دیدگاه اساتید
جامعه شناسی قرآنی ضرورت امروز دانشگاهیان
برکشیدن انقلاب شکوهمند اسلامی در بهمن 1357 و به تبع آن برآمدن نظمی الهی در سپهر ایران زمین، بارقههای امید بسیاری را نزد عدالتخواهان و تحول خواهان جهان پدیدار نمود و شمار قابل توجهی از سرشناسترین متفکران دنیا، این سخن را به میان آوردند که وقوع انقلاب اسلامی و سیر تحولات جهانی بر این امردلالت دارد که گفتمان جدیدی در جهان در حال تکوین است که میتواند نوید بخش تحولات عظیمی در عرصههای فکری، سیاسی و فرهنگی جهان باشد. گفتمانی که درصدد بسط و اشاعه ارزشها و آرمانهای اصیل و ناب شیعی در سرتاسر گیتی است.
یکی از تجلیات سایه گستر گفتمان انقلاب اسلامی، ارائه تعریفی جدید از علوم انسانی بود. امام خمینی به عنوان نظریه پرداز و معمار کبیر انقلاب اسلامی بر این باور بودند که ریشه بسیاری از شکستها و سرخوردگیهای امت اسلامی، عدم درک صحیح از مبانی اسلامی است. ایشان بر این امر تأکید میورزیدند که تا زمانی که تغییرات ماهوی و ریشهدار در علوم انسانی صورت نگیرد، هرگز نمیتوان به ساختن جامعهای اسلامی و انقلابی امیدوار بود. امام خمینی با وقوف به اهمیت مضاعف علوم انسانی و ضرورت اسلامی کردن این علوم، بر ضرورت و اهمیت پاکسازی دانشگاههای کشور از لوث وجود عناصر نفوذی و خود باخته اصرار ورزیدند و امت همیشه در صحنه نیز در لبیک به تصریحات امام امت، همچون دژی مستحکم در برابر نفوذ و رخنه گروهکهای الحادی و منافق به عرصههای آموزشی و فرهنگی کشور ایستادند که نتیجه این ایستادگی مجاهدانه و دلیرانه در برابر خائنین به انقلاب، برپایی انقلاب فرهنگی بود. انقلابی که ضربات کاری و کوبندهای بر پیکره جریانات ضدانقلاب وارد نمود و دست بسیاری از منافقان و ملحدان را از عرصه دانشگاهی کشور کوتاه کرد.
یکی از اقدامات مهمی که در دوران انقلاب فرهنگی آغاز شد ولی بنا به دلایلی بعدها تداوم نیافت بحث اسلامی کردن علوم انسانی و در صدر رشتههای علوم انسانی، رشته جامعهشناسی بود. شایان ذکر است که رشته جامعهشناسی به دلیل مورد مطالعه قراردادن جوامع انسانی از اهمیت بسزایی در میان رشتههای علوم انسانی برخوردار است و بدیهی است که اگر جامعه شناسان داخل کشور نتوانند تفسیری بومی و اسلامی از این علم ارائه کنند، عملاً و محققاً جامعه شناسی به رشتهای عقیم بدل خواهد گشت که کاربردی جهت شکوفایی و اعتلای جامعه ایرانی ندارد. شوربختانه باید به این حقیقت تلخ اذعان کرد که با وجود به راه انداختن مؤسسات و پژوهشکدههای متعدد فعال در حوزه جامعه شناسی، سنت غالب بر جامعه شناسی کشور، سنت پوزیتیویستی است. سنتی که با ارائه تعریفی تقلیل گرایانه از جامعه شناسی، تفسیری به غایت مضیق از جامعه شناسی عرضه میکند و مطالعات جامعه شناسی را محدود به مطالعات کمی گرایانه میکند؛ مضافاً اینکه عموم نحلههای فعال در حوزه جامعه شناسی، نقش دین را به عنوان عنصری کلیدی در مطالعات جامعه شناسی انکار میکنند و یا اینکه نقشی ثانوی و تحویل گرایانه برای دین قائل میشوند.
امروز شوربختانه باید اذعان کرد که به رغم اینکه تشت رسوایی سنت پوزیتیویستی به سرکردگی جامعه شناسانی چون آگوست کنت سال هاست که از بام افتاده است اما جامعهشناسان ایرانی کماکان با حرارت و عصبیتی دنکیشوت وار از تئوریهای پوسیده و نخ نمای جامعه شناسی سکولار و کمی گرا دفاع میکنند و طوری صحبت کنند که گویی تنها راه پیشرفت اجتماعی ایران زمین، کاربست تئوریهای جامعهشناسان کمی گرا و دین ستیز غربی است.
این ادعاهای گزاف درحالی هر از چند گاهی از جانب شماری از جامعه شناسان غربزده ایرانی مطرح میشود که بسیاری از جامعه شناسان کنونی غربی با نگاهی انتقادی به سنت جامعهشناسی مینگرند و بر این باورند کهشناسههایی چون کمیگرایی، عین گرایی خام و دینستیزی که جزو عناصر و دقایق اصلی سنت جامعه شناسی کلاسیک هستند امروزه با نقدهای جانداری مواجه گشتهاند و دیگر کمتر جامعه شناسی را میتوان یافت که نقش بیبدیل دین در تحولات جوامع انسانی را نادیده گیرد.
با ظهور پارادایم پسامدرن، بسیاری از دگمهای جامعه شناسی پوزیتیویستی با اما و اگرهای بسیاری مواجه گشتهاند و سنت جامعه شناسی به چاه ویل انحطاط و فروبستگی فکری و نظری فرو افتاده است. امروز دیگر کمتر جامعهشناس بلند آوازهای را میتوان سراغ گرفت که حاضر به دفاع تمام و کمال از سنت جامعه شناسی عین گرا و کمی گرا باشد. شاید بهترین تعبیر جهت وصف حال زار و نزار امروز جامعه شناسی، تعبیر رسا و زیبای «مرگ جامعه شناسی» دکتر حسین کچوییان باشد. تعبیری که گرچه به مذاق سکولارها و شبه سکولارهای مسلط بر جامعهشناسی کشور خوش نیامده است اما تا حد زیادی توانسته است گره کور جامعه شناسی کشور را باز کند و راه را جهت نشو و نمای «جامعهشناسی قرآنی» هموار کند.
مفهوم «جامعه شناسی قرآنی»، مفهومی است که میباید پرورانده شود و بر جامعه شناسان متدین و انقلابی کشور فرض است که تمامی تلاش خویش را جهت ریشه دواندن مفهوم جامعهشناسی قرآنی در دانشگاههای کشور به کار بندند. البته گفتنی است که جامعه شناسان سکولار نیز جهت ممانعت از بسط مفهوم جامعه شناسی قرآنی بیکار ننشستهاند و سعی دارند با بافتن رطب و یابس، تصویری کژتاب ازجامعه شناسی قرآنی عرضه کنند. جامعه شناسان سکولار به تأسی از آرای مدرنیستها این سخن را به میان میآورند که عرصه جامعهشناسی، عرصهای مجزا و قائم به ذات است و عرصه دین نیز عرصهای خود مدار و منحصر به فرد میباشد؛ پس میتوان چنین نتیجه گیری کرد که نسبت میان جامعه شناسی و دین یا تباین است و یا تضاد. این مغالطه ناشیانه در حالی از جانب مدعیان دروغین علم مداری مطرح میشود که براساس آراء بسیاری از نحلههای جامعه شناسی از جمله جامعه شناسی انتقادی، هیچ مرز مشخص و متعینی را میان علوم نمیتوان قائل شد و شعار جدایی علم از دین، شعاری نادرست و رهزنانه میباشد.
امروز در سایه تحولات شگرفی که در عرصه جامعه شناسی رخ داده است، مطالعات فرهنگی به عنوان رشتهای نوپا در عرصه مطالعات اجتماعی، پنبه بسیاری از جزمهای جامعهشناسی کلاسیک را زده است و به تعبیری رساتر میتوان این سخن را به میان آورد که تمامی علوم انسانی غرب منجمله جامعه شناسی وارد دوران فترت و رکود نظری شدهاند و متفکران غربی و پیروان غربزده آنها در دیگر مناطق جهان، کاری جز نشخوار نمودن و واگویی شطحیات متفکران غربی را ندارند. در جامعه شناسی مورد وثوق جامعهشناسان غربگرا، تحولات اجتماعی صرفاً بر بنیادی مادی و عینی تعبیر و تأویل میشود و وجود مقولهای چون نصرت الهی نادیده انگاشته میشود. امروز به عینه شاهد و ناظر این امر هستیم که مردم عادی کوچه و بازار با وجود اینکه هیچ اطلاعی از علم جامعهشناسی ندارند بهتر از هر جامعه شناسی میتوانند درکی صحیح و قریب به واقعیت از تحولات سیاسی و اجتماعی کشور ارائه دهند و باز میتوان به این حقیقت روشن اشاره نمود که با وجود صرف هزینههای هنگفت جهت بسط و اشاعه علم جامعهشناسی در پهنه دانشگاهی کشور، همچنان کمیت جامعهشناسی میلنگد.
واقع امر این است که جامعهشناسی زمانی میتواند موجد و موجب تحولات شگرف در عرصه سیاسی و اجتماعی کشور شود که از رویکرد کمی گرا و مادی محور کنونی خویش فاصله گیرد. جهان امروز، جهانی به غایت تو بر تو و پیچیده میباشد و دیگر نمیتوان با توسل جستن به ترفندهایی چون دادهسازی و بهره گیری از نظریههای مرده و زنگ زده غربی که راه و رسم مألوف شمار قابل توجهی از جامعه شناسان کشور است، گرههای فروبسته جوامع اسلامی را گشود. جامعه شناسی جهت کاربست انضمامیش در پهنه جامعه ایرانی، نیاز به بازنگری و بازسازی جدی در مبانی نظریش دارد و جامعه شناسی قرآنی شاه کلید حل بن بست جامعهشناسی است.
در جامعه شناسی قرآنی علاوه بر اینکه به تبیین تحولات عینی جامعه پرداخته میشود، نقش بیبدیل دین و ارزشهای معنوی نیز به صورتی محوری و مرکزی لحاظ میشود. در جامعه شناسی قرآنی، از تقلیلگرایی و عینگرایی صرف پرهیز میشود و تحولات جوامع ذیل اصل خدا محوری تبیین و صورتبندی میشود. مقاومت جانانه و حسین وارانه ملت شهید پرور ایران در جریان هشت سال دفاع مقدس به روشنی بر این حقیقت صحه گذاشت که جامعه ایرانی، جامعهای اسلامی و انقلابی است و با توسل جستن به تئوریهای مرسوم جامعه شناسی ماهیت جامعه ایرانی را که همانا اعتقاد به اصل خدا محوری است نمیتوان درک نمود. رشادتهای ملت ایران در جریان تحریمهای ظالمانه دولتهای استکباری دیگر بینه متقنی است که نشان از آن دارد که علیرغم تمامی پیش بینیهای جامعه شناسان غربزده مبنی بر این امر که تحریمها منجر به زانو زدن ملت ایران خواهد شد، گذر زمان نشان داد که نه تنها تحریمها، جامعه ایرانی را مضمحل نکرد بلکه جانی مضاعف به آن بخشید و مردم ایران فهمیدند که تنها در سایه مقاومت است که میتوان در برابر مستکبران ایستاد و آنها را به تسلیم واداشت.
بنابراین در شرایطی که جامعه ایرانی هیچ اقبالی به غربگراها و تئوریهای جامعه شناختی مورد اقبال آنان ندارد بر تمامی جامعهشناسان اسلامی و انقلابی ضروری است که با سرعت بخشیدن به فعالیتهای علمی خویش، جامعهشناسی را که امروز به ورطه استیصال گرفتار آمده است، از این بحران خودساخته رهایی بخشیده و جامعه شناسی قرآنی را به عنوان یگانه آلترناتیو جامعه شناسی به جامعه علمی کشور معرفی و عرضه کنند.
*حسن ملک زاده
استاد دانشگاه