kayhan.ir

کد خبر: ۲۷۷۲۷۹
تاریخ انتشار : ۲۴ آبان ۱۴۰۲ - ۱۸:۴۹

نقاط ضعف مکتب عقلیون (پرسش و پاسخ)

 
پرسش:
مکتب عقلیون به رغم‌ اینکه از نقاط قوت فراوانی برخوردار بوده و با آیات و روایات نیز منطبق می‌باشد، چه اشکالاتی بر آن وارد بوده و از چه نقاط ضعفی برخوردار است؟
پاسخ:
جایگاه و اهمیت عقل
در قرآن کریم عقل به صورت اسم و حتی مصدر وجود ندارد، ولی 49 بار از مشتقات عقل استفاده گردیده که همگی به صورت فعل استعمال شده‌اند. تعقلون 24 بار، یعقلون 22 بار، یعقلها یک‌بار، نعقل یک‌بار، و عقلوه یک‌بار اما در تعابیر روایی عقل و انبیاء(وحی) در کنار هم به عنوان دو حجت برای انسان و مکمل یکدیگر دیده شده که هر کدام بدون دیگری انسان را به سر منزل مقصود نمی‌ر‌ساند. توصیف جایگاه عقل در روایات با صراحت بیان شده: خواب عاقل از عبادت جاهل بالاتر است، خوردن عاقل از روزه‌ گرفتن جاهل بالاتر است، سکوت و سکون عاقل از حرکت کردن جاهل بالاتر است، و خدا هیچ پیامبری را مبعوث نکرد مگر آنکه اول عقل آن پیامبر را به حد کمال رساند، به طوری که عقل او از عقل همه امتش کامل‌تر بود. ما حضرت رسول‌(ص) را عقل کل می‌نامیم و می‌دانیم. بنابراین مسئله اصالت عقل در شناخت وحجیت آن به این معنا که عقل می‌تواند به معرفت راستین دست یابد، قطعا مورد تایید اسلام است. اما در عین حال بر مکتب عقلیون اشکالاتی وارد شده که به نحو اجمال به طرح آنها ذیلاً می‌پردازیم.
اشکالات وارد بر مکتب عقلیون
1- عقل بخشی از وجود انسان است نه تمام هستی انسان
از نظر فلاسفه، جوهر انسان فقط عقل او است. باقی همه طفیلی‌اند، همه ابزار و وسیله هستند. اگر بدن داده شده، ابزاری برای عقل است، اگر چشم و گوش داده  شده، ابزاری برای عقل است، حافظه  و قوه خیال واهمه و هر قوه و نیرو و استعدادی که در ما وجود دارد، همه وسیله‌هایی برای ذات ما هستند، و ذات ما همان عقل است. آیا ما می‌توانیم تاییدی برای این مطلب از اسلام پیدا کنیم؟ نه. ما برای ان مطلب که انسان جوهرش فقط عقل باشد و بس، نمی‌توانیم از اسلام تاییدی بیاوریم. اسلام آن نظریه‌های دیگر را تایید می‌کند که عقل را یک شاخه از وجود انسان می‌داند، نه تمام وجود و هستی انسان. 
2- تفاوت ایمان و شناخت
معمولا در کتب فلسفی ‌ما، ایمان اسلامی را فقط به شناخت تفسیر می‌کنند. می‌گویند: ایمان در اسلام یعنی شناخت و بس، ایمان به خدا یعنی شناخت خدا، ایمان به پیغمبر یعنی شناخت پیغمبر(ص) ایمان به ملائک، ایمان به معاد، و بالاخره هر کجا که در قرآن کریم ایمان آمده است معنایش معرفت و شناخت است، و غیر از این چیز دیگری نیست. حتی ملاصدرا که تا اندازه‌ای ذوق عرفا را هم در فلسفه وارد کرده، با وجود این، چنین مطلبی را در کلمات او است. این مطلب به هیچ وجه با آنچه که اسلام می‌گوید، قابل انطباق نیست. در اسلام، ایمان حقیقتی است، بیش از شناخت، شناخت همان دانستن است.
ایمان به خدا یعنی فقط خدا را درک کردن و شناختن و نه بیشتر. در حالی که در ایمان عنصر گرایش، عنصر تسلیم، عنصر خضوع و عنصر علاقه و محبت هم خوابیده است. ولی در شناخت، دیگر مسئله گرایش مطرح نیست. درست است که شناخت، رکن ایمان است. جزء‌ایمان است، و ایمان بدون شناخت، ایمان نیست، ولی شناخت تنها هم ایمان نیست. اگر یک نفر ستاره‌شناس است، معنایش این نیست که به ستاره هم‌گرایشی دارد، یا معدن‌شناس و یا آب‌شناس و... معنایش این نیست که به معدن یا آب گرایشی هم دارد. ممکن است انسان چیزی را بشناسد، که از آن بسیار تنفر دارد، مانند دشمن‌شناسی... دلیل آنکه ایمان فقط شناخت نیست، این است که قرآن بهترین نمونه‌های کافر را، از بهترین شناسنده‌ها آورده است، عالی‌ترین شناسنده‌ها را معرفی کرده که خدا را در حد اعلی می‌شناسد، پیغمبر را در حد اعلی می‌شناسد، حجت‌های خدا و معاد را در حد اعلی می‌شناسد، اما در عین حال کافر است و مسلمان نیست!
او در راس شیطان است! اگر ایمان آن چنان که فلاسفه گفته‌اند، فقط شناخت بود، ابلیس (شیطان) باید اولین مومن باشد، که شش هزار سال خدا را عبادت کرد، اما او شناسنده جاحد است، یعنی خدا را می‌شناسد، ولی در عین حال عناد و  مخالفت می‌ورزد، و در مقابل حقیقتی که می‌شناسد تسلیم نیست. «و کان من الکافرین» (ص -71). قرآن همیشه می‌گوید: الذین امنوا و عملوا الصالحات» اگر ایمان منهای عمل باشد. یک رکن سعادت وجود دارد ولی رکن دیگر آن موجود نیست، و اگر عمل را بگیریم و ایمان را رها کنیم، باز هم درست نیست.  خیمه سعادت روی پایه ایمان و عمل صالح است.