رابطه دو سویه جمعیت و اقتصاد-مقاله وارده
حسین مروتی*
عموم مردم کشور و بسیاری از نخبگان، عامل اصلی بحران جمعیت را مسائل اقتصادی و معیشتی میدانند. یک شیوه در مواجهه با چنین ادعایی این است که با یک منطق اقناعی ساده بگوییم که: اگر مسائل اقتصادی، مهمترین عامل بحران جمعیت است، چرا خانوادههای متمول فرزندآوری کمتری دارند؟ چرا فرزندآوری در بالاشهرها و استانهایی که درآمد سرانه بالاتری دارند و کشورهای ثروتمندتر دنیا، کمتر است؟ آیا شرایط اقتصادی بهتر، لزوما منجر به فرزندآوری بیشتر میشود؟
این یک نوع مواجهه است که البته تا سطوحی نیز کارآیی دارد ولی شیوه مواجهه دقیقتری نیز وجود دارد. در این شیوه اگر کسی این ادعا را بیان کرد که «اگر اقتصاد درست شود، مسئله جمعیت نیز حل خواهد شد» باید از او بخواهیم که منظورش را دقیقتر توضیح بدهد.
باید از او بپرسیم چه ارتباطی بین جمعیت و اقتصاد وجود دارد؟ کدام مسئله اقتصادی بر کدام مؤلفه جمعیتی چه اثری را میگذارد و از چه
طریق؟
البته که سؤال سختی است و احتمالا مخاطب آن به محض شنیدنش، دستهایش را به نشان تسلیم بالا ببرد؛ ولی جامعه ما نیازمند مواجهه با این سؤال مهم و اساسی است و سؤالهای خوب در موضوع رابطه اقتصاد و جمعیت، لااقل نیمی از نتیجه مطلوب را حاصل میکند.
ما باید بپرسیم عامل بحران جمعیت را کدام بخش از مسائل اقتصادی میدانید؟ تورم بیشتر مؤثر بوده یا بیکاری؟ به نظر شما هر یک از مسائل اقتصادی چه تاثیری بر زیرگروههای جمعیتی متفاوت دارند؟ آیا تورم همان اثری را بر ثروتمندان دارد که بر مستضعفین؟ مثلا افرادی که بر اثر تورم ثروتمندتر شدهاند (حتی با در نظر گرفتن کاهش ارزش پول ملی)، آیا رفتار باروری خود را متناسب با این شرایط مالی جدید تغییر میدهند و احیانا فرزندان بیشتری به دنیا میآورند؟ شرایط اقتصادی بهتر، آیا مهاجرت اقشاری از ایرانیان را به کشورهای توسعه یافته تشدید نمیکند؟
این فرض اساسی وجود دارد که مردم برای تصمیم فرزندآوری، با عقل معاش اندیش، دخلوخرج مربوطه را محاسبه میکنند. اما آیا تصور مردم از هزینههای فرزندآوری، همواره مبتنی بر واقعیت است؟ آیا هزینه پرورش دو فرزند، دو برابر هزینه پرورش یک فرزند است؟ چه مقدار از هزینههای مدنظر ضروری هستند؟ آیا درآمد آینده مردم قابل پیشبینی است؟
آیا تنگناهای معیشتی مانع فرزندآوری است یا در عمده موارد صرفا فرزندآوری را به تاخیر میاندازد؟ تنگنای معیشتی بر کدام یک از تعیینکنندههای بلافصل باروری بیشتر اثر میگذارد؟ ممانعت از بارداری را افزایش میدهد یا سقط جنین جنائی را؟ تجرد قطعی را افزایش میدهد یا صرفا ازدواج را به تاخیر میاندازد؟ سقط جنین در بین اقشار مستضعف و محروم بیشتر است یا در اقشار ثروتمند؟
برای پاسخ به این پرسشها و موارد مشابه، لازم است که چند اصل اساسی را بدانیم.
بر اساس مطالعات متعدد صورت گرفته، تعداد مطلوب فرزند برای خانوادههای ایرانی قریب به 2.5 فرزند است، چنانکه در مطالعه «بررسی نحوه نگرش جوانان در آستانه ازدواج و زنان همسردار 15-49 ساله
نسبت به فرزندآوری و شناخت عوامل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مؤثر بر آن» مشخص شد تعداد فرزند دلخواه مردان و زنان در آستانه ازدواج به ترتیب 2.4 و 2.2 فرزند بوده و این میزان برای زنان همسردار 15-49 ساله، متوسط 2.8 فرزند بوده است.
مطالعات متعدد دیگری که طی دهه اخیر صورت گرفته، اعداد مشابهی را نشان دادهاند. در واقع رفع تمام مشکلات موجود بر سر راه فرزندآوری خانوادههای ایرانی از قبیل مشکلات اقتصادی، ناباروری، سزارین، طلاق و بسیار دیگری از این دست که البته فرض محال است، نهایتا و صرفا به تحقق همین 2.5 فرزند خواهد انجامید.
این در حالی است که طبق نتایج آخرین سرشماری (1395) قریب به 2 فرزند از این 2.5 فرزند، در بازه سالهای 1390 تا 1395 محقق شده است. در واقع رفع تمام مشکلات موجود، میتوانست تنها 0.5 فرزند به نرخ باروری زنان ایرانی در سرشماری آینده بیفزاید. این میزان از باروری در صورت تثبیت نیز، صرفا مانع کاهش جمعیت در دراز مدت خواهد بود و کمک قابل توجهی به مقابله با سالخوردگی شدید جمعیت کشور در آینده نخواهد کرد. از اینرو مهمترین کاری که باید برای مقابله با سالخوردگی شدید جمعیت صورت گیرد، تغییر «ذائقه فرزندخواهی» خانوادهها و در واقع افزایش تعداد فرزندان دلخواه برای خانوادهها میباشد. به نظر میرسد در صورتی که این ایدهآل تغییر کند و «ارزش کم فرزندآوری» به ضدارزش تبدیل شود، مردم خود بسیاری از مشکلات این مسیر را مدیریت خواهند نمود؛ حقیقتی که البته نافی لزوم حمایت حاکمیت و ارائه تسهیلات به منظور فرزندآوری نیست.
اگرچه مهمترین راهکارهای بحران جمعیت در ایران از سنخ فرهنگی هستند ولی باید توجه داشت که برخی از راهکارهای غلبه بر بحران جمعیت، زمینه را برای اثرگذاری راهکارهای دیگر فراهم میکنند؛ از این رو شناخت زمینههایی که سبب مؤثر واقعشدن یک کار فرهنگی و یا فعالیت اجتماعی میشود و تدارک دیدن آنها، ضروری است. در نگاه نخست ممکن است آن موضوعی که زمینه تاثیرگذاری را فراهم میکند، مهم به نظر نیاید ولی این مسئله نباید فرد یا گروه را از پرداختن به آن موضوع غافل کند. همانطور که وضو به خودی خود واجب نیست، ولی به دلیل مقدمه واجببودن، واجب به شمار میآید. در واقع اهمیت نماز از وضو بیشتر است و وضو اهمیتش را عمدتا از نماز دارد؛ ولی نماز نیز بدون وضو، مقدور نیست. مصداقا تغییر «ذائقه فرزندخواهی» اقشاری از مردم، مشروط به رفع نگرانیهای معیشتی ایشان است و یا منوط به اطمینان خاطریافتن از جدیت حکومت در حمایت از فرزندآوری بیشتر. در این شرایط نپرداختن به این موضوع میتواند مانع اثربخشی فعالیتهای فرهنگی شود. بدین منظور باید بیشترین توان را برای اجرای کامل قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت اختصاص داد و اعطای تسهیلات و مشوقهای در نظر گرفته شده را از دولت مطالبه کرد. ناظر و متولی اجرای این قانون، ستاد ملی جمعیت است که متاسفانه اثری از فعالیتش مشاهده نمیشود.
وقتی که در یک جامعه رفتار باروری، ارادی شود و هنجار فرزندخواهی به دو- سه بچه برسد، معمولا شرایط اقتصادی بهتر منجر به فرزندآوری بیشتر نمیشود. عموم خانوادهها فرزند نخست را برای بهره مندی از نعمت فرزند و اثبات توان فرزندآوری میآورند و فرزند دوم را نیز برای تنهانبودن فرزند نخست و یا تکمیلشدن جنس فرزندان (بهرهمندی توأمان از دختر و پسر). معمولا نیز مشکلات اقتصادی اثر قابل ملاحظهای بر این میزان از فرزندآوری (دو بچه) ندارد؛ یعنی مردم با وجود مشکلات جدی اقتصادی نیز سعی میکنند که دو فرزند را داشته باشند. اما مانع اقتصادی میتواند به صورت ویژه بر اراده آوردن بچه دوم به بعد اثر بگذارد و خانوادههایی که در تنگنای معیشتی قرار دارند و بیش از دو بچه میخواهند را از آوردن فرزند سوم و بیشتر منصرف کند. پس رفع مشکلات اقتصادی این خانوادهها اهمیت زیادی دارد.
ترجمه متون و مقالاتی که مربوط به کشورهای دیگر –عمدتا غربی- است به این تلقی در بین نخبگان دامن زده که مهمترین عامل بحران جمعیت در ایران، شرایط ناامنی اقتصادی است. این تلقی اگر در غرب صحیح باشد، به دلیل تفاوت زمینههای اجتماعی-فرهنگی، لزوما در ایران صحیح نخواهد بود. آیا وضعیت هزینههای معیشتی، حمایت اقتصادی شبکه خویشاوندان و دوستان، نظام رفاهی و نگرش مردم به اقتصاد و معیشت در ایران مشابه کشورهای غربی است که بتوان نتیجه یکسانی را توقع داشت؟
به نظر میرسد که جامعه ایرانی به منزله یک پیکره، هنگام معضلات اقتصادی برخی از مردم که به منزله سلولهای آن پیکره هستند، توان ترمیمی بیشتری نسبت به جوامع غربی دارد. این نکته را نیز باید مدنظر داشت که معمولا شرایط ناامنی اقتصادی، تنها سبب تأخیر در ازدواج و فرزندآوری میشود؛ نه اینکه بتواند افزایش ملموس و قابل ملاحظهای را در آمار تجرد قطعی و کم فرزندی رقم بزند.
فرضا اگر متولیان موضوع جمعیت در کشور به این نتیجه برسند که شرایط اقتصادی فعلی مردم، نقش بسیار زیادی در رخداد بحران جمعیت دارد؛ پرسش بعدی پیش میآید که فعالان فرهنگی موضوع جمعیت چه میتوانند بکنند؟
مسئولین انگشتشمار متولی موضوع جمعیت در دولت و مجلس و فعالین کم تعداد مردمی حوزه جمعیت، آیا میتوانند حرکت جدیای را در موضوع اقتصاد رقم بزنند؟ میخواهند در کشوری به گستره ایران تولید را رونق دهند یا کارآفرینی کنند؟!
مشخصا توان محدود کنونی، اجازه ورود به متن اقتصاد را نمیدهد و اساسا ساختارهای عریض و طویل بسیاری که در کشور متولی مسائل اقتصادی هستند، ما را بینیاز از ورود در این موضوع نموده است. اما آیا این صحبت بدین معناست که فعالان فرهنگی جمعیت، هیچ وظیفهای در عرصه اقتصاد ندارند؟ خیر.
مسئولین و فعالین مرتبط با موضوع جمعیت باید به صورت ویژه بر روی ابعاد فرهنگی اقتصاد کار کنند. بهبود فرهنگ کار و سختکوشی، آموزش مدیریت اقتصاد و معیشت خانواده به عموم مردم، ترویج ارزشهای اخلاقی قناعت و صرفهجویی، باورمندکردن مردم به رزاقیت خداوند متعال و مانند اینها، مسائلی حیاتی است که متاسفانه در کشور ما متولی مشخصی ندارد. اکنون که فاصله زیاد توقعات اقتصادی مردم با واقعیات اقتصادی موجود، سبب تاخیر در ازدواج و فرزندآوری شده، دستگاههای اجرائی حاکمیتی باید واقعیات اقتصادی را به سمت مطلوب تغییر دهند و جمعیتیها باید توقعات مردم را با فعالیت فرهنگی به سمت مطلوب
بکشانند.
به عنوان یک نمونه دیگر میدانیم که کارکرد تسهیلات و مشوقهای جمعیتی در یک کشور در حال توسعه، بیش از آن که رفع مشکلات اقتصادی و یا پوشش هزینه فرزندان باشد، در نگرشساز بودن آنهاست. چنین مشوقهایی میتواند فرزندآوری بیش از 2 و 3 فرزند را به یک ارزش اجتماعی تبدیل کند؛ همانگونه که محرومیت از بیمه فرزند سوم به بعد به دنبال اجرای قانون جمعیت و تنظیم خانواده (مصوب 1372) در ارزششدن کم فرزندی در ایران مؤثر بوده است. همچنین این مشوقها به خصوص در بخشی از طبقات مستضعف جامعه، پشتگرمی و برخورداربودن از حامی را القا میکند که تاثیر مثبتی در فرزندآوری بیشتر دارد. مشخصا فعالان فرهنگی جمعیت باید پیگیر رسانهای شدن این تسهیلات و مشوقها باشند تا نتیجه مطلوب نهائی که تغییر نگرش جامعه میباشد، حاصل شود. البته برخی از مشوقها مانند اعطای زمین که در قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت درنظر گرفته شده، مشوق جدی اقتصادی و اثرگذار به شمار میآیند و برای مؤثر واقعشدن، لزوما نیازمند سازوکارهای دیگر نیستند.
متاسفانه مادی گرایی، معاش اندیشی افراطی و فردگرایی، در ذهن و دل بخش مهمی از جامعه رخنه کرده است. متولی رفع این ضعفها، دستگاههای عریض و طویل فرهنگی هستند. ما -فعالان فرهنگی موضوع جمعیت- نیز باید ضمن تقبیح این امور، با شناخت مخاطبان خویش، به صورت جدی به فواید فردی و مادی فرزندآوری بپردازیم. آیا عقل معاش اندیش که بعضا تصمیمگیر اصلی فرزندآوری است، خدماتی که فرزند در آینده به والدین خود خواهد داد را محاسبه میکند؟ طراوت و صفایی که به جمع خانوادهها میآورد را چطور؟ پاسخ به نیازهای روانی-اجتماعی والدین در کجای محاسبات قرار میگیرد؟ فرزندآوری آیا یک محل هزینه بیبازگشت است یا در عموم موارد یک نوع سرمایهگذاری به حساب میآید؟ بچه آیا صرفا دهان و دندانی برای خوردن است یا بازوان توانمند، روح بلند و اندیشه پویا نیز دارد؟
رابطه جمعیت و اقتصاد یک رابطه دو سویه است و همانگونه که شرایط اقتصادی برمؤلفههای جمعیت شناختی اثر میگذارد؛ شرایط جمعیتی نیز آثار جدی اقتصادی دارند. باید توجه داشت که تحمل سختیهای مقطعی فرزندآوری بیشتر، کمک خواهد کرد تا مصائب اقتصادی ناشی از سالخوردگی،گریبانگیر فرد و جامعه نشود. در واقع اگر ما در سنین جوانی این سختی را متحمل نشویم در سنین سالخوردگی خویش، ناچار به تحمل دشواریهای زندگی بدون پشتوانه کافی در یک جامعه پیر خواهیم شد. این موضوع مهم را باید به گوش مردم رساند تا بتوانند متناسب با شرایط خودشان، بهترین تصمیم را بگیرند.
در انتها ممکن است این سؤال مطرح شود که آیا اساسا ما امکان برخورداری از یک جمعیت زیاد، جوان و دارای سطوح بالای معنویت، اخلاق، علم و سلامت را داریم؟
اگر تنها یک کشور در دنیا این ظرفیت را داشته باشد، بیتردید نام آن ایران است. برای رسیدن به این قله بکوشیم.
* دانشجوی دکترای حکمرانی خانواده
و جمعیت دانشگاه تهران