا ميدهد آشكارا به دل
اشارات پنهاني چشم تو
هلا توشه راه دريادلان
مفاهيم طوفاني چشم تو
مرا جذب آيين آيينه كرد
كرامات نوراني چشم تو
از اين پس مريد نگاه توام
به آيات قرآني چشم تو
سيدحسن حسيني