قدم اوّل، ترک محرّمات و انجام واجبات
مرحوم آیتالله محمد ریشهری
حراست از امانتهای الهی
(وَ ٱلَّذينَ هُم لِأَماناتِهِم وَ عَهدِهِم راعونَ) (۱) هرکسی درباره خانوادهاش مسئول است. از او خواهند پرسید: با خانوادهات، با عیالت چه کردی؟ تعلیمات اسلامی را به او یاد دادی؟ بچّهها را چگونه تربیت کردی؟ مقصود، این نیست که الزامشان کنید، نه. شما به آنها بگو. کردند که کردند، نکردند هم که نکردند. وقتی آنچه لازم بود به آنها گفتی، شما در پیشگاه پروردگار معذور هستی. به اولادت هم بگو، به همه بگو.
امّا یک معانی دقیقتر از این معانی هم هست که شما بر اعضا و جوارح خودتان مسئول هستید: «کُلُّکُم مَسؤولٌ عَن رَعِیَّتِه».(۲) دست، پا، چشم، زبان و تمام اعضا و جوارح، رعایای شماست و شما بر اینها حاکم هستید که وقتی اراده میکنید، دست یا پا حرکت کند. خدا نفْس ناطقه را از عالم امر آورده و در وجود تو گذاشته که منوّر بشود. نکند
- خدایی نکرده - در اثر معصیت، آن نفْس ناطقه تیره شود! علامت تیره شدن آن، این است که قلب در حجاب میرود و به تبع آن، قلب عضلانی هم ناراحت میشود. این، به خاطر رابطهای است که نفْس ناطقه با این قلب صنوبری دارد. (۳)
کمترین درجۀ استقامت
(وَ لا تَكونوا كَالَّتِی نَقَضَت غَزلَها مِن بَعدِ قُوَّةٍ أنْكاثًا). (۴) اگر بنا را نمیتوانی بالا ببری - حالا یا شیطان نمیگذارد و یا نفْس نمیگذارد و یا دنیا و تعلّقات نمیگذارد- ، لااقل نگذار خراب شود که باز دو مرتبه یک سال عقب برگردی. لااقل استقامت کن، داداش جون! تنها، کسی در دربار حضرت حق به رستگاری بزرگ نایل میشود که به واسطۀ کوشش، جدّیت و خشوع در انجام خدمت، عقل و خردش بر نفْس امارهاش غلبه کند؛ (۵) (فَقَد فازَ فَوزًا عَظيما).(۶)
راه احساس بینیازی از دیگران
اگر یک درِ آسمانی را بر خود باز کنی، دیگر آن قدر احساس استغنا میکنی که خودت تمام درهای دیگر را بر خود میبندی و دیگر به دیگران احتیاج نداری؛ چون غیر خدا در نظرت، دیگر موضوعیّتی ندارند. «عَظُمَ الخالِقُ فی أنفُسِهِم وَ صَغُرَ ما دونَهُ فی أعيُنِهِم». (۷) هرچه هم مدّ «ما دونه» را بکشی، کار درست نمیشود؛ بلکه باید عمل کنی و واقعاً درهای غیر خدا را بر خودت ببندی. اگر درها را نبندی و این روایات را با سر و صدا بخوانی و مدّش را هم بکشی، خود این روایات، حجاب و مانع تو میشود؛ چون «کُلَّما یَشغَلُکَ عَنِ الله فَهُوَ صَنَمُک؛ هر چیزی که تو را از یاد خدا مشغول کند، همان، صنم و بت توست». لازم نیست که یک بت بتراشی و بگذاری آن جا، او را بپرستی تا بتپرست باشی. همین اشتغالات، تو را بیچاره کرده است. (۸)
حقیقت توکّل
وقتی که سؤال میکنند: یا رسول الله! توکّل را برای ما بیان بفرمایید؟ حضرت میفرماید: «العِلمُ بِأَنَّ المَخلوقَ لا یَضُرُّ وَ لا یَنفَعُ وَ لا یُعطی وَ لا یَمنَعُ وَ استِعمالُ الیَأسِ مِنَ الخَلق». (۹) خیلی مهم است انسان علم پیدا کند که مخلوق، صددرصد هیچکاره است، نه نفعی میرساند و نه ضرری.
گـر گزندت رسـد ز خـلق، مـرنـج که نه راحت رسد ز خلق و نه رنج
از خدا دان خلاف دشمن و دوست کاین دل، هر دو در تصرّف اوست (۱۰)
این علم، منع از نقیض میکند؛ یعنی دیگری را هیچکاره میبیند و ذرّهای هم احتمال خلاف نمیدهد. اگر تو، به این مرحله رسیدی، توکّل پیدا کردهای. حالا ببین ما این افعال را چطور انجام میدهیم! همانطور که امام میفرماید: شما با زبانتان توکّل را بیان میکنید؛ امّا لقلقۀ لسان است و در عملتان هیچ بروز و ظهوری ندارد.
من میگویم که «تَوَکَّلتُ عَلَی الله»؛ امّا باز میگویم: فلانی نگذاشت معاملۀ ما به آخر برسد، فلان کس نگذاشت معاملۀ خانه درست شود، فلان کس مشتری من را منصرف کرد! اینها شهادت فعلی و عملی است که کاشف فعلی و عملی بر عدم توکّل گوینده است. (۱۱)
***
شما اگر توکّلتان مانند چلچلهای باشد که از خانه بیرون میآید و گرسنه است و وقتی که به خانه بر میگردد، چینهدانش پر از دانه است، واقعاً متوکّل شدهاید. خب، روزیِ او سببی دارد. شما هم اگر به همان سببساز، توکّل کنید، او شما را هم روزی میدهد.(۱۲)
درمان حسد
یکی از رفقا میپرسید: حالا من که در قلبم حقد و حسدی دارم، علاجش چیست؟ خب اوّلاً بدان و متوجّه باش که اگر حسد کنی، خودت از بین میروی! آیا به واسطۀ این که تو در قلبت حِقد و حسد کسی را داری، پروردگار نعمتش را از او میگیرد؟! حسد، غیر از این که به تو و بدنت آسیب میزند، چه فایدهای برایت دارد؟! ثانیاً علاجش، به ضدّش است؛ یعنی وقتی که نفْس، امر میکند که مناظر محرّمه را نگاه کن، به خودت بگو: نگاه نمیکنم! وقتی به کسی حسادت داری، بر خلافش رفتار کن و برای او خیرخواهی کن. (۱۳)
اخلاص در عبادت
داستان آقای جاپَلَقی را فراموش نکنید! ایشان میخواست بداند چه عملی در درگاه خدا دارد. در جواب، مشاهده میکند که تنها دو زیارت حضرت رضا دارد و بس.
وقتی ایشان به آن ملک گفته بودند که: من کربلا هم رفتهام، جواب دادند: آن وقت که به کربلا میرفتی، گفتی: هم زیارته و هم سیاحت! آن رد شد. (۱۴) اوّل، آن ته دلت را ببین که چیست.
به آن یکی گفتند: چرا معطّلی؟ چرا نمیروی زیارت؟ گفت: من باید چند تا رفیقِ همصحبت داشته باشم! میخواهم آن جا یک خُرده اختلاط کنم! امّا یکی از بزرگان ما، (۱۵) وقتی خانوادهاش از او کفش خواسته بود و گفته بود: آقا! به مشهد میروی، یک قندره(۱۶) برای ما بگیر. ایشان «نه» نگفته بود؛ رفته بود مشهد، کفش را خریده بود و برگشته بود، بعد گفته بود: حالا دیگر میروم زیارت! یعنی: آن چیزی که فعلاً مرا حرکت میدهد، زیارت ثامن الحجج است. نمیخواستم کفش خریدن تو هم داخل زیارت من باشد. (۱۷)
چشمههای حکمت
آقای جاپَلَقی میگفت: من درس را درست ملتفت نمیشدم. هرچه حرف میزدم، استادم در حضور دیگران [سرزنشم میکرد]. یک روز استاد به من گفت: جناب شیخ! تو اهل کجا هستی؟ گفتم: اهل جاپلق. (۱۸) گفت: برو [همان] جاپلق! آخر تو این درسها را چه میفهمی؟! سرزنش کردن کسی جلوی دیگران، خیلی او را میکوبد. ایشان گفت: چون استادم بود، چیزی نگفتم؛ امّا درصدد بر آمدم که علاجی بکنم. دیدم زیارت عاشورا که نمیتوانم بخوانم؛ چون روزی دو ساعت یک ساعت و نیم وقت میخواهد و من محصّلم. بعد تفکّر کردم تا این حدیث به نظرم آمد: «مَن أخلَصَ لِلهِ أربَعینَ یَوماً فَجَّرَ الله یَنابیعَ الحِکمَةِ مِن قَلبِهِ عَلىٰ لِسانِه؛ (۱۹)
هرکسی اعمالش را چهل روز خالص برای خدا انجام دهد، خداوند چشمههای حکمت را از دلش بر زبانش میجوشاند». مرحوم جاپلقی میگفت: بعد از آن چهل روز، هر چه استاد میگفت، من به بهترین صورت جواب میدادم، تا این که بالاخره پرسید: آقا! تو چه کار کردهای؟ تو امروز، آدمی غیر از روزهای دیگر هستی! گفتم: خیلی خب؛ حالا شما هرچه میخواهید، بگویید؛ من هستم و شما و خدا و امام زمان! (۲۰) حالا چه طور شد که ایشان توانست چهل روز اعمالش را با اخلاص انجام دهد، معلوم نیست؛ چون خیلی مشکل است که انسان چهل روز اعمالش را خالص کند. (۲۱)
پرهیز از نفاق
آقای حاج آقا انصاری که این جا منبر میرفت، یک شب گفت: من به منزل یکی از متدیّنین رفتم. وقتی که خواستم بخوابم، برای من آب آوردند و گفتند: آقا! وضو بگیرید و بخوابید. من گفتم: من منزل خودم هم که باشم، وضو نمیگیرم. حالا این جا جلوی شما وضو بگیرم؟
من واقعاً به ایشان اعتقاد پیدا کردم. باید همین طور باشی، نه این که در منزل خودت وضو نگیری و جای دیگر که میروی، وضو بگیری! آن چیزی که بد است، نفاق است؛ این کار، صدق نیست. (۲۲)
***
آیتالله حقشناس میفرمود: «اگر انسان بخواهد با پروردگار رابطه پیدا کند، دو راه وجود دارد: یک راه برای اولیای خداست، یک راه هم برای نوع ماست». راه عمومی را با استناد به روایتی نبوی، فاصله گرفتن از امیال نفسانی میدانست. در روایتی آمده که شخصی از رسول خدا پرسید: «كَيفَ الطَّريقُ إلى قُربِ الحَقِّ؟ راه نزدیک شدن به حق چگونه است؟». فرمود: «التَّباعُدُ عَنِ النَّفسِ؛ دور شدن از نفس». (۲۳) راه مخصوص اولیای خدا را نیز اخلاص میدانست.
ایشان در ادامه، خاطرهای را از مرحوم حاجی انصاری که ظاهراً از سخنرانان آن زمان بوده است، به عنوان نمونه برای راه دوم، تعریف مینمود. میفرمود: «خدا مرحوم حاجی انصاری را رحمت کند! میگفت: یک شب در منزل کسی مهمان بودم. وقتی خواستم بخوابم، صاحبخانه ظرف آبی برای وضو گرفتن آورد و گفت: شما قبل از خواب وضو نگرفتهاید! به صاحبخانه گفتم: من در منزل خودم هم قبل از خواب وضو نمیگیرم. الآن اگر بخواهم جلوی تو وضو بگیرم، فایدهای ندارد و نوعی شرک است».(۲۴) همین که گوشَت را میگیرند، خوب است!
ببین داداش جون! خدا آقا شیخ محمّدحسین [زاهد] را رحمت کند که میگفت: بعضیها که از قلم افتادهاند، اگر یک موش را هم آب بکشند و بخورند، هیچ طوری نمیشود! کی به کیه؟! چون کسی به آنها کاری ندارد؛ امّا بعضیها را که از قلم نیفتادهاند، ببینید! آنهایی را که حسابشان میکنند، اگر خطائی مرتکب شوند، سریع گوشمالی میدهند که اصلاح کند. (۲۵)
لازم نیست که بگویند: تو داری سیر ملکوتی میکنی! همین که گوش تو را میگیرند، خوب است.(۲۶)
رفع مانع، مقدّم بر ایجاد مقتضی است
اساتید فن، این چنین نقل کردند که: علّت این که پروردگار عزیز، موسی را به خدمت خضرفرستاد، این بود که خضر در رفع موانع کوشا بود و سعی میکرد موانع را بردارد و سوراخهای کیسه را بدوزد، (۲۷)
در حالی که موسی در انجام مقتضی، بیشتر کوشش میکرد. «لایَنفَعُ اجتِهادٌ لا وَرَعَ مَعَه». (۲۸) من نماز جماعت میخوانم، نماز اوّل وقت میخوانم، خیلی عبادت میکنم؛ امّا یک حرام اگر اتّفاق بیفتد، روگردان نیستم! نتیجه ندارد داداش جون! خیری در این عبادات نیست. آن گناه، همهاش را از بین میبرد. (۲۹)
ترک محرّمات و انجام واجبات، ورد و ذکر آیتالله حقشناس بود. این مسئله را گاهی قدم اوّل تعبیر میکرد و گاهی کلاس اوّل، گاهی هم مرحلۀ اوّل و بعد میفرمود: «اگر این مرحلۀ اوّل را درست و مستحکم نکنی و به بالاتر بروی، از آن بالا شما را به پایین پرتاب خواهند کرد. «ما شیعَتُنا إلّا مَن اتَّقَى الله وَ أطاعَهُ» (۳۰)». (۳۱)
***
آیتالله حقشناس میفرمود: «در ایّام جوانی، یک شب در خواب، مرحوم آشیخ مرتضی زاهد را در حیاط مسجد چهلستون دیدم. ایشان کنار حوض ایستاده بود و آب حوض هم یخ زده بود. از ایشان پرسیدم: آقا! برای رسیدن به مراتب [عالی انسانیّت] چه کنیم؟ آشیخ مرتضی از روی یخها رد شد و رفت آن طرف حوض. من هم حوض را دور زدم و کنار ایشان قرار گرفتم. فرمود: اوّل: فعل واجبات و ترک محرّمات، دوم: فعل مستحبّات و ترک مکروهات و سوم: ترک ما سوی الله!
فردای آن شب، وقتی آشیخ مرتضی زاهد را دیدم، به ایشان گفتم که: من چنین خوابی دیدم و شما این طور به من گفتید. فرمود: در بیداری هم همین را میگویم».(۳۲)
***
مرحوم آیتالله حقشناس مراحل سیر معنوی را به سه مرحله تقسیم مینمود: یک: ترک محرّمات و فعل واجبات، دو: ترک مشتبهات، سه: قطع از ما سوی الله.(۳۳)
***
آیتالله حقشناس در بیشتر سخنرانیها نوعاً به دو نکته تأکید داشت: یکی انجام واجبات و دیگری ترک محرّمات. میفرمود: «این دو کار، حداقل اعمال و مقدّمات راه تقوا هستند!». البتّه ایشان بر ترک محرّمات، بیشتر تأکید مینمود؛ چرا که میفرمود: «محرّمات، مانع انجام واجبات میشوند؛ امّا اگر محرّمات ترک شد، توفیق واجبات و حتّی مستحبّات ایجاد میشود».(۳۴)
--------------------------
1-{و آنان که امانتها و پیمان خود را رعایت مىکنند} (مؤمنون: آیۀ ۸ و معارج: آیۀ ۳۲). 2- «همۀ شما در بارۀ زیردست خود، بازخواست مىشوید» (صحیح البخاری: ج۱ ص۳۰۴ ح۸۵۳). 3- مواعظ: ج۱ ص۲۰۶. 4- {همانند آن زن [سبکمغز] نباشید که پشمهای تابیدۀ خود را پس از استحکام وا میتابید} (نحل: آیۀ ۹۲). 5-{بى تردید به رستگارى عظیم، دست یافته است} (احزاب: آیۀ ۷۱). 6- مواعظ: ج۱ ص۲۲۶. 7- «آفریننده، در پیش آنان (اهل تقوا) بزرگ است و از این رو، جز او در نظرشان کوچک گشته است» (نهج البلاغة: خطبۀ ۱۹۳). 8- مواعظ: ج۴ ص۱۱۰. 9- «[توکّل، یعنى] دانستن این مطلب که مخلوق، نه زیانى مىزند و نه سودى مىرساند، نه مىدهد و نه جلوگیرى مىکند و [نیز] بر کندنِ چشم امید از خلق» (معانی الأخبار: ص۲۶۱ ح۱). 10- کلّیات سعدی: ص۵۳ (گلستان: باب اوّل: در سیرت پادشاهان، حکایت ۲۴). 11- مواعظ: ج۱ ص۵۲. 12- مواعظ: ج۴ ص۹۱. 13- مواعظ: ج۴ ص۸۹. 14- آیة الله حقشناس در جایی دیگر از این جریان این گونه یاد کرده است: «داستان آن آقا را که یادتان هست؟ وقتی دید که جز یک زیارت امام رضا(ع) هیچ کدام از اعمالش پذیرفته نشده، گفت: من کربلا هم داشتم! فرمودند: کربلا؟ تو کربلا رفتی؛ ولی برای زیارت نبود؛ حاج سیّد رضا آمد درِ خانه، گفت: کربلا میآیی؟ گفتی: البتّه که میآیم؛ چون هم زیارت است و هم سیاحت! تو این کلمه را گفتی یا نه؟ گفت: بله گفتم. گفتند: چون گفتی سیاحت هم میکنیم، آن عمل از بین رفت. حواستان باشد که تمام اعمالتان عکسبرداری میشود!» (مواعظ: ج۲ ص۱۲۶). حجج اسلام: محمّدعلی جاودان و غلامحسن بخشی هم این جریان را به نقل از آیة الله حقشناس بیان کردهاند. 15- ظاهراً مقصود، مرحوم حاج ملّا علی تربتی است. 16- کفش. 17- مواعظ: ج۱ ص۵۰. 18- منطقهای ییلاقی در دامنۀ اشترانکوه زاگرس، در استان لرستان و در شمال شهر ازنا. 19- عدّة الداعی: ص۲۳۲ از رسول خدا(ص). نیز، ر. ک: عیون أخبار الرضا(ع) ج۲ ص۶۹ ح۳۲۱. ۲۰- این جریان را حجج اسلام: محمّدعلی جاودان و غلامحسن بخشی نیز به نقل از آیة الله حقشناس بیان کردهاند. ۲۱- مواعظ: ج۲ ص۱۳۶. ۲۲- مواعظ: ج۳ ص۱۷۱. نیز، ر. ک: ج۲ ص۱۹۷. ۲۳- عوالی اللآلی: ج۱ ص۲۴۶ ح۱. ۲۴- به نقل از حجّة الإسلام غلامحسن بخشی. ۲۵- امام صادق: «إنَّ الله إذا أرادَ بِعَبدٍ خَيراً فَأَذنَبَ ذَنباً أتبَعَهُ بِنَقِمَةٍ وَ يُذكِّرُهُ الاِستِغفارَ، وَ إذا أرادَ بِعَبدٍ شَرّاً فَأَذنَبَ ذَنباً أتبَعَهُ بِنِعمَةٍ، لِيُنسِيَهُ الاِستِغفارَ وَ يَتَمادى بِها، وَ هُوَ قَولُ الله: {سَنَستَدرِجُهُم مِن حَيثُ لا يَعلَمونَ} بِالنِّعَمِ عِندَ المَعاصی؛ هر گاه خداوند خیر بندهاى را بخواهد و از او گناهى سر زند، در پى آن گناه به مصیبتى گرفتارش مىسازد تا او را به یاد استغفار کردن اندازد و هر گاه خداوند بدى بندهاى را خواهد و از او گناهى سر زند، در پى آن بدو نعمتى مىبخشد تا آمرزشخواهى را از یاد ببرد و آن گناه را ادامه دهد. این است سخن خداوند که: {از جایى که خود نمىدانند، به تدریج آنان را فرو مىگیریم} یعنى با نعمت دادن به هنگام گناه» (الکافی: ج۲ ص۴۵۲ ح۱). نیز، ر. ک: میزان الحکمة: ج۲ ص۵۰ - ۶۳. ۲۶- مواعظ: ج۲ ص۲۶ پانوشت ۴. ۲۷- مقصود، کیسۀ عمل است و اشاره به شعر: «گرنه موشی دزد، در انبار ماست / گندم اعمال چل ساله کجاست؟» (مثنوی معنوی: دفتر اوّل، بخش ۱۶). ۲۸- امام صادق۷: «کوششى که با ورع همراه نباشد، بىفایده است» (الکافی: ج۲ ص۷۷ ح۴). ۲۹- مواعظ: ج۱ ص۱۶۲. ۳۰- الکافی: ج۲ ص۷۴ ح۳. ۳۱- به نقل از حجّة الإسلام محمّدعلی جاودان. ۳۲- به نقل از حجّة الإسلام عبد الرضا پورذهبی. ۳۳- به نقل از حجّة الإسلام غلامحسن بخشی. ۳۴- به نقل از دکتر حمیدرضا اشرفی.