کد خبر: ۳۱۶۰۴۸
تاریخ انتشار : ۱۷ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۷:۳۵
واکاوی تاریخ سینمای پس از انقلاب -بخش یکصد و چهل و شش

باید فیلم ما را «توقیف» کنید!/حکایت سینماتوگراف 2

سعید مستغاثی

 

در کمال تأسف، سینمای ما اصلاً به هیچ صراط و قاعده و استاندارد و ضابطه‌ای پایبند نیست و هیچ‌گونه نظارت تخصصی و کارشناسانه حتی در حد الفبای فیلم‌سازی را برنمی‌تابد تا هر بنجلی را به نام فیلم و سینما به آن قالب کنند. متأسفانه از این سوی نیز اغلب ناظران، الفبای سینما را نیز در نظر نگرفته و یک محصول کاملاً غیرسینمایی و حتی ضد‌فیلم را تنها از جهت برخی حرف‌ها و صحنه‌هایی که احتمالاً مورد پسندشان نیست، ارزیابی کرده و مهر «توقیف» بر آن می‌زنند! 
و آن زمان است که همان مهر «توقیف»، در واقع فضای رهایی و‌گریز برای شبه‌فیلمسازانی فراهم می‌نماید تا با محصولات بنجل خود که کوچک‌ترین بویی از فیلم و سینما نبرده‌اند، به کوس و کرنا زده، سر‌و‌صدا راه ‌انداخته، قیل‌وقال کرده و دکان دو نبشی برایش باز نموده و به جشنواره‌های جهانی (که بعضاً در حد و‌ اندازه فقط یک نام و عنوان هستند) قالب کنند!!
نویسندگانی که انگار «بار به آنها خورده»!
نگارنده به عنوان فردی که حدود 50 سال تماشاگر حرفه‌ای فیلم‌ها و سریال‌های سینما و تلویزیون بوده و هستم و چندین سال در شوراهای مختلف سینمایی و تلویزیونی صدها فیلمنامه خوانده و صدها فیلم دیده‌ام، با تأکید عرض می‌کنم که حداقل 90 درصد فیلمنامه‌ها و فیلم‌هایی که طی این دوران در این سینما خوانده و دیده‌ام، زیر خط فقر استاندارد سینمایی بوده و هستند یعنی اساساً فیلم به شمار نمی‌روند! حکایت ناخدای قلابی فیلم سه‌کله‌پوک یا ویلن‌زنی که از ویلن سر درنیاورده و فقط روح شنونده را خراش می‌دهد و یا کسی که می‌خواهد روی تشک کشتی، فوتبال بازی کند!!
در طی این 3 سال که حدود 380 فیلمنامه بلند سینمایی برای تولید خواندم و 250 فیلم تولید شده را به تماشا نشستم، (که احتمالاً بیشتر فیلم‌های اکران دو سه سال آینده را تأمین می‌کنند)
شاید بتوان گفت آثاری که قابل تأمل بودند، از تعداد انگشتان یک دست فراتر نمی‌رفتند و 80درصد این آثار حتی پیش‌پا افتاده‌ترین قواعد سینمایی را نیز رعایت نکرده بودند؛ غلط‌های فاحش املائی و انشائی‌، بی‌اطلاع از تاریخ و تبار و ریشه موضوعی که به اصطلاح دراماتیکش کرده بودند‌، تحریف‌های شدید تاریخ حتی مربوط به همین سال‌های اخیر‌، مملو از شخصیت‌های اضافی و ماجراهای بی‌خاصیت، گاهی تا نیمه خود اساساً شروع نمی‌شدند و گاه اصلاً پایان نمی‌گرفتند، ظاهراً به دنبال پایان باز بودند اما دچار پایان «ولنگ و واز» شده بودند! سازندگانشان گویی اصلاً با سینما و فیلم بیگانه بودند و به قول یک مثل معروف و رایج «انگار به آنها بار خورده بود» که گذرشان به عرصه فیلمسازی افتاده و... 
این حکایت تلخ و غم‌انگیز شبه‌فیلمنامه‌ها و شبه‌فیلم‌هایی است که بیشتر نمایشنامه و بیانیه و انشاء و سخنرانی و حتی تئاتر بوده و هستند اما شوربختانه فیلم و سینما نیستند! 
ناظرانی که در حد لالیگا با فیلمسازان تعامل می‌کنند!
نمی‌دانم باید متأسفانه بگویم یا خوشبختانه، اغلب اعضای شوراهای صدور پروانه ساخت و پروانه نمایش افرادی ملایم و مهربان و رقیق‌القلب و اهل تسامح و تساهل و نگران روحیه و زندگی نویسندگان فیلمنامه‌ها و استعداد و انرژی کارگردانان و پول و سرمایه‌ای بوده‌اند که تهیه‌کنندگان فراهم می‌آوردند و طی این مدت شاهد بودم که همواره سعی داشتند همان اجناس بنجل را با گفت‌و‌گو و تعامل و جلسات متعدد به جایی برسانند که به یک فیلمنامه یا فیلم نزدیک شده و حداقل استانداردهای سینمایی را پیدا کنند. حتی بعضاً جلسات آموزش فیلمنامه‌نویسی خصوصی برای نویسندگان برگزار نمودند، کتاب معرفی کردند، رفت‌و‌آمدهای بسیار داشتند تا حدی که برخی فیلمنامه‌ها تا 8 بار بازخوانی شد ولی بازهم چیزی از آن درنیامد!! یعنی اساساً مایه‌ای نداشتند که بتوان حتی به ‌اندازه سر سوزنی درام و قصه و سینما درآورد!!!
در این مدت شبه‌فیلم‌هایی را دیدیم که علی‌رغم خروارها ادعای پشت سر اما حتی در حد تصاویر سردستی فیلم‌های خانوادگی سوپر 8 سال‌های دهه 50 و 60 هم نبودند. شبه‌فیلم‌هایی که حتی ساده‌پسندترین مخاطبان را عصبی می‌کرد. اما نظر غالب این بود که با عدم صدور پروانه نمایش برای این دسته آثار، مهر «توقیف» روی آن خورده و همین مهر برای سازندگانشان که حتی ذره‌ای هنر و ذوق و سلیقه و دانش هم در اثرشان به چشم نمی‌خورد، باعث باد شدن جعلی و فرار و رهایی از هنر و علم و تخصص شده و آنها تا سال‌ها با همین مهر «توقیف»، در داخل و خارج کاسبی نمایند. استدلالی که متأسفانه پر بیراه هم نبوده و نیست.
میمونی که با مهد‌علیا اشتباه گرفته شد!
مصادیق بارز این‌گونه آثار شبه‌سینمایی که سازنده‌‌هایشان سال‌ها نان همان مهر «توقیف» را خورده و با آن، پز عالمانه و روشنفکری دادند، سر از شبکه‌های به اصطلاح قاچاق درآوردند و تقریباً اغلب افرادی که آن‌ها را دیدند، متوجه شدند به قول سوگلی حرمسرای ناصرالدین شاه: «چه میمونی را با مهد‌علیا‌ اشتباه گرفته بودند»!! 
حقیقتاً چنین محصولات سخیف که روی فیلم‌فارسی‌های آبگوشتی دوران قبل را سفید کرده، چگونه در دورانی پروانه ساخت گرفتند و چگونه بدون هیچ توضیحی مهر «توقیف» خوردند و باعث گردن‌کشی سازنده آن شدند!
موضوع اعتماد
از ابتدای کار شوراهای پروانه ساخت و نمایش، این موضوع از سوی فیلم‌سازان و همچنین برخی اعضای شوراها مطرح می‌شد که بایستی به برخی سینماگران از جمله پیشکسوتان و با سابقه‌ها اعتماد شود و اگرچه فیلمنامه‌ای که ارائه نموده‌اند، دارای اشکالات بسیار از نظر ساختار و قوانین آیین نامه باشد اما بایستی براساس شخصیت طرف که مثلا بعضاً رفاقت با برخی اعضای شورا داشته و یا مورد وثوق برخی دیگر است، به او اعتماد کرد و برایش پروانه ساخت صادر کرد. 
بارها و بارها این موضوع مطرح شد و در اوایل کار واقعاً به برخی فیلم‌سازان علی‌رغم فیلمنامه‌های ضعیف و پراشکالشان، اعتماد شد اما متأسفانه پاسخ مناسبی به آن اعتماد ندادند و اثری حتی بدتر از فیلمنامه ارائه شده از کار در آوردند. 
و وقتی فیلم ساخته شد، در شورای نمایش گیر کرد و حالا سرمایه تهیه‌کننده و زحمت گروه فیلم‌سازی و مسائل مختلف روحی و روانی افراد گروه، در مقابل اعتماد بی‌جایی که به سازندگان فیلم شده بود، قرار می‌گرفت. 
در این مسیر چندین‌بار اتفاق افتاد که فیلمنامه چیز دیگری بود و فیلم ساخته شده چیز دیگری از آب درآمد مانند فیلم «رکسانا» ساخته پرویز شهبازی و در جشنواره توکیو هم به نمایش درآمد اما پس از مدتی وی پشیمان به مدیران نظارت بر نمایش مراجعه و اظهار پشیمانی کرد و مدیران سینمایی هم بی‌خیال مصوبات شورای پروانه ساخت، به آن پروانه نمایش دادند.
یا فیلمنامه‌هایی همچون «مسیح پسر مریم» و «عزیز» و «هتل» و «نقطه ذوب» یا «خدای جنگ» و... که مورد اشکال شورای پروانه ساخت قرار داشتند ولی با تصمیم مدیران سازمان سینمایی یا مؤسسات سینمایی جبهه فرهنگی انقلاب، تولید شده و برپرده سینماها و صفحه شبکه خانگی و تلویزیون هم رفتند!
یا به فیلمنامه تصویب شده و حتی فیلم ساخته شده، صحنه‌هایی اضافه شد که کلا موضوع فیلم را به پدیده‌ای سیاسی و ضدایرانی تبدیل نمود و در جشنواره‌ها یا اکران خارج کشور نمایش داد مانند فیلم «آشیل» ساخته فرهاد دل آرام به تهیه کنندگی سعید شاهسواری که خود فیلم‌ساز صحنه‌های اضافی گرفته و به نسخه خارج کشور اضافه نمود! تا گویا در آنجا پناهنده شود!!
آخرین مورد از این دست، فیلم «بی داد» از سهیل بیرقی است که فیلمی کاملاً مغایر با فیلمنامه‌ای که شورای پروانه ساخت با صدور مجوزش موافقت کرد، تولید نمود، به برخی جشنواره‌ها برد و جایزکی هم گرفت! 
با این توضیحات آیا دیگر برای شورایی به نام پروانه ساخت، عملاً عرصه کارکردی باقی مانده است؟ در حالی که نه به اصطلاح فیلم‌ساز و سینماگر جشنواره‌ای، نه تولید‌کننده این طرف آب و نه پخش‌کننده آن طرف آب، نه مسئول و مدیر سینمایی و نه حتی دوستان جبهه فرهنگی انقلاب، به مصوباتش وقعی نمی‌گذارند؟!