kayhan.ir

کد خبر: ۱۹۱۱۲۴
تاریخ انتشار : ۰۱ تير ۱۳۹۹ - ۲۰:۳۴
نقش شبه روشنفکران در تاریخ معاصر ایران

ایدئولوژی‌زدایی، شاه‌کلید ادبیات تسلیم شدن




  روزنامه «واشنگتن تایمز» در تحلیل سیاسی ویژه خود، ضرورت مقابله با حکومت دینی در ایران را بررسی کرد. این تحلیل سیاسی را آموس پرلموتر، استاد علوم سیاسی دانشگاه آمریکن و سردبیر نشریه مطالعات استراتژیک نوشته است. این نویسنده آمریکایی، که وحشت دولت آمریکا از بیداری اسلامی در نوشته او موج می‌زند، جنگ روانی را تنها راه مقابله با این موج می‌داند!
این تحلیل‌گر آمریکایی، تخصیص 20 میلیون دلار توسط دولت آمریکا برای فعالیت‌های براندازی علیه نظام جمهوری اسلامی را اقدامی ضروری دانسته و پیشنهاد می‌کند که این مبلغ صرف جنگ روانی و تهاجم فرهنگی علیه ایران شود و در انجام آن از ضدانقلابیون به عنوان عوامل اجرایی استفاده شود.
وی تصریح می‌کند که این پول باید به جای اختصاص یافتن به فعالیت‌های سری، به یک جنگ تهاجمی روانی و تبلیغات روان‌شناسی گسترده و فعالیت‌های روشنفکرانه در حمایت از مخالفان بنیادگراها و نیروهای غیرمذهبی اختصاص داده شود و سپس از لایحه پیشنهاد شده از سوی سناتور الفانس داماتو، برای تحریم ایران حمایت کرده است!1
یکی از روشنفکران در مجله «ایران نامه» که با سرمایه اشرف پهلوی فاسد منتشر می‌شود، می‌نویسد: «برای رسیدن به کاروان فرهنگ و تمدن اروپا، چاره‌ای جز غربی شدن برای ایرانیان نیست و از آن‌جا که تسلط دین اسلام و احکامش موجب عقب ماندن این ملت از ملل مترقی بوده است، در قلمرو سیاست باید به دنبال نظامی رفت که مذهب را در حکومت دخالت ندهد و هویت ملی را جانشین هویت دینی کند.»2
برای رسیدن به چنین هدف و نظامی، قطعا بایستی تفسیری از دین ارائه شود که آن را فاقد ظرفیت‌های لازم برای پیشرفت و توسعه و حل معضلات سیاسی، اقتصادی و امنیتی جامعه نشان دهد و باورها نسبت به توانمندی دین، تضعیف و از بین برود و روشنفکران با حمایت سید محمد خاتمی چنین کرده و می‌کنند.
سید محمد خاتمی همان اشتباهی را مرتکب می‌شود که پیش از او، مهندس مهدی بازرگان مرتکب شده بود. بازرگان نیز به دلیل پیشینه خانوادگی، تحصیلات در غرب، دوستان و هم‌مبارزه‌ای‌های بعضا غربگرا و دور از دینداری ناب، به آن‌جا رسید که با نگاه به پوسته و ظاهر غرب و تمدن علمی او، «راه انبیا» را همان «راه بشر» عنوان کرد و عقل بشری را بدون وحی، قادر به رسیدن به آنچه انبیاء با وحی آورده‌اند دانست، ولی در مدت طولانی‌تر. خاتمی نیز تحت تاثیر غرب و تفکرات‌اندیشمندان آنان در باب دموکراسی، آزادی و دین بود و لذا به انحاء مختلف درصدد برآمد تا‌آمیزه‌ای ناصواب از تفکرات اسلامی و نظرات غربی به وجود آورد و این راه را پیش از اینها میرزا ملکم‌خان و آخوندزاده و تقی‌زاده پیموده بودند.
خاتمی تلاش کرد تا به زعم خود،‌ تعریفی از اسلام را ارائه دهد که بتوان با آن به تفکر و فرهنگ غربی نزدیک شد و گفتمان بین اسلام و غرب را بر همین پایه به عنوان «گفت‌وگوی تمدنها» پیشنهاد داد. اینکه خاتمی این پیشنهاد را بر مبنای چه تنزّلی از مبانی اسلام و انقلاب و بر مبنای چه نگاهی از غرب ارائه داده است و دست‌های پشت پرده قدرتمند گروه بیلدربرگ چگونه و چرا این پیشنهاد را بین‌المللی کردند، در بحث‌های آینده بررسی خواهد شد. لیکن تنازلی که خاتمی از اصول اسلامی و اعتقادات دینی داشت، شادمانی سردمداران استکبار و به تعبیر خاتمی رؤسای تمدن غرب را برانگیخت و آن را پیامی برای تسلیم شدن آبرومندانه تلقی کردند!
آیا خاتمی نمی‌دانست که در همان زمان که او دین را این‌گونه تنزل می‌داد و دم از اسلام رحمانی می‌زد و گفت‌وگوی تمدنها را پیشنهاد می‌کرد، سران تمدن غربی در حال ایجاد خشن‌ترین گروه به نام داعش در جهان اسلام بودند تا اسلام‌هراسی و به‌ویژه شیعه‌هراسی را در جهان دنبال کنند؟ آیا ندیده بود که طالبان را آمریکا با هزینه عربستان ایجاد کرده و چه خشونت‌ها و جنایت‌هایی را که به وجود نیاورده است؟ خاتمی در سردمداران و نظام سیاسی اجتماعی و فرهنگی غرب، چه رویکردی را مشاهده کرده بود که دل به گفت‌وگوها بست؟
نظریه‌سازان و ناظران دنیای سلطه از سخنان خاتمی و تیم‌های همراه وی، در تعریف از دین و رحمانیت دینی، آثار عقب‌نشینی از مواضع انقلاب و رعب و وحشت از تنبیه و تحریم و گزینه نظامی خود را می‌دیدند و لبخند و تمجید و جایزه آنان، نه به خاطر موضع حق و حقیقت‌گویی اینان بود که در واقع به خاطر بیشتر مجذوب کردن و به تسلیم کامل وادار کردن صاحبان این سخنان و تفکر بوده است.
ایدئولوژی‌زدایی از تفکر و مکتب اسلام نیز یکی از این تلاش‌ها برای نزدیکی به غرب بود. خاتمی در سخنرانی خود در دانشگاه فرایبورگ آلمان درباره موضوع «امتناع یا امکان گفت‌وگوی میان اسلام و غرب» در تاریخ 7 آبان 1387 می‌گوید: «يکي از ثمرات بسيار مهم در توجه به اين حقيقت – وحدت سازگار با کثرت تمدن و فرهنگ غربي- اين است که ما را از تبديل دو مفهوم غرب و شرق – که در صورت کاربرد دقيق و صحيح آنها، به ما بصيرت‌هاي بسياري در باب فهم تاريخ و فلسفه و فرهنگ بشري مي‌دهد- به «ايدئولوژي» برحذر مي‌دارد. ايدئولوژيِ فلسفي، ديني و سياسي، نه فلسفه است و نه دين و نه سياست. در عين حال رنگ و لعابي از فلسفه و دين و سياست دارد. ايدئولوژي ابزاري است براي پيشبرد اغراض عملي و واقعي سياسي و اقتصادي. ابزار را با نظريه و تفکر نبايد اشتباه کرد. ايدئولوژي در حاشيه علم، فلسفه و دين به وجود مي‌آيد و خود را با آنها متحد مي‌داند، ولي اين ادعا کذب است. غرب يا شرق اگر تبديل به دو مفهوم ايدئولوژيک شدند، ما را در ادامه مسير گفت‌وگو فلج مي‌کنند.»3
ایدئولوژی‌زدایی از جمله ترفندهایی است که غربی‌ها توسط نظریه‌پردازان خود عنوان کرده و برآن پای می‌فشارند. کشورهای بلوک شرق به‌ویژه مسلمانان از تفکر سازمان یافته و دارای نظم مستحکم و جهان‌بینی و تکلیف‌مداری براساس این جهان‌بینی، دست بردارند و آن را یک تفکر تاریخ مصرف گذشته بدانند!
ایدئولوژی‌زدایی بخصوص در شرق،‌ زمینه را برای پذیرش فرهنگ و تمدن تحمیلی غرب باز می‌کند و غرب حاضر است هزینه آن را بپردازد و از داشتن نظریه ایدئولوژیک خود را برهاند تا پنجره ورود به کشورهای مستقل و ایران را باز کند.
پانوشت‌ها
1- خلاصه متن از روزنامة جمهوری اسلامی، مورخ 30/10/1374
2- ایران نامه، چاپ آمریکا، شماره سوم، سال دوازدهم، ص 450 نقل از انقلاب و روشنفکران، ص 247
3- وب‌سایت رسمی سیدمحمد خاتمی