مفاهیم و نظریه «دیالکتیکی» جنــگ 12 روزه
عزیزالله محمدی(امتدادجو)
امروز جا دارد خداوند منان را شاکر باشیم که این ستون(ستون زنگ مجازی- جنگ ترکیبی) مطابق رسالتی که برای روشنگری نسبت به موضوعات (فضای مجازی، رسانهای، انواع عملیاتهای روانی، ترکیبی، ادراکی و شناختی و...) داشت؛ توانسته است؛ آنچنان به پیش برود که مجموع آنچه که پیش از جنگ 12 روزه بیان شده بود را در طول جنگ 12روزه، به عنوان مصادیق عینی تحت عنوان وجوه «جنگ ترکیبی» به مخاطبین خود بازگو کند و از سویی، بلافاصله بعد از توقف جنگ 12 روزه با اتخاذ رویکرد روایتی به صورت کاملا تحلیلی و عمیق به «پدیدار شناسی» این جنگ از منظرهای مختلف (فرهنگی، اجتماعی، رسانهای و حتی نظامی و سیاسی) و مبتنی بر نظریات شناخته شده در جهان غرب بپردازد و همه تحلیلها و ساختارشناسیهای لازم را آنگونه ارائه بدهد که حداقل در آینده، از سوی معاندین و مخالفین طوری بازگو نشود که تحلیلها و ساختارشناسیها و نتایج و پیامدها بر مبنای تمایلات و یا نکتههای فرضی مطلوب بوده است تا بدینوسیله بتواند بر اساس دیدگاههای خود مغرضین که همواره دچار(فزادهم الله مرضا) هستند به آنها پاسخ بدهد.
ما عامدانه بر آن بودیم تا بدون در نظر گرفتن تمایلات و نقطههای مطلوب و حتی نظریههای اجتماعی و فرهنگی شرقی و به ویژه ایرانی و داخلی، وجوه مختلف این «جنگ چندوجهی و ترکیبی» را به منصه ظهور و بروز عینی و قابل لمس برسانیم که مبادا چند صباح دیگر محکوم به «تک بعدی» بودن نسبت به شناخت دقیق پدیده جنگ شویم. همانگونه که عدهای نسبت به تک بعدی دیدن دفاع مقدس هشت ساله بعدها قلمفرسایی و سخنرانیهای آنچنانی با فرو رفتن در افههای ناشناخته و غیر قابل درک روشنفکرانه و یا متحولانه به اصطلاح جسورانه داشتند.
بررسی نظریههای (گفتمانی، فرهنگی، اجتماعی، رسانهای، ساختاری و تاریخی و تمدنی و...) برای اثبات نتایجی که بیطرفانه و فقط منطبق با تطبیق نتایج آشکار در دو طرف جنگ بود؛ مدتی هست که بیشتر از قبل، ستون «زنگ مجازی- جنگ ترکیبی» را مورد توجه قرار داده و ما در ادامه با توجه به تاثیر وجود تضاد ایدئولوژیک و گفتمانی بین ایران و اسرائیل (به عنوان نماینده جهان غرب و امپریالیسم) ناخودآگاه، به نقطههایی از «آلترناتیو» بودن دو تفکر نسبت به هم در منطقه و در جهان میرسیم که هر کدام برای اثبات حقانیت وجودی و ماهیتی خود، سعی میکنند علاوهبر مباحث اعتقادی، در همه ابعاد مادی و فیزیکی، بالاخص در بعد نظامی، و رسانهای و اجتماعی برتر از دیگری باشند.
این نوع رقابت برای حفظ برتری اگرچه در عالم سیاست و یا در عالم انواع تحلیلهای کارشناسی میتواند به نام «قدرت بازدارندگی» شناخته شود؛ اما در عالم فلسفه و نظریات متصل به «جامعه شناختی» تحت عنوان «نظریه دیالکتیک» شناخته میشود که متکی به «تز»، «آنتی تز» و «سنتز» است.
تطبیق «نظریه دیالکتیک» با جنگ ۱۲ روزه بین ایران و رژیم صهیونیستی، چارچوبی را نشان میدهد که در آن، این درگیری(conflict) به عنوان تقابل نیروهای متضاد در نظر گرفته میشود و با بررسی فرآیندها و «سنتز» (برآیند) جدید، نتیجه حاصله بازگوکننده آن است که این جنگ در نهایت حاکمیت ایران را تقویت کرد.
هسته مرکزی این تحلیل اغلب حول و محور دوگانه «جامعه قوی- دولت قوی» میچرخد و این دوگانه در «مفاهیم دیالکتیکی» جنگ 12 روزه با سه عنصر کلیدی«تز» (فرضیه)، «آنتیتز» (نقیض)، «سنتز» (برآیند) به شرح ذیل برای همگان قابل شناسایی است.
تز (فرضیه): بر اساس عنصر اول و اصلی نظریه دیالکتیکی جنگ 12 روزه یعنی «تز» چنین مطرح میشود که طراحیهای ترور و فشار نظامی خارجی علیه ایران، از سوی رژیم صهیونیستی با همراهی (تجهیزاتی و اطلاعاتی) آمریکا با هدف بیثباتسازی ایران و فروپاشی حاکمیت و قدرت دولت شکل گرفت.
آنتیتز (نقیض): عنصر دوم این نظریه (دیالکتیکی) «آنتی تز» نشان میدهد؛ پاسخ مقتدرانه و هوشمندانه نظامی ایران و انسجام مثال زدنی اجتماعی داخلی؛ وحدت عمومی غیرقابل باوری را علی رغم وجود چالشهای مختلف و اختلافات معمول اجتماعی رقم زد.
سنتز (برآیند): عنصر سوم نظریه (دیالکتیکی) که پیامدساز و بازگوکننده «برآیند» پدیدهای چون جنگ 12 روزه است میگوید؛ در پی این جنگ، و بر اساس اطلاعات و دادههای جوامع پژوهشی و پایشی و پیمایشی، آنچه که در ایران پس از این جنگ بهوجود آمد؛ در مرحله اول ظهور «جامعه قوی- دولت قوی» و سپس پیروزی ادراک شده عمومی قابل افتخار و در نهایت مشروعیت حکومت و تقویت «همبستگی ملی» بود که یک برآیند غیر قابل پیشبینی و خارج از طراحیها آغازکننده جنگ، یعنی «رژیم صهیونیستی» بود. این برآیند به وضوح علی رغم انکار بعضی سیاسیون غربی و یا جامعه صهیونیستی از نظر فلسفه دیالکتیک و عناصر تشکیل دهنده آن یک شکست معنادار تاریخی و هویتی است.
اگر ما «دیالکتیک محوری» را بین «جامعه و دولت» بر مبنای مدلهایی از فلسفه هگلی یا حتی مارکسیستی - فارغ از استقلال وجودی و ماهیتی جمهوری اسلامی که تاکید بر محوریت مردم بر مبنای شرایع اسلامی و عزت مسلمانی و میهنی دارد- و فقط بر مبنای تفکرات غربی بپذیریم؛ یک تحلیل خاص و برجسته -علاوهبر ماهیت جمهوری اسلامی- از فلسفه سیاسی ایران را مستقیماً در رابطه بین «مردم و حاکمیت» در طول جنگ به دست میآید که بر اساس آن تحلیل نیز شکست رژیم صهیونیستی قابل اثبات
است:
مدل «جامعه قوی- دولت قوی»: این استدلال مطرح میکند که برای دستیابی ایران به موفقیت توسعهای، ایران، باید از دامهای تاریخی «جامعه ضعیف- دولت قوی» یا «جامعه قوی-دولت ضعیف» اجتناب کند و جنگ به عنوان یک پدیده خاص، به عنوان عامل «محرکی» معرفی میشود که این «سنتز» ایدهآل را پدید میآورد. همانطور که گفته شد این «تز» بر اساس مدلهای فلسفی هگلی- مارکسیستی است و با ماهیت و وجود جمهوری اسلامی به عنوان حاکمیت اسلامی، فاصله بسیار مفهومی و بنیادی و مبنایی دارد.
نقش دولت (حاکمیت): گزارشهای بیشمار و متعدد پس از جنگ نشان داد که در این نوع درگیری(conflict) ضرورت وجود یک دولت(حاکمیت) قوی و متمرکز یک الزام هست. سازماندهی سریع «عرصه نظامی» و رهبری تعیینکننده (decisive) در برابر یک حمله ناگهانی، به عنوان شاهدی بر یک دستگاه حاکمیتی توانمند است که از فروپاشی حاکمیتی و جامعه جلوگیری میکند. توجه به نقش محوری و اثر گذار رهبر انقلاب در این مورد بسیار قابل توجه، حائز اهمیت و قابل بازخوانی است.
نقش جامعه: در این جنگ، علیرغم بعضی «مشکلات و نارضایتیهای» اجتماعی موجود، گفته میشود که جنگ به «تحکیم حوزه اجتماعی» منجر شد. عموم مردم ایران به طرز شگرفی وحدتی «متمدنانه» از خود نشان دادند و امید دشمن برای اعتراضات اجتماعی گسترده و هرج و مرج خیابانی تبدیل به یاس و ناامیدی و شکست شد. این انسجام عمومی و همبستگی و وحدت به عنوان مکمل ضروری «قدرت نظامی» حاکمیت و دولت ارائه و معرفی شده است...
(ادامه دارد)