kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۱۶۵۲
تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۹:۴۴

معجزات امام زمان(عج) در حق شـهدا

 
 
کامران پورعباس
توفیق ملاقات با صاحب‌عصر
شهید اسماعیل خانزاده پاسدار مدافع حرم حضرت زینب کبری(س) در آذر ماه ۱۳۹۴ همزمان با شب شهادت امام حسن عسکری(ع) در منطقه حلب سوریه در درگیری با اشرار داعش به شهادت رسید. شهید مدافع حرمی که توفیق تشرف به محضر امام زمان(عج) را پیدا کرده بود.
پدر شهید در دیدار جمعی از خانواده‌های شهدای مدافع حرم با رهبر انقلاب، دست‌نوشته‌ شهید را برای حضرت آیت‌الله خامنه‌ای قرائت کرد که نوشته بود:
«خدایا شبی که توفیق ملاقات با صاحب‌عصر را نصیبم کردی، بر من یقین شد که شهادت را هم نصیبم می‌کنی.»
چند سال پیش عکس نرگس خانوم دختر شهید که بر سنگ مزار پدر خوابیده به پربیننده‌ترین عکس در فضای مجازی تبدیل شد. ماجرا هم از این قرار بود که عکاسی آمده بود تا از اولین روز مدرسه رفتن نرگس عکاسی کند. نرگس پیشنهاد داد اول بروند سر مزار پدرش. وقتی رفتند، نرگس طوری دراز کشید که انگار مزار پدرش را در آغوش گرفته است.
نرگس خانوم دوبار بعد از شهادت پدرش دوبار آرامش را تجربه کرد. یک‌بار وقتی بود که حاج قاسم را دید و یک‌بار دیگر ملاقات با رهبری بود.
همسر شهید چنین ماجرای دیدار با رهبری را نقل می‌نماید:
«یک روز از دفتر رهبری تماس گرفتند و پرسیدند تمایل دارید به دیدار آقا بیایید؟ گفتیم بله ما از همه همین درخواست را داشتیم. تاریخی را معین کردند و رفتیم. قابل وصف نیست و نمی‌شود مقایسه کرد دیدار سردار را با آقا، اما در هر دو آرامشی بود که به زبان وصف نمی‌آید.
نرگس نامه‌ای نوشت برای آقا و ایشان خواستند نرگس خودش نامه را بخواند. آقا پرسید: تو همان دختری هستی که سر مزار پدرت خوابیدی؟ گفت: بله. نرگس گفت چند ساله منتظر دیدار شما هستم. نرگس دوست داشت برود در بغل حضرت آقا اما دو هفته قبلش به سن تکلیف رسید. گفت: من اصرار داشتم پیش از سن تکلیف به دیدارتان بیایم و شما را ببوسم. آقا خندیدند و گفتند: ببخشید تو به سن تکلیف رسیدی و نمی‌توانم در آغوشت بگیرم. نرگس هم خیلی ناراحت بود. آقا مجدد گفتند: شرمنده نتوانستم تا حالا دیدار کنم. عبا و انگشترشان را دادند به نرگس و گفتند حالا که نتوانستم بغلت کنم این هدیه‌ها از طرف من برای تو.»
وصیت‌نامه شهید خانزاده از جمله وصیت‌نامه‌های عرفانی و کم‌نظیر است. در این وصیت‌نامه آمده است:
«پیرو خط مبارک ولایت‌فقیه باشید و خدای‌ متعال را به خاطر این نعمت بزرگ شاکر باشید که چه بسا اگر نعمت بزرگ ولایت نبود مشخص نبود که چه مصیبتی بر سر ما و نوامیس ما می‌آمد. اختلاف و تفرقه را کنار بگذارید و دنبال وحدت باشید.... ملت ایران بلکه جهان اسلام زمانی پیروز خواهید شد که تحت فرماندهی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای باشید و زمانی که از این مراد و مقتدای خود فاصله گرفتید، شکست خود را در آغوش بگیرید.»
شرط دیدن امام‌زمان
شهید مدافع‌حرم احمد اعطایی به قدری به حضرت آقا ارادت داشت و ولایی بود که یک تابلو درست کرده و جلوی ورودی منزل نصب کرده بود که روی آن نوشته شده بود: «هر که دارد بر ولایت بدگمان، حق ندارد پا نهد در این مکان» و می‌گفت: کسی که آقا را قبول ندارد، مدیون است که نان من را بخورد. آقا یعنی علی و علی یعنی اهل‌بیت(ع) و همه اینها به هم وصل هستند. شهید اعطایی اصلاً ابایی نداشت که مقابل دیگران در برابر پدر و مادر زانو بزند، روی دست و پایشان بیفتد و پاهای پیر آنها را بوسه‌باران کند. 
مادر شهید احمد اعطایی در مورد شهادتش نقل می‌نماید: بعد از شهادت، یکی از فرماندهانش که به دیدن ما آمده بود؛ تعریف کرد که احمد شب قبل از عملیات، خواب حضرت زهرا(س) را دیده و صبح به او گفته بود: من خواب حضرت زهرا(س) را دیده‌ام که به من گفت: فردا بعد از نماز مغرب و عشا به شهادت می‌رسی؛ من حتما امشب شهید می‌شوم که فرمانده‌اش خندیده و به او گفته بود: احمد، امشب شهید می‌شود و حدود یک ربع بعد از اذان مغرب شهید شد.
شیعه به دنیا آمده‌ایم که مؤثر در ظهور باشیم
شهید مدافع حرم محمودرضا بیضایی نگاهی ویژه به مسئله انتظار و وجود مقدس امام زمان(عج) داشت.
در نامه‌ای که شهید بیضایی در شب شهادت امیرالمؤمنین(ع) در ماه مبارک رمضان در فضای ملکوتی بین‌الحرمین دو مظلومه، دو شهیده، خانم زینب کبری(س) و خانم رقیه(س) در سوریه خطاب به همسر گرامی‌اش نگاشته، آمده است:
«باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان به دنیا آمده‌ایم و شیعه هم به دنیا آمده‌ایم که مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختی‌ها، غربت‌ها و دوری‌هاست و جز با فدا شدن محقق نمی‌شود حقیقتاً. نمی‌خواهم حرف‌های آرمانگرایانه بزنم یا غیر واقعی صحبت کنم؛ نه! حقیقتاً در مسیر تحقق وعده بزرگ الهی قرار گرفته‌ایم.... تاریخ دوباره تکرار شده و این بار ابناء ابوسفیان و آل‌سفیان بار دیگر آل‌الله را محاصره کرده‌اند؛ هم مرقد مطهر خانم زینب کبری و هم مرقد مطهر دردانه اهل‌بیت، رقیه (سلام‌الله علیهما). ولی این بار تن به اسارت آل‌الله نخواهیم داد، چرا که به قول امام(ره) مردم ما از مردم زمان رسول‌الله بهترند.
واضح‌تر بگویم؛ نبرد شام، مطلع تحقق وعده آخرالزمانی ظهور است و من و تو دقیقاً در نقطه‌ای ایستاده‌ایم که با لطف خداوند و ائمه‌اطهار نقشی بر گردنمان نهاده شده است و باید به سرانجام برسانیمش باهم تا بار دیگر شاهد مظلومیت و غربت فرزندان زهرای مرضیه(سلام الله علیها) نباشیم.... مسئولیت سنگینی بر دوشمان گذاشته شده است و اگر نتوانیم از پسش برآییم، شرمنده و خجل باید به حضور خداوند و نبی‌اش و ولی‌اش برسیم، چرا که مقصریم. کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا و به قول سید‌مرتضی آوینی این یعنی اینکه همه ما شب انتخابی خواهیم داشت که به صف عاشوراییان بپیوندیم یا از معرکه جهاد بگریزیم و در خون ولی خدا شریک باشیم. ان‌‌شاءالله در پناه حق و تا [تحقق] وعده الهی و یاری دولت ایشان خواهیم جنگید.» 
محمودرضا عاشق امام زمان(ع) و منتظر واقعی و زمینه‌ساز حقیقی ظهور بود. امید غلامی، شاعر و استاد دانشگاه و دوست و همراه شهید بیضایی، انتظار و امام زمانی بودن را در سبک زندگی شهید چنین شرح می‌دهد:
«کوچک‌ترین و ساده‌ترین مسائل برای محمودرضا با امام زمان(عج) گره می‌خورد. خاطرم هست زمانی که بحث رعایت بعضی نکات در مجالس عزاداری و هیئات پیش آمد، مثل برهنه نشدن برای سینه‌زنی و مقام معظم رهبری در این باره نکاتی را فرمودند و توصیه‌هایی داشتند، شهید برای متقاعد کردن دوستان به آنها گفت: «فرض کنید امام زمان(عج) این‌جا حضور داشته باشند، آیا شما مقابل ایشان هم همین‌طور عزاداری می‌کنید؟» و به همین بسنده کرد (اصلا بحث نمی‌کرد).
این یعنی، جزئی‌ترین مسائل زندگی شهید بیضایی با انتظار و توجه به نظارت امام‌عصر(عج) عجین بود؛ ولی هیچ وقت (تأکید می‌کنم) هیچ وقت به کسی نشان نمی‌داد که مثلا من منتظر امام‌زمان(عج) هستم و فلان و بهمان... دنبال نشان دادن نبود بلکه رفتارش این انتظار را فریاد می‌کشید....
نزدیک مراسم عقد محمودرضا بود که یک روز آمد و گفت: «من کت و شلوار برای مجلس عقد نخریده ام». من هم سر به سرش گذاشتم و گفتم: تو نباید بخری که خانواده عروس باید برایت بخرند. خلاصه با هم برای خرید رفتیم. محمودرضا حتی هنگام خرید کت و شلوار دامادی‌اش هم حال و هوای همیشگی را داشت، اصلاً حواسش به خرید نبود و دقت نمی‌کرد در عوض من مدام می‌گفتم مثلاً این رنگ خوب نیست و آن یکی بهتر است و... هیچ وقت فراموش نمی‌کنم در گیر و دار خریدن کت شلوار به من گفت: «خیلی سخت نگیر، شاید امام زمان(عج) امشب ظهور کردند و عروسی ما به تعویق افتاد.»
یعنی گویا تمام لحظات زندگی منتظر یک اتفاق مهم بود یا حداقل شناخت من از محمودرضا این‌طور بود....
آقا محمودرضا تازه ازدواج کرده بود که به منزلش رفتیم. محمودرضا مشغول مطالعه کتابی درباره تئوری‌های صهیونیست و دیدگاه آنها نسبت به شیعه بود. مباحثی پیش آمد و با هم گپ و گفتی داشتیم. موضوع بحث‌مان سدی بود که در خوزستان ساخته شده بود و اشکال علمی داشت.
آن موقع تنها باری بود که محمودرضا خیلی جدی موضوع انتظار را مطرح کرد و به من تذکر جدی داد که در شعرها و مطالبی که برای حضرت حجت(عج) می‌نویسی دقت کن که چه معنا و مفهومی را به مخاطب القاء می‌کنی! دقت کن چیزی که می‌گویی درست و دقیق باشد. در حین صحبت‌هایش خیلی جدی به من گفت: «بیشتر دقت کن، امام زمان(عج) از ما انتظار دیگری دارند....
محمودرضا خیلی به خانواده شهدا احترام می‌گذاشت؛ به شهید حسن باقری ارادت خاصی داشت و می‌گفت: «امام زمان(عج) امروز سرباز باهوش و پای کار می‌خواهند؛ آدمی که شجاع و مرد میدان باشد.» می‌گفت: «بأبي انت و امي الان برای امام زمان(عج) لازم است. الان باید نسبت به امام‌مان این جمله را بگوییم و این‌گونه باشیم برای حضرت(عج)». سفارش می‌کرد که در شعرهایت اینها را بگو.
همه برنامه‌های محمودرضا هدفمند بود؛ منظورم نوع خاصی از هدفمندی است. ممکن است من هر روز صبح برای کارهای روزانه‌ام برنامه‌ریزی داشته باشم که این کار را چطور انجام بدهم و آن کار را چه بکنم و... اما فقط برای همان روز برنامه‌ریزی می‌کنم اما محمودرضا و امثال او برنامه‌ریزی صدساله داشتند.من الان متوجه می‌شوم که هدف محمودرضا، رضایت دل امام زمانش بود. دنبال گرفتن تایید امام زمان(عج) بود.
همیشه می‌گفت: «ما باید پرچم امام زمان(عج) را بالا ببریم.»
زمینه‌‌سازی برای ظهور منتقم
شهید حجت اصغری شربیانی در تاسوعای سال 1394 در دفاع از حرم آل‌الله در سوریه به شهادت رسید.
در محل‌شان هیئتی داشتند که حجت یکی از مؤسسانش بود. عقیده داشت ما مدام در حوزه اهل بیت(ع) فعال هستیم اما با قرآن ارتباط نداریم از این رو استادی از شهرری دعوت کرد و قبل از آغاز عزاداری جلسه‌ای برپا می‌‌کرد و پس از جلسه قرآن عزاداری آغاز می‌شد. تا قبل از شهادتش جزء سی قرآن را به پایان رسانده بودند.
اول به امام زمان سلام می‌کرد 
شهید مهدی عزیزی در سال 1392 در دفاع از حرم حضرت زینب کبری(س) و مقابله با نیروهای تروریست تکفیری در سوریه به شهادت رسید.
مادر شهید از به تمام معنا ولایتی بودنش می‌‎گوید: «خیلی زود راه افتاد و اولین کلامی که به زبان آورد «شهیدم من» بود.... 
هیچ وقت از خودش چیزی نمی‌گفت و ما نمی‌دانستیم او در کجا است. بسیار ولایتی به تمام معنا بود. در زمان فتنه88 بود که 10 روز بود او را ندیده بودیم و بعد از 10 روز که آمد دیدیم که 10 کیلو لاغر شده. به منزل آمد و باعجله [عکس] حضرت آقا را برداشت و گفت: این عکس‌ها را به موتورم می‌چسبانم تا ببینم چه کسی جرأت می‌کند به حضرت آقا حرف بزند. یک عکس تمام قد از حضرت آقا را در خانه چسبانده بود، هر صبح که بیدار می‌شد اول به امام‌زمان سلام می‌کرد و بعد به حضرت آقا سلام می‌داد. عشق به ولایت او به گونه‌ای بود که اگر از تلویزیون بیانات حضرت آقا پخش می‌شد، همان موقع بلند می‌شد و می‌ایستاد.... با شهید ‌هادی ارتباط عاطفی زیادی داشت.»
عشق به دیدن امام زمان
شهید مهدی لطفی نیاسر از پاسداران هوافضای سپاه بود که سال 1397 در دفاع از حرم عقیله بنی‌هاشم به شهادت رسید.
در دوره و زمانه‌ای هستیم که بعضی‌ها باور نمی‌کنند کسی با وجود آقازاده بودن یا داشتن یک نسبت مهم خانوادگی با یک شخصیت مهم نظام، به جبهه برود، مدافع حرم باشد 
و شهید شود. معمولاً آقازاده‌ها را به‌عنوان میلیونر و میلیاردر یا صاحب یک سهم و سِمت ویژه یا... می‌شناسند.
اما آقا مهدی فرزند حجت‌الاسلام والمسلمین نعمت‌الله لطفی نیاسر و از منسوبین روحانی شهید حجت‌الاسلام 
والمسلمین موسوی دامغانی، شهید سیدحسین میرصیفی و مرحوم آیت‌الله محمد مومن از فقهای شورای نگهبان و از اعضای مجلس خبرگان رهبری است.
شهید بزرگوار همراه با شش تن از همرزمانش در پایگاه هوایی T4 سوریه با حمله مستقیم هواپیماهای رژیم جنایتکار اسرائیل به شهادت رسید و شهید راه نابودی اسرائیل نام گرفت.
خواهر شهید خاطرنشان می‌نماید:
«داعش را نابودشده حساب می‌کرد. برای نابودی اسرائیل برنامه‌ریزی کرده بود.
تصاویر شهدای جنگ غزه را در لپ تاپ نشانم می‌داد و می‌گفت نگاه کن ببین اسرائیلی‌ها چه بلایی سر زن و بچه مردم آورده‌اند. از زمین و هوا می‌زنند، اما مردم غزه در شرایط تحریم ایستاده‌اند، درسشان را می‌خوانند و کار و 
زاد و ولد می‌کنند. خواسته مهدی این بود که اگر می‌کشد اسرائیلی بکشد و اگر کشته می‌شود به دست صهیونیست‌ها کشته شود. به خواسته قلبی‌اش رسید.»
در دست‌نوشته‌ای از شهید می‌خوانیم:«اینکه من از این آمدنها و رفتنها یک چیز را فهمیدم که انسان فقط باید به عشق سه چیز زندگی را ادامه دهد، والغیر ولا غیر: اول: خود انسان است که عشق انسان به خود و آینده خود می‌تواند خورشیدی در آسمان مه‌آلود دل باشد. دوم: خدا که مرتبه‌ای بالا دارد و بدین معنی است که عشق خدا چنان در او رخنه کرده باشد که خدا را در حد عشق دوست داشته باشد که ما در این مورد... بماند. سوم: عشق به دیدن امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) که تنها امید و روشن‌کننده چراغ زندگی خیلی از افراد جامعه است و ما ان‌شاءالله...عشق به غیر از این سه چیز مثل عشق به یک چیز واهی می‌باشد...»
مادر شهید مهدی لطفی نیاسر که خواهر شهید دفاع مقدس سیدحسین میرصیفی نیز است، در پاسخ به این سؤال «به نظر شما چه ویژگی‌های مشترکی بین این دو نسل وجود دارد؟»، خاطرنشان می‌نماید:
«شاید یکی از ویژگی‌های مشترک و بسیار مهم رزمندگان و شهدای دوران دفاع مقدس و مدافع حرم پیروی از ولایت فقیه است. با مرور وصیت‌نامه‌ها و دست‌نوشته‌های رزمندگان مدافع وطن و رزمندگان مدافع حرم به این نکته می‌رسیم که آنها در پاسخ به ندای هل من معین امام زمان خویش راهی شده‌اند. برادرم سیدحسین میرصیفی و فرزندم شهید مهدی لطفی هر دو به این امر مهم تأکید داشتند و دیگران را هم به پیروی از ولایت فقیه سفارش می‌کردند.»