خلع سلاح فرهنگی
پژمان کریمی
گفته میشود تا پیش از ورود دین الهی اسلام به سرزمین ایران، به نام «مورخ ایرانی» برخورد نمیکنیم و در واقع، از میان ایرانیان، کسی و مجموعهای، به کار ثبت و ضبط «تاریخ» مشغول نبوده است. آنچه به عنوان تاریخ ایران باستان بدست ما رسیده است، گزارش مورخان یونانی مانند «گزنفون» و «هرودت» است.
علمای تاریخ البته به بخشهایی از گزارش یونانیان به دیده تردید مینگرند و برآنند که روحیه نژادپرستانه و برتریجویانه یونانی و عداوت با ایرانیان، گزارش مورخان اهل یونان را دستکم به تمامی موثق توصیف نمیکند. سوای رنگ مایه تحریف برخاسته از خلق و خوی گزارشگران، بخشهای دیگری از تاریخ باستان نیز آمیخته با افسانه و حکایات بدون سند است که به بستر باور نمینشیند و ملالآور است.
خلاصه اینکه؛ قطعه بزرگی ازتاریخ ایران باستان، علمیت ندارد و قابل اعتنا نیست!
با این حال و با وجود نداشتن شأن علمی، چگونه است که برخی از نویسندگان و شاعران داخلی و یا خارجنشین، بشدت در پی برجسته کردن تاریخ باستان هستند و میکوشند که این مقطع را دارای ارزشهای ناب جلوه دهند و آسمان ایران باستان را یکسر پاکی و روشنی معرفی نمایند؟ چرا قلم بدستان سکولار، تاکید میکنند که برای احیای امپراطوری ایران، باید به شاخصهای باستانی یعنی: نظام سیاسی پادشاهی و لادینی بازگردیم؟!
چنانکه پیداست؛ پاسخ در دل پرسش نهفته است!
دشمنان دین الهی اسلام، حاکمیت دین اسلام بر سرزمین ایران را نمیخواهند و تاب ندارند! بنابراین، با چرک و سیاه توصیف کردن وضعیت فعلی جامعه ایرانی، نفی دستاوردهای اسلامگرایی، کتمان ارزشهای انقلاب اسلامی و نظام دینی در ایران، بازگشت به باستان را توصیه میکنند.
جالب اینکه، همین عده – آگاهانه و ناآگاهانه – برخی واقعیتهای مسلم تاریخ باستان را نفی و سانسور میکنند.
مثل چه واقعیتهایی؟
نشانههای تاریخی شهادت میدهد مردم ایران، اولین مردمی بودند که خداوند یکتا را شناختند.این مردم در هیچ برهه تاریخی بتپرست نبودند و همواره زندگی خود را «دینی» تجربه کردهاند.
«هگل» آلمانی با اشاره به ایران پیش از اسلام، میگوید: «حجاب از ایران به نقاط جهان منتشر شد»!
شیفتگان ایران باستان، آنان که به زعم خود در پی احیای حشمت و مجد ایرانی هستند چرا واقعیتهای مسلم را نادیده میگیرند و صرفا به افسانهها دل مشغول میدارند؟!
همین جماعت، چرا نظام پادشاهی باستان را که مروج و نگهبان نظام کاستی و طبقاتی بود، ملامت نمیکنند؟ آیا میوه چنین نظامی، فقر و تبعیض نبود و نیست؟
این جماعت نمیگویند، چرا مردم ایران دین اسلام را مشتاقانه پذیرفتند؟
به تایید مورخینی چون عبدالحسین زرینکوب، یک دلیل پذیرش دین الهی اسلام، سرخوردگی و رنج مردم از ظلم شاهان بود. یعنی تیرهروزی مردمی که امروز جهان ذهنی و پیرامونی و محیط زندگی آنان، رویایی و روشن و بر آمده از «خوشبختی» توصیف میشود.
مردم ایران تشنه معنویت ناب بودند و جور پادشاهان و لاقیدی حکام و ایادی جور، آنان را به سوی ملجایی آسمانی سوق داده بود. شکوهی که باستانگرایان سلطنتطلب در نوشتههای خود مدعی هستند، در کجای زندگی مردم ایران خود را نشان میداد؟
تقلای امروز نویسندگان و شاعران سکولار برای احیای ایران باستان، محصول همان نسخهای است که فراماسونهای پیرامونی رضاخان در اختیار او گذاشتند.
میگویند باستانگرایی رضاخان و بعدها پسرش محمدرضا، دقیقا به منظور طرد اسلام از جامعه ایرانی صورت گرفت و چنانکه گفتیم؛ امروز هم با همین نیت پلید، نسخه یاد شده پی گرفته میشود!
در برابر باستانگرایی، بیان دستاوردهای اسلام برای جامعه ایرانی ضروری است. نگارنده تاکنون اثری داستانی در باب واقعیتهای تاریخ باستان کشورمان ندیده است.
بپذیریم؛ خلع سلاح فرهنگی و رسانهای دشمن یعنی، دشمن در صحنه جنگ نرم زمینگیر شده است ! بیتردید!