کد خبر: ۳۱۸۹۹۱
تاریخ انتشار : ۰۴ مهر ۱۴۰۴ - ۱۹:۱۳
یادنامه آیت‌الله عبدالکریم حق‌شناس- 30

قدم اوّل، ترک محرّمات و انجام واجبات

مرحوم آیت‌الله محمد ری‌شهری

حراست از امانت‏های الهی
(وَ ٱلَّذينَ هُم لِأَماناتِهِم وَ عَهدِهِم راعونَ) (۱) هرکسی درباره خانواده‏اش مسئول است. از او خواهند پرسید: با خانواده‏ات، با عیالت چه کردی؟ تعلیمات اسلامی را به او یاد دادی؟ بچّه‏ها را چگونه تربیت کردی؟ مقصود، این نیست که الزامشان کنید، نه. شما به آنها بگو. کردند که کردند، نکردند هم که نکردند. وقتی آنچه لازم بود به آنها گفتی، شما در پیشگاه پروردگار معذور هستی. به اولادت هم بگو، به همه بگو.
امّا یک معانی دقیق‏تر از این معانی هم هست که شما بر اعضا و جوارح خودتان مسئول هستید: «کُلُّکُم مَسؤولٌ عَن رَعِیَّتِه».(۲) دست، پا، چشم، زبان و تمام اعضا و جوارح، رعایای شماست و شما بر اینها حاکم هستید که وقتی اراده می‏کنید، دست یا پا حرکت کند. خدا نفْس ناطقه را از عالم امر آورده و در وجود تو گذاشته که منوّر بشود. نکند 
- خدایی نکرده - در اثر معصیت، آن نفْس ناطقه تیره شود! علامت تیره شدن آن، این است که قلب در حجاب می‏رود و به تبع آن، قلب عضلانی هم ناراحت می‏شود. این، به خاطر رابطه‏ای است که نفْس ناطقه با این قلب صنوبری دارد. (۳)
کمترین درجۀ استقامت
(وَ لا تَكونوا كَالَّتِی نَقَضَت غَزلَها مِن بَعدِ قُوَّةٍ أنْكاثًا). (۴) اگر بنا را نمی‏توانی بالا ببری - حالا یا شیطان نمی‏گذارد و یا نفْس نمی‏گذارد و یا دنیا و تعلّقات نمی‏گذارد- ، لااقل نگذار خراب شود که باز دو مرتبه یک سال عقب برگردی. لااقل استقامت کن، داداش جون! تنها، کسی در دربار حضرت حق به رستگاری بزرگ نایل می‏شود که به واسطۀ کوشش، جدّیت و خشوع در انجام خدمت، عقل و خردش بر نفْس اماره‏اش غلبه کند؛ (۵) (فَقَد فازَ فَوزًا عَظيما).(۶)
راه احساس بی‏نیازی از دیگران
اگر یک درِ آسمانی را بر خود باز کنی، دیگر آن قدر احساس استغنا می‏کنی که خودت تمام درهای دیگر را بر خود می‏بندی و دیگر به دیگران احتیاج نداری؛ چون غیر خدا در نظرت، دیگر موضوعیّتی ندارند. «عَظُمَ الخالِقُ فی أنفُسِهِم وَ صَغُرَ ما دونَهُ فی أعيُنِهِم‏». (۷) هرچه هم مدّ «ما دونه» را بکشی، کار درست نمی‏شود؛ بلکه باید عمل کنی و واقعاً درهای غیر خدا را بر خودت ببندی. اگر درها را نبندی و این روایات را با سر و صدا بخوانی و مدّش را هم بکشی، خود این روایات، حجاب و مانع تو می‏شود؛ چون «کُلَّما یَشغَلُکَ عَنِ الله فَهُوَ صَنَمُک؛ هر چیزی که تو را از یاد خدا مشغول کند، همان، صنم و بت توست». لازم نیست که یک بت بتراشی و بگذاری آن جا، او را بپرستی تا بت‏پرست باشی. همین اشتغالات، تو را بیچاره کرده است. (۸)
حقیقت توکّل
وقتی که سؤال می‏کنند: یا رسول الله! توکّل را برای ما بیان بفرمایید؟ حضرت می‏فرماید: «العِلمُ بِأَنَّ المَخلوقَ لا یَضُرُّ وَ لا یَنفَعُ وَ لا یُعطی وَ لا یَمنَعُ وَ استِعمالُ الیَأسِ مِنَ الخَلق». (۹) خیلی مهم است انسان علم پیدا کند که مخلوق، صددرصد هیچ‌کاره است، نه نفعی می‏رساند و نه ضرری.
گـر گزندت رسـد ز خـلق، مـرنـج     که نه راحت رسد ز خلق و نه رنج
از خدا دان خلاف دشمن و دوست   کاین دل، هر دو در تصرّف اوست (۱۰) 
این علم، منع از نقیض می‏کند؛ یعنی دیگری را هیچ‌کاره می‏بیند و ذرّه‏ای هم احتمال خلاف نمی‏دهد. اگر تو، به این مرحله رسیدی، توکّل پیدا کرده‏ای. حالا ببین ما این افعال را چطور انجام می‏دهیم! همان‌طور که امام می‏فرماید: شما با زبانتان توکّل را بیان می‏کنید؛ امّا لقلقۀ لسان است و در عملتان هیچ بروز و ظهوری ندارد.
من می‏گویم که «تَوَکَّلتُ عَلَی الله»؛ امّا باز می‏گویم: فلانی نگذاشت معاملۀ ما به آخر برسد، فلان کس نگذاشت معاملۀ خانه درست شود، فلان کس مشتری من را منصرف کرد! اینها شهادت فعلی و عملی است که کاشف فعلی و عملی بر عدم توکّل گوینده است. (۱۱)
***‏
شما اگر توکّلتان مانند چلچله‏ای باشد که از خانه بیرون می‏آید و گرسنه است و وقتی ‏که به خانه بر می‏گردد، چینه‏دانش پر از دانه است، واقعاً متوکّل شده‏اید. خب، روزیِ او سببی دارد. شما هم اگر به همان سبب‏ساز، توکّل کنید، او شما را هم روزی می‏دهد.(۱۲)
درمان حسد
یکی از رفقا می‏پرسید: حالا من که در قلبم حقد و حسدی دارم، علاجش چیست؟ خب اوّلاً بدان و متوجّه باش که اگر حسد کنی، خودت از بین می‏روی! آیا به واسطۀ این که تو در قلبت حِقد و حسد کسی را داری، پروردگار نعمتش را از او می‏گیرد؟! حسد، غیر از این که به تو و بدنت آسیب می‏زند، چه فایده‏ای برایت دارد؟! ثانیاً علاجش، به ضدّش است؛ یعنی وقتی ‏که نفْس، امر می‏کند که مناظر محرّمه را نگاه کن، به خودت بگو: نگاه نمی‏کنم! وقتی به کسی حسادت داری، بر خلافش رفتار کن و برای او خیرخواهی کن. (۱۳) 
اخلاص در عبادت
داستان آقای جاپَلَقی را فراموش نکنید! ایشان می‏خواست بداند چه عملی در درگاه خدا دارد. در جواب، مشاهده می‏کند که تنها دو زیارت حضرت رضا دارد و بس. 
وقتی ایشان به آن ملک گفته بودند که: من کربلا هم رفته‏ام، جواب دادند: آن وقت که به کربلا می‏رفتی، گفتی: هم زیارته و هم سیاحت! آن رد شد. (۱۴)  اوّل، آن ته دلت را ببین که چیست.
به آن یکی گفتند: چرا معطّلی؟ چرا نمی‏روی زیارت؟ گفت: من باید چند تا رفیقِ هم‏صحبت داشته باشم! می‏خواهم آن جا یک خُرده اختلاط کنم! امّا یکی از بزرگان ما، (۱۵)  وقتی خانواده‏اش از او کفش خواسته بود و گفته بود: آقا! به مشهد می‏روی، یک قندره(۱۶)  برای ما بگیر. ایشان «نه» نگفته بود؛ رفته بود مشهد، کفش را خریده بود و برگشته بود، بعد گفته بود: حالا دیگر می‏روم زیارت! یعنی: آن چیزی که فعلاً مرا حرکت می‏دهد، زیارت ثامن الحجج است. نمی‏خواستم کفش خریدن تو هم داخل زیارت من باشد. (۱۷)
چشمه‏های حکمت
آقای جاپَلَقی می‏گفت: من درس را درست ملتفت نمی‏شدم. هرچه حرف می‏زدم، استادم در حضور دیگران [سرزنشم می‏کرد]. یک روز استاد به من ‏گفت: جناب شیخ! تو اهل کجا هستی؟ گفتم: اهل جاپلق. (۱۸)  گفت: برو [همان] جاپلق! آخر تو این درس‏ها را چه می‏فهمی؟! سرزنش کردن کسی جلوی دیگران، خیلی او را می‏کوبد. ایشان گفت: چون استادم بود، چیزی نگفتم؛ امّا درصدد بر آمدم که علاجی بکنم. دیدم زیارت عاشورا که نمی‏توانم بخوانم؛ چون روزی دو ساعت یک ساعت و نیم وقت می‏خواهد و من محصّلم. بعد تفکّر کردم تا این حدیث به نظرم آمد: «مَن أخلَصَ لِلهِ أربَعینَ یَوماً فَجَّرَ الله یَنابیعَ الحِکمَةِ مِن قَلبِهِ عَلىٰ لِسانِه؛ (۱۹)  
هرکسی اعمالش را چهل روز خالص برای خدا انجام دهد، خداوند چشمه‏های حکمت را از دلش بر زبانش می‏جوشاند». مرحوم جاپلقی می‏گفت: بعد از آن چهل روز، هر چه استاد می‏گفت، من به بهترین صورت جواب می‏دادم، تا این که بالاخره پرسید: آقا! تو چه کار کرده‏ای؟ تو امروز، آدمی غیر از روزهای دیگر هستی! گفتم: خیلی خب؛ حالا شما هرچه می‏خواهید، بگویید؛ من هستم و شما و خدا و امام زمان! (۲۰)  حالا چه طور شد که ایشان توانست چهل روز اعمالش را با اخلاص انجام دهد، معلوم نیست؛ چون خیلی مشکل است که انسان چهل روز اعمالش را خالص کند. (۲۱) 
پرهیز از نفاق
آقای حاج آقا انصاری که این جا منبر می‏رفت، یک شب گفت: من به منزل یکی از متدیّنین رفتم. وقتی که خواستم بخوابم، برای من آب آوردند و گفتند: آقا! وضو بگیرید و بخوابید. من گفتم: من منزل خودم هم که باشم، وضو نمی‏گیرم. حالا این جا جلوی شما وضو بگیرم؟
من واقعاً به ایشان اعتقاد پیدا کردم. باید همین طور باشی، نه این که در منزل خودت وضو نگیری و جای دیگر که می‏روی، وضو بگیری! آن چیزی که بد است، نفاق است؛ این کار، صدق نیست. (۲۲) 
***‏
آیت‌الله حق‏شناس می‏فرمود: «اگر انسان بخواهد با پروردگار رابطه پیدا کند، دو راه وجود دارد: یک راه برای اولیای خداست، یک راه هم برای نوع ماست». راه عمومی را با استناد به روایتی نبوی، فاصله گرفتن از امیال نفسانی می‏دانست. در روایتی آمده که شخصی از رسول خدا پرسید: «كَيفَ الطَّريقُ إلى‏ قُربِ الحَقِّ؟ راه نزدیک شدن به حق چگونه است؟». فرمود: «التَّباعُدُ عَنِ‏ النَّفسِ؛ دور شدن از نفس». (۲۳)  راه مخصوص اولیای خدا را نیز اخلاص می‏دانست.
ایشان در ادامه، خاطره‏ای را از مرحوم حاجی انصاری که ظاهراً از سخنرانان آن زمان بوده است، به عنوان نمونه برای راه دوم، تعریف می‏نمود. می‏فرمود: «خدا مرحوم حاجی انصاری را رحمت کند! می‏گفت: یک شب در منزل کسی مهمان بودم. وقتی خواستم بخوابم، صاحب‏خانه ظرف آبی برای وضو گرفتن آورد و گفت: شما قبل از خواب وضو نگرفته‏اید! به صاحب‏خانه گفتم: من در منزل خودم هم قبل از خواب وضو نمی‏گیرم. الآن اگر بخواهم جلوی تو وضو بگیرم، فایده‏ای ندارد و نوعی شرک است».(۲۴) همین که گوشَت را می‏گیرند، خوب است!
ببین داداش جون! خدا آقا شیخ محمّدحسین [زاهد] را رحمت کند که می‏گفت: بعضی‏ها که از قلم افتاده‏اند، اگر یک موش را هم آب بکشند و بخورند، هیچ طوری نمی‏شود! کی به کیه؟! چون کسی به آنها کاری ندارد؛ امّا بعضی‏ها را که از قلم نیفتاده‏اند، ببینید! آنهایی را که حسابشان می‏کنند، اگر خطائی مرتکب شوند، سریع گوشمالی می‏دهند که اصلاح کند. (۲۵)  
لازم نیست که بگویند: تو داری سیر ملکوتی می‏کنی! همین که گوش تو را می‏گیرند، خوب است.(۲۶)
رفع مانع، مقدّم بر ایجاد مقتضی است
اساتید فن، این چنین نقل کردند که: علّت این که پروردگار عزیز، موسی را به خدمت خضرفرستاد، این بود که خضر در رفع موانع کوشا بود و سعی می‏کرد موانع را بردارد و سوراخ‏های کیسه را بدوزد، (۲۷)  
در حالی که موسی در انجام مقتضی، بیشتر کوشش می‏کرد. «لایَنفَعُ اجتِهادٌ لا وَرَعَ مَعَه». (۲۸)  من نماز جماعت می‏خوانم، نماز اوّل وقت می‏خوانم، خیلی عبادت می‏کنم؛ امّا یک حرام اگر اتّفاق بیفتد، روگردان نیستم! نتیجه ندارد داداش جون! خیری در این عبادات نیست. آن گناه، همه‏اش را از بین می‏برد. (۲۹) 
ترک محرّمات و انجام واجبات، ورد و ذکر آیت‌الله حق‏شناس بود. این مسئله را گاهی قدم اوّل تعبیر می‏کرد و گاهی کلاس اوّل، گاهی هم مرحلۀ اوّل و بعد می‏فرمود: «اگر این مرحلۀ اوّل را درست و مستحکم نکنی و به بالاتر بروی، از آن بالا شما را به پایین پرتاب خواهند کرد. «ما شیعَتُنا إلّا مَن اتَّقَى الله وَ أطاعَهُ» (۳۰)». (۳۱)
***‏
آیت‌الله حق‏شناس می‏فرمود: «در ایّام جوانی، یک شب در خواب، مرحوم آشیخ مرتضی زاهد را در حیاط مسجد چهل‏ستون دیدم. ایشان کنار حوض ایستاده بود و آب حوض هم یخ زده بود. از ایشان پرسیدم: آقا! برای رسیدن به مراتب [عالی انسانیّت] چه کنیم؟ آشیخ مرتضی از روی یخ‏ها رد شد و رفت آن طرف حوض. من هم حوض را دور زدم و کنار ایشان قرار گرفتم. فرمود: اوّل: فعل واجبات و ترک محرّمات، دوم: فعل مستحبّات و ترک مکروهات و سوم: ترک ما سوی الله!
فردای آن شب، وقتی آشیخ مرتضی زاهد را دیدم، به ایشان گفتم که: من چنین خوابی دیدم و شما این طور به من گفتید. فرمود: در بیداری هم همین را می‏گویم».(۳۲)
***‏
مرحوم آیت‌الله حق‏شناس مراحل سیر معنوی را به سه مرحله تقسیم می‏نمود: یک: ترک محرّمات و فعل واجبات، دو: ترک مشتبهات، سه: قطع از ما سوی الله.(۳۳)
***‏
آیت‌الله حق‏شناس در بیشتر سخنرانی‏ها نوعاً به دو نکته تأکید داشت: یکی انجام واجبات و دیگری ترک محرّمات. می‏فرمود: «این دو کار، حداقل اعمال و مقدّمات راه تقوا هستند!». البتّه ایشان بر ترک محرّمات، بیشتر تأکید می‏نمود؛ چرا که می‏فرمود: «محرّمات، مانع انجام واجبات می‏شوند؛ امّا اگر محرّمات ترک شد، توفیق واجبات و حتّی مستحبّات ایجاد می‏شود».(۳۴) 
--------------------------
1-{و آنان که امانت‏ها و پیمان خود را رعایت مى‏کنند} (مؤمنون: آیۀ ۸ و معارج: آیۀ ۳۲).    2- «همۀ شما در بارۀ زیردست خود، بازخواست مى‏شوید» (صحیح البخاری: ج۱ ص۳۰۴ ح۸۵۳).    3- مواعظ: ج۱ ص۲۰۶.    4- {همانند آن زن [سبک‏مغز] نباشید که پشم‏های تابیدۀ خود را پس از استحکام وا می‏تابید} (نحل: آیۀ ۹۲).    5-{بى‏ تردید به رستگارى عظیم، دست یافته است‏} (احزاب: آیۀ ۷۱).   6- مواعظ: ج۱ ص۲۲۶.    7- «آفریننده، در پیش آنان (اهل تقوا) بزرگ است و از این رو، جز او در نظرشان کوچک گشته است» (نهج البلاغة: خطبۀ ۱۹۳).    8- مواعظ: ج۴ ص۱۱۰.    9- «[توکّل، یعنى‏] دانستن این مطلب که مخلوق، نه زیانى مى‏زند و نه سودى مى‏رساند، نه مى‏دهد و نه جلوگیرى مى‏کند و [نیز] بر کندنِ چشم امید از خلق» (معانی الأخبار: ص۲۶۱ ح۱).    10- کلّیات سعدی: ص۵۳ (گلستان: باب اوّل: در سیرت پادشاهان، حکایت ۲۴).   11- مواعظ: ج۱ ص۵۲.    12- مواعظ: ج۴ ص۹۱.   13- مواعظ: ج۴ ص۸۹.    14- آیة الله حق‏شناس در جایی دیگر از این جریان این گونه یاد کرده است: «داستان آن آقا را که یادتان هست؟ وقتی دید که جز یک زیارت امام رضا(ع) هیچ کدام از اعمالش پذیرفته نشده، گفت: من کربلا هم داشتم! فرمودند: کربلا؟ تو کربلا رفتی؛ ولی برای زیارت نبود؛ حاج سیّد رضا آمد درِ خانه، گفت: کربلا می‏آیی؟ گفتی: البتّه که می‏آیم؛ چون هم زیارت است و هم سیاحت! تو این کلمه را گفتی یا نه؟ گفت: بله گفتم. گفتند: چون گفتی سیاحت هم می‏کنیم، آن عمل از بین رفت. حواستان باشد که تمام اعمالتان عکس‏برداری می‏شود!»‏ (مواعظ: ج۲ ص۱۲۶). حجج اسلام: محمّدعلی جاودان و غلامحسن بخشی هم این جریان را به نقل از آیة الله حق‏شناس بیان کرده‏اند.    15- ظاهراً مقصود، مرحوم حاج ملّا علی تربتی است.    16- کفش.    17- مواعظ: ج۱ ص۵۰.    18- منطقه‏ای ییلاقی در دامنۀ اشتران‏کوه زاگرس، در استان لرستان و در شمال شهر ازنا.    19- عدّة الداعی: ص۲۳۲ از رسول خدا(ص). نیز، ر. ک: عیون أخبار الرضا(ع) ج۲ ص۶۹ ح۳۲۱.    ۲۰- این جریان را حجج اسلام: محمّدعلی جاودان و غلامحسن بخشی نیز به نقل از آیة الله حق‏شناس  بیان کرده‏اند.    ۲۱- مواعظ: ج۲ ص۱۳۶.    ۲۲- مواعظ: ج۳ ص۱۷۱. نیز، ر. ک: ج۲ ص۱۹۷.    ۲۳- عوالی اللآلی: ج۱ ص۲۴۶ ح۱.    ۲۴- به نقل از حجّة الإسلام غلامحسن بخشی.    ۲۵- امام صادق: «إنَّ الله إذا أرادَ بِعَبدٍ خَيراً فَأَذنَبَ ذَنباً أتبَعَهُ بِنَقِمَةٍ وَ يُذكِّرُهُ الاِستِغفارَ، وَ إذا أرادَ بِعَبدٍ شَرّاً فَأَذنَبَ ذَنباً أتبَعَهُ بِنِعمَةٍ، لِيُنسِيَهُ الاِستِغفارَ وَ يَتَمادى بِها، وَ هُوَ قَولُ الله: {سَنَستَدرِجُهُم مِن حَيثُ لا يَعلَمونَ} بِالنِّعَمِ عِندَ المَعاصی؛ هر گاه خداوند خیر بنده‏اى را بخواهد و از او گناهى سر زند، در پى آن گناه به مصیبتى گرفتارش مى‏سازد تا او را به یاد استغفار کردن اندازد و هر گاه خداوند بدى بنده‏اى را خواهد و از او گناهى سر زند، در پى آن بدو نعمتى مى‏بخشد تا آمرزش‏خواهى را از یاد ببرد و آن گناه را ادامه دهد. این است سخن خداوند که: {از جایى که خود نمى‏دانند، به تدریج آنان را فرو مى‏گیریم} یعنى با نعمت دادن به هنگام گناه» (الکافی: ج۲ ص۴۵۲ ح۱). نیز، ر. ک: میزان الحکمة: ج۲ ص۵۰ - ۶۳.    ۲۶- مواعظ: ج۲ ص۲۶ پانوشت ۴.    ۲۷- مقصود، کیسۀ عمل است و اشاره به شعر: «گرنه موشی دزد، در انبار ماست / گندم اعمال چل ساله کجاست؟» (مثنوی معنوی: دفتر اوّل، بخش ۱۶).    ۲۸- امام صادق۷: «کوششى که با ورع همراه نباشد، بى‏فایده است»‏ (الکافی: ج۲ ص۷۷ ح۴).    ۲۹- مواعظ: ج۱ ص۱۶۲.   ۳۰- الکافی: ج۲ ص۷۴ ح۳.    ۳۱- به نقل از حجّة الإسلام محمّدعلی جاودان.    ۳۲- به نقل از حجّة الإسلام عبد الرضا پورذهبی.  ۳۳- به نقل از حجّة الإسلام غلامحسن بخشی.   ۳۴- به نقل از دکتر حمیدرضا اشرفی.