اخبار ویژه
اعتراف فاکسنیوز به تحقیر آمریکا از سوی ایران
فاکسنیوز با اشاره به افزایش حملات مقاومت یمن به کشتیها در دریای سرخ، مدعی شد ایران با دور زدن تحریمها، به تأمین مالی گروههای شبهنظامی همچون حوثیهای یمن میپردازد.
وبسایت این شبکه آمریکایی نوشت: همزمان با افزایش هرجومرج و خشونت در آبهای نزدیک به شبهجزیره عربستان، ایران این امکان را پیدا کرده تا بهراحتی تحریمهای آمریکا را دور بزند و با فروش نفت خود، نیروهای نیابتیاش را حمایت مالی نماید.
توقیف نفتکش سنت نیکلاس در روز پنجشنبه، نمونه بسیار کمسابقهای از دخالت مستقیم ایران در کشتیرانی بینالملی است. این اقدام تهران به نوعی تلافی توقیف همان کشتی است که چند ماه قبل توسط واشنگتن متوقف گردید. این نفتکش که پیش از این سوئز راجان نام داشت، در ماه آوریل(فروردین)، توسط آمریکا توقیف شد و در نهایت هم یکمیلیون بشکه نفت خام ایران آن تخلیه شد. به گفته کارشناسان، سوئز راجان یکی از صدها نفتکش توقیفی است که با دور زدن تحریمهای آمریکا، نفت ایران را قاچاق میکند.
براساس دادههای ارائهشده از سوی شرکت لویدز که اطلاعات مربوط به کشتیها را رصد میکند، نفتکشهایی که نفت ایران را حمل میکنند «ناوگان تاریکی» نامیده میشوند. گروهی از نمایندگان کنگره آمریکا نیز از اصطلاح «ارواح سرگردان» برای این نفتکشها استفاده میکنند. این ناوگان بین ۳۰۰ تا ۵۶۰ کشتی را شامل میشود و ویژگی مشترک آنها ناشناسبودن مالکیت کشتیها و ردیابی دشوارشان است.
کشتیهای مذکور معمولا برای این که ردیابی نشوند، تجهیزات مکانیابی خود را خاموش و یا آن را دستکاری میکنند تا مکان دقیق کشتی را مبهم نشان دهد و این امر به ویژه در زمان بارگیری و یا تخلیه اهمیت دارد. اما ویژگی بارز این کشتیها تغییر مداوم پرچم و استفاده از پرچم کشورهای فقیر است که به آنها این امکان را میدهد تا در ازای پرداخت هزینهای نهچندان زیاد پرچم خود را روی این کشتیها به اهتزاز درآورند.
میشل ویز بوکمن تحلیلگر اطلاعات لویدز میگوید: این کشتیها خارج از حوزه قضائی غرب فعالیت دارند و عمدتاً نفت تحریمشده را حمل میکنند.
گروهی از نمایندگان کنگره آمریکا به تازگی در نامهای به آنتونی بلینکن وزیر امور خارجه آمریکا از وی خواستند با تحت فشار قراردادن پاناما همه کشتیهایی که تحریمهای آمریکا را دور زده و نفت ایران را حمل میکنند، پرچمزدایی کند. بیل هاوزنگا یکی از نمایندگان جمهوریخواه در این زمینه گفت: ما از دولت میخواهیم تحریمهای موجود را اجرا کند و بر کسانی که با ایران دادوستد دارند، فشار آورد.
مارک والاس سفیر پیشین آمریکا در سازمان ملل و رئیس مؤسسه اتحاد علیه ایران هستهای گفت: قاچاق برای ایران، نتیجه داده است. ایران در سال ۲۰۱۹ حدود ۴۰۰ تا ۶۰۰هزار بشکه نفت در روز صادر میکرد، اما اکنون این میزان به ۲.۴میلیون بشکه در روز رسیده که بیشتر آن به چین فروخته میشود. والاس خاطرنشان کرد: من فکر میکنم طرح بازدارندگی آمریکا کاملا شکست خورده است. ما براساس قانون موظف هستیم که تحریمها علیه قاچاق نفت ایران را اجرا کنیم. ما در حال حاضر میدانیم که ۳۰۰ کشتی در دریاها رفتوآمد دارند که نفت ایران را بدون هیچ جریمه و مجازاتی قاچاق میکنند.
ناترازي یعنی طلبکاری کسانی که باید به خاطر فجایع مدیریتی محاکمه میشدند
روزنامه اعتماد میگوید: ریشه ناترازیهای اقتصادی موجود، ناترازی سیاسی است.
این روزنامه در تحلیلی نوشت: «تقريبا اتفاقنظر وجود دارد كه ايران دچار چندين ناترازي جدي شده كه بدون حل مؤثر و پايدار آنها، آينده تيرهاي را بايد انتظار بكشيم. ناترازي بودجه، ناترازي بانكها، ناترازي برق، گاز و ساير سوختهاي فسيلي، ناترازي آب، اخيراً نيز ناترازي جمعيت در حال بروز يافتن است.
اين ناترازي ميتواند در حوزههاي سياست و جامعه نيز ديده شود. شكاف عميق نسلها، شكاف دولت- ملت و ناترازي روابط خارجي را نيز ميتوان در ذيل همين ناترازيها ديد. ناترازي اصلي ميان توان و قدرت و درك و برنامه آن نيرويهاي انساني كه عهدهدار حل اين ناترازيها شدهاند ولي فاقد اين شرايط هستند. در واقع ظرفيت اين نيروها براي درك و حل اين مسائل بسيار ناقص و كم است و همين مسئله سبب ميشود كه ناترازيهاي ديگر تشديد شود.
اولين و مشهورترين ناترازي مربوط به انرژي است. چند علت اصلي براي اين ناترازي وجود دارد. اول نظام قيمتگذاري حاملهاي انرژي است كه موجب ميشود مصرف به صورت غيرمنطقي افزايش پيدا كند و اصراري بر توليد كالاهاي كممصرف نيز نباشد. در نتيجه شدت مصرف انرژي چند برابر ميانگين اين شاخص در كشورهاي ديگر شده است. در اين شرايط طبيعي است كه تقاضاي داخلي براي مصرف بالا ميرود ولي در نقطه مقابل عرضه در حال كاهش است و اين علت اصلي ناترازي است. اين كار نيازمند سرمايهگذاري زياد است كه با قيمت اندك انرژي اين سرمايهگذاري توجيه اقتصادي ندارد. چرا قيمت اندك است؟
تورم و دولتي بودن امور، غيرپاسخگو بودن دولت در برابر درآمدهاي دولتي و نفت، كاهش رشد اقتصادي، فقر فزاينده و تجربه اعتراضات گذشته موجب ميشود كه قيمت انرژي هر روز ارزانتر (به قيمت ثابت) نسبت به قبل شود و مصرف به صورت تصاعدي بالا رود.
با راهاندازي پالايشگاه ستاره خليجفارس ميتوانستيم بنزين را صادر كنيم، الان مجبوريم واردات كنيم. ولي چرا نميتوانيم عرضه را زياد كنيم. پاسخ خيلي ساده است. به قول وزير نفت همين دولت حداقل ۲۴۰ميليارد دلار براي بهبود منابع نفتي نياز به سرمايه داريم. تازه اين بخش بالادستي نفت است. هماكنون هيچيك از صنايع نفتي ايران چون پتروشيميها و پالايشگاه نيست كه با فناوري مدرن مشغول به توليد و مقرونبهصرفه باشند. نه ميتوان سرمايهگذاري كرد و نه ميتوان آنها را نوسازي كرد، چون هيچ سرمايهاي براي اين كار نداريم. سرمايهگذاران هم هيچ رغبتي به سرمايهگذاري در ايران ندارند و اصولا راه آن نيز بسته است. پس كيفيت توليدات روزبهروز كمتر ميشود. مازوت ميسوزانيم، چون حتي امكان صادرات آن را نداريم، ديگر كسي مازوت نميخرد. توليد مازوت هم زياد است بايد به جاي گاز بسوزانيم، وضعيت آلودگي هوا همين ميشود كه ميبينيد، چون از اعتراضات مردم ميترسند، گاز را از همهجا قطع ميكنند تا به مردم برسد.
امسال تا حدي گرمي هواي زمستان به دادشان رسيده است. توليد و اشتغال ضربه ميخورد تا خانهها گرم باشند. در حالي كه ميتوان در خانه با پوشيدن يك لباس بيشتر مسئله را تا حدي حل كرد. در تابستان عين اين كار را با برق انجام ميدهيم. برق واحدهاي توليدي را قطع ميكنيم تا مصرفكننده خانگي اعتراض نكند، در حالي كه آن توليد، در واقع توليد ملي است و مشكلات آن از جاي ديگري بر سر مصرفكنندگان و مردم آوار ميشود.
گره پيچيده اين ناترازيها در سياست است. سياست از دو سو دچار ناترازي شده. در درجه اول ناترازي ميان ساختار و مردم. واقعيت اين است كه نگاه مردم نسبت به سياستها و مديريت كنوني مثبت نيست و تعداد اندكي از مردم از وضع موجود دفاع ميكنند. ظاهراً آخرين نظرسنجيها نشان ميدهد كه فقط ۷درصد مدافع اين وضع هستند. اين ناترازي در عمل مديريت امور را دچار مشكل ميكند و چه بسا منجر به ناترازي نوع دوم شود. ناترازي دوم، سياست ميان صلاحيت حرفهاي مديران با ابعاد و وزن مشكلات كشور خيلي روشن و زياد است. اظهارات و مواضع عجيب مديران، فقدان برنامه و ايدههاي روشن و ناكارآمدي مفرط جملگي مصداقهاي اين ناترازي سياسي است كه ناترازيهاي پيشگفته را تشديد ميكند. پس بدون حل ناترازي سياسي، ساير ناترازيها نهتنها حل نميشوند كه تشديد هم خواهند شد».
نشریات زنجیرهای وابسته به مدیریت اشرافی غربگرا مانند اعتماد، عادت دارند هر بحثی را از پله دوم و سوم و به شکل روایت وارونه مطرح کنند. به عنوان مثال عباس عبدی نویسنده یادداشت فوق، هرگز از الیاس حضرتی مدیر روزنامه نپرسیده؛ شما در کدام تراز قرار داشتی که نماینده مجلس شدی و با مفسد اقتصادی دانهدرشتی به نام شهرام جزایری در دوره دولت و مجلس مدعی اصلاحات، رفیق گرمابه و گلستان شدی؟ یا شهرام جزایری چگونه توانست مشاور کمیسیون اقتصادی شود و به مجلس ششم راه پیدا کند و درباره ضرورت عدم اخذ وثیقه برای تسهیلات کلان بانکی طرف مشورت کمیسیون شود؟ عبدی چنین سؤالاتی را درباره ناترازیها نمیپرسد چون حضرتی هم از او نمیپرسد ماجرای محکومیت شما در پرونده فروش اطلاعات به بیگانگان چه بود و با این پرونده محکومیت، بر اساس کدام تراز و معیار، دم از ایرانی و ایرانی و اصلاحطلبی میزنی؟
نکته دوم، درباره ناترازیهای به ارث رسیده از دولت پرادعا و بیکفایت ائتلاف مدعیان اعتدال و اصلاحات است؛ اینجا هم نویسنده اعتماد، خود را به نادانی میزند تا به یاد بیاورد که کسری بودجه 480هزار میلیاردی، بدهی 1500هزار میلیاردی، تورم 60درصدی، حراج 30میلیارد دلار از ذخائر ارزی به قیمت 4200 تومان، حذف بیسروصدای ارز دولتی برای واردات 20 قلم کالا، و... دهها کارکرد از این قبیل، از فجایع مدیریت اشرافی غربگرا بوده و بیشتری ناترازی را برجا گذاشته است. نویسنده در حالی استدلالبافی کرده که میداند چه کسانی در دولت برجام و دیگر هیچ، غیر از واگذاری و تعطیلی 95درصد برنامه هستهای، در قالب توافق پاریس برای کاهش پالایشگاهسازی و نیروگاهسازی به غرب تعهد پنهانی دادند و سپس با وقاحت تمام گفتند پالایشگاهسازی کثافتکاری، و ساختن نیروگاه، رفتن زیر فشار مافیاست(!)
روزنامه اعتماد میداند و عمداً کتمان میکند که در اثر آن سوءمدیریت سازمانیافته، کشور در چه وضعیت بحرانی در تامین برق و گاز مصرفی قرار داشت و دولت بعدی (رئیسی) چگونه توانست بر هر کدام از این بحرانهای تولید فائق آید. «اعتماد»یها میدانند که دولت در تیر و مرداد (هنگام تحویل از روحانی به رئیسی) با خزانه خالی ارزی و ریالی روبهرو بود و دولتمردان روحانی به رئیسی گفته بودند امکان پرداخت حقوق کارکنان دولت وجود ندارد. میدانند که اگر برای جهانگیری درباره تعیین الّا بختکی قیمت ارز نوشابه باز کرده بودند، بعداً به طعنه درباره دولت رئیسی نوشتند که ارز 4200 استخوان در گلوی دولت است و «دو پوست موز حذف یا ادامه واگذاری ارز 4200 تومانی پیش پای دولت رئیسی است». منتها در تمام آن هشت سال که این فجایع رقم میخورد و مدیریت دولت به قهقرا میرفت، سرگرم رپورتاژ آگهیهای دروغین درباره موفقیتهای خیرهکننده(!) دولت وقت بودند، منتقدان را به نیابت مینواختند، آمریکا را تبرئه و تطهیر میکردند، از کرامات نداشته برجام میگفتند، و حداکثر به دوقطبیهای مبتذل سیاسی و فرهنگی دامن میزدند.
اگرچه پاسخ به مغالطه روزنامه مذکور، بحث مفصلی را میطلبد که خارج از حوصله این ستون است، اما در یک جمله باید گفت بزرگترین ناترازی، میدان یافتن جماعت لافزن در فضای سیاسی و مطبوعاتی و انتخاباتی برای فریب افکار عمومی، و عدم پیگرد و مطالبه از آنها به خاطر فجایعی است که به زندگی مردم تحمیل کردهاند اما حالا با پررویی نجومی، درباره همان فجایع قیافه طلبکاری میگیرند.
تحریمکنندگان ایران به اهداف خود نرسیدند
«تحریمهای آمریکا بعد از یکدهه نتوانست ایران را مجبور به تسلیم درباره خواستههای واشنگتن کند».
چند ایرانی مقیم آمریکا (نرگس باجغلی، ولی نصر، جواد صالحی اصفهانی و علی واعظ) در کتابی با عنوان «تحریمها چطور کار میکند؟»، به بررسی آثار جنگ اقتصادی آمریکا برای براندازی یا به تسلیم کشاندن ایران پرداختند. در بخشهایی از این کتاب آمده است: باراک اوباما با ممانعت از تجــارت سـایر کشورها با ایران در سال۲۰۱۱ ماهیت تحریمهای ایالاتمتحده را تغییر داد. تحریمهای اوباما منبع اصلی درآمد ارزی ایران یعنی فروش نفت را مختل کرد. این تحریمها همچنین موجب قطع ارتباط بانکهای ایرانی از جمله بانک مرکزی با سیستم مالی بینالمللی شد.
این بخش دو استدلال اصلی ارائه میکند. اول اینکه همزمان با تحریمها، همه شاخصهای اقتصادی دچار تغییر شدید از رشد به رکود یا افول شدند. دوم، اتکا به بازارها، بهویژه تصمیم برای اجازه دادن به نرخ ارزهای خارجی و بیشتر کالاها، توضیح میدهد که چرا یکدهه تحریمهای شدید اقتصادی نتوانسته است به فروپاشی اقتصادی دامن بزند یا حکومت یا رفتار آن را تغییر دهد. اقتصاد ایران برخلاف پیشبینیها درباره فروپاشی، از انعطاف کافی برای تطبیق با فقدان صادرات نفت و جلوگیری از افت شدید تولید برخوردار بود. مطمئنا، این تعدیل منجر به کاهش قابلتوجهی از میانگین استاندارد زندگی شد؛ اما جریان کالاها و خدمات ادامه یافت و تصاویر قفسههای خالی فروشگاهها و صفهای طولانی در مراکز توزیع، مشخصه اقتصادهای دستوری، در ایران نادر بود.
هدف اعلامشده از تحریمها فقیر کردن مردم بود تا بهطور غیرمستقیم بر رهبران ایران فشار بیاورند تا برنامه هستهای خود را محدود کنند. اما سایرین در غرب این تحریمها را همچنان ابزاری مهم برای مهار ایران از طریق کاهش رشد اقتصادی آن میدانستند. رونق نفت در دهه ۲۰۰۰ موجب رشد سریع ایران بود که ایران را قادر ساخت تا قدرت خود را در سراسر خاورمیانه به نمایش بگذارد و هژمونی ایالاتمتحده را به چالش بکشد. از این منظر، برای تحریمکنندگان تحمیل یک بحران اقتصادی مداوم بر جمهوری اسلامی حداقل به اندازه مهار برنامه هستهای این کشور اهمیت داشت.
از هر دو جنبه، کلید موفقیت تحریمها در واکنش اقتصاد ایران نهفته بود. برای آن دسته از سیاستگذارانی که خواستار مهار ایران بودند، ایجاد بحران اقتصادی هدف بود. برای کسانی که علاقهمند به تغییر سیاستهای هستهای و منطقهای ایران هستند، این بحران باید زندگی مردم عادی ایرانی را به اندازه کافی سخت میکرد تا آنها را به خیابانها بکشاند تا از رهبران امتیازاتی گرفته شود یا آنها را مجبور به کنارهگیری از قدرت کند. اما همانطور که مشاهده میکنیم هرگز فروپاشی اقتصادیای در کار نبود. فشار بر استانداردهای زندگی مردم عادی ایران همیشه در کانون منطق تحریمها قرار داشت که به نوبه خود منجر به اعمال فشار غیرمستقیم بر دولت برای تغییر رفتار شود. اگرچه محدودیتهای صادرات نفت ابتدا به بودجه دولت ضربه میزد، اما اعتقاد بر این بود که این شوک به زودی به جیب مردم ایران نیز خواهد رسید. دو فرض نادرست ثابت شد. اول اینکه ضربه آنقدر بزرگ باشد که مردم را به خیابانها بکشاند. در واقع، حداکثر ۱۵درصد کاهش در استانداردهای زندگی وجود داشت.
فرض دوم این بود که مردم دولت خود را مقصر بدانند و نه ایالاتمتحده را. حداقل درباره سرزنش تندروهایی که حرف آخر را در سیاست خارجی ایران میزنند، این فرض نیز غیرواقعی بود. نظرسنجیهای انجامشده در سال۲۰۲۱ نشان داد که پس از چندین سال تحریم همزمان با افزایش محبوبیت محافظهکارانی مانند ابراهیم رئیسی رئیسجمهور، محبوبیت سیاستمداران طرفدار غرب مانند حسن روحانی و جواد ظریف کاهش یافت. کیفیت زندگی برای ایرانیان عادی نسبت به دو دهه قبل به میزان قابلتوجهی کاهش یافته است. اما اگر هدف تحریمها ایجاد یک ایران میانهروتر از لحاظ سیاسی بود، این سیاست بدون شک شکست خورده است.
خروج ترامپ از برجام در سال ۲۰۱۸ و به دنبال آن کمپین «فشار حداکثری» او، صادرات نفت ایران را به نصف و تولید ناخالص داخلی را تا ۶درصد کاهش داد و اقتصاد را در رکودی عمیق فرو برد. پس از انتخاب بایدن، صادرات نفت به حدود ۱.۲میلیون بشکه در سال ۲۰۲۱ افزایش یافت، تا حدی به این دلیل که خروج ترامپ پایبندی چین و چند گیرنده دیگر نفت ایران را تضعیف کرد و تا حدی به این دلیل که ایران راههای بیشتری برای دور زدن تحریمها پیدا کرد.
بهطور خلاصه، تا امروز، تأثیر اقتصادی تحریمها با آنچه تشکیلات محافظهکار جنگطلب آمریکا پیشبینی میکردند فاصله زیادی داشته است. بهطور قطع، تحریمها به دو دهه رشد اقتصادی ثابت پایان داد و باعث نارضایتی اقتصادی گسترده شد. اما تحریم نه باعث فروپاشی اقتصاد شد و نه قیامهای تودهای برای فشار جدی بر دولت را به وجود آورد. انعطاف نسبی اقتصاد، به شروع تدریجی بازسازی اقتصادی به دور از صادرات نفت و به سمت تولید داخلی کمک کرد. بهرغم کاهش منابع، دولت از مکانیسم حمایت اجتماعی خود برای محافظت از خانوارها استفاده کرد. در حالی که اعتراضات متعددی وجود داشته، اما به حدی نرسیده است که حکومت را تهدید یا وادار به تسلیم در برابر خواستههای آمریکا کند.