خواهم شبي نقاب ز رويت برافکنم خورشيد کعبه ماه کليسا کنم تو را(چشم به راه سپیده)
از چشم عنايتم مينداز
من با تو نه مرد پنجه بودم
افکندم و مردي آزمودم
ديدم دل خاص و عام بردي
من نيز دلاوري نمودم
گفتم که برآرم از تو فرياد
فرياد که نشنوي چه سودم؟
از چشم عنايتم مينداز
کاول به تو چشم، برگشودم
گر سر برود فداي پايت
مرگ آمدنيست دير و زودم
امروز چنانم از محبت
کآتش به فلک رسد ز دودم
و آنروز که سر برآرم از خاک
جوياي تو همچنان که بودم
سعدی
خورشيد کعبه ماه کليسا
کي رفتهاي ز دل که تمنا کنم تو را؟
کي بودهاي نهفته که پيدا کنم تو را؟
غيبت نکردهاي که شوم طالب حضور
پنهان نگشتهاي که هويدا کنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدي که من
با صد هزار ديده تماشا کنم تو را
چشمم به صد مجاهده آئينهساز شد
تا من به يک مشاهده شيدا کنم تو را
بالاي خود در آئينه چشم من ببين
تا باخبر ز عالم بالا کنم تو را
مستانه کاش در حرم و دير بگذري
تا قبلهگاه مؤمن و ترسا کنم تو را
خواهم شبي نقاب ز رويت برافکنم
خورشيد کعبه ماه کليسا کنم تو را
طوبي و سدره گر به قيامت به من دهند
يکجا فداي قامت رعنا کنم تو را
زيبا شود به کارگه عشق، کار من
هرگه نظر بهصورت زيبا کنم تو را
فروغي بسطامي
هیچ به دردت نمیخورم
تا کی برای آمدنت لحظه بشمرم
از اینکه غایبی ز نظر سخت دل پُرم
آقا دلم برای شما لک زده ولی
میدانم اینکه هیچ به دردت نمیخورم
میدانم اینکه لحظه به لحظه که زیستم
مردش نبودهام سر حرفم بایستم
با اینکه آمدی سر قول و قرارمان
این بار هم ندیدمت و هی گریستم
آقا ببخش بیا که کمی بیخیال شیم
فارغ از این قضیه پر قیل و قال شیم
امشب شب تولد زهرای کربلاست
امشب بیا...بیا...که کمی بیخیال شیم
با این طریقهای که زمین درد میکشد
دردی شبیه عاشق شبگرد میکشد
دختر قرار بوده بیاید، چرا زمین
هی انتظار دیدن یک مرد میکشد!؟
از شش جهت، جهان همه در جستوجوی عشق
در کندوکاو بوی گل یاس...بوی عشق
تا اینکه از حوالی خورشید سوی خاک
زینب دمید و یک تنه شد آبروی عشق
بیبی سلام، آینهها را صفا تویی
علامه مفسر کرببلا تویی
علم پیمبران همه در سینه شماست
ای بانویی که آل عبا را عبا تویی
ای بانویی که «زین ابی» درخور شماست
دنیا رهین دست کریم و پُر شماست
ما را حواله سمت شما دادهاند و بس
دارالشفای حاجت ما چادر شماست
آن چادری که غارت قوم ثمود شد
بازیچه میان زنان یهود شد
گفتی حسین بس که به ما سنگ میزنند
گوش و لب و سر و بدنمان کبود شد
از فرط ضربه بال و پرم فرق کرده است
بعد از تو حال و روز حرم فرق کرده است
شرمندهام... برادر خوبم... نگاه کن
تعداد تارهای سرم فرق کرده است
با آن نگاه خسته مگو معجرم چه شد؟
آتش مزن مرا و مپرس دخترم چه شد؟
دیشب میان خواب، ربابت پرید و گفت:
شیر آمده به سینه... علی اصغرم چه شد...؟!
اصغر برای تو... غم اصغر برای من
سرها برای تو... غم معجر برای من
هرچه پسر که قافله دارد برای تو
آه... اضطراب اینهمه دختر برای من
نیما نجاری
چشمهای بارانی
شبی ای کاش چشمم فرش میشد زیر پای تو
و من قربانی چشم تو میگشتم، فدایِ تو
به مژگان میزدم جارو کف کفش تو را امّا
به جنت هم نمیدادم، کفی از خاک پای تو
برای قلب مجروحم کمی تو روضه میخواندی
میان اشک میمردم، به پای روضههای تو
دلم میخواست مثل گل شبی بودی در آغوشم
از اینرو میبردم حسرت همیشه بر عبای تو
هوای چشمهای من همیشه تا ابد ابری است
که دارم در دلم یاد تو و در سر هوای تو
به یاد نرگس بیمار تو یک عمر بیمارم
ندارد سینه زخمی شفا غیر از شفای تو
گرفته کعبه رونق بس که گردیده به گرد تو
صفا حتی صفا را وام دارد از صفای تو
الا ای آخرین منجی، امام جمعه دنیا
همین جمعه بیاید کاش از کعبه صدای تو
سید محمد جوادی