مفاهیم و نظریه «دیالکتیکی» جنگ 12روزه
عزیزالله محمدی(امتدادجو)
در یادداشت هفته قبل این ستون با بررسی مقدمهای از «نظریه دیالکتیک» و انطباق آن با مفهوم «آلترناتیو» گفتمانی و ایدئولوژی ایران و رژیم صهیونیستی، بیان شد که هر کدام از این دو قدرت، برای حفظ ماهیت و اثبات حقانیت وجودی خود، در رقابت و قدرتنمایی نسبت به دیگری، سعی میکنند؛ علاوهبر مباحث اعتقادی، در همه ابعاد مادی و فیزیکی، بالاخص در بعد نظامی و رسانهای نیز، برتری داشته باشند. 
این نوع رقابت و قدرتنمایی-برای حفظ برتری- اگر چه در عالم سیاست و یا در عالم انواع تحلیلهای کارشناسی میتواند به نام «قدرت بازدارندگی» شناخته شود؛ اما در عالم فلسفه و نظریات متصل به جامعه شناختی، میتواند تحت عنوان «نظریه دیالکتیک» نیز به چشم بیاید که متکی به ساختار«تز»، «آنتی تز» و «سنتز»است.
در ادامه با ذکر مجدد این نکته که بعد از توقف جنگ 12روزه، ما همواره به دلایلی از جمله تجارب دوره دفاع مقدس هشت ساله- تلاش کردیم ابعاد این جنگ تحمیلی را از منظر نظریههای غربی(و نه حتی از نظریههای فرهنگ ایرانی و شرقی) بررسی کنیم تا بر اساس این دلیل و آن تجارب، در فردای تاریخ از طرف بعضیها که هیچگاه نگاه و ارادهای برای درک حقایق ندارند و میل به خودتحقیری و بت سازی از فرهنگ غرب در وجودشان سرشار است؛ متهم به تک بعدی دیدن جنگ نباشیم. به این ترتیب میتوان از زوایای متفاوت و مختلف، جنگ 12 روزه را هم در همین مکانیزم نظریهای دیالکتیک ارزیابی کرد.
شرح عمیقتر از جنگ ۱۲ روزه
در واقع درک دقیق این نظریه نیازمند فهم این نکته است که «نظریه دیالکتیک» چگونه بر تضاد و گذر از آن برای ایجاد یک وضعیت جدید تأکید دارد. در این مدل، هر پدیده (تز) به دلیل تضادهای درونیاش، نقیض خود (آنتیتز) را میآفریند و تقابل این دو، در نهایت به یک برآیند والاتر (سنتز) منجر میشود که خود میتواند به «تز» جدیدی تبدیل میشود و این چرخه ادامه یابد. در مورد جنگ ۱۲ روزه، این مدل را میتوان در چند لایه مختلف جستوجو کرد.
 دیالکتیک روایتهای متعارض 
بعد دیگر این درگیری، تقابل «روایتهای پیروزی» رقیب است، جایی که ادعای هر طرف (تز) با ادعای طرف دیگر (آنتیتز) رد میشود، بدون اینکه یک روایت مسلط واحد (سنتز) به وجود آید و این امر صحنه را برای درگیری آینده آماده میکند.
تز رژیم صهیونیستی: رژیم صهیونیستی اعلام کرد اهدافش عقب انداختن قابلتوجه برنامه هستهای ایران، نابودی تعداد زیادی از موشکهای بالستیک آن و تضعیف قدرت منطقهای ایران بوده است. این رژیم عملیات خود را یک «پیروزی قطعی» در دستیابی به این اهداف اعلام کرد.
آنتیتز ایران: روایت پیروزی ایران بر پایه بقا، مقاومت، پاسخ موشکی، ابتکار عمل در حملات، ایجاد انسجام ملی و پنهان نگه داشتن وضعیت اورانیوم غنیسازی شده و وضعیت فردو و... بود. از دیدگاه ایران، مقاومت در برابر یک کارزار پرفشار از سوی دو قدرت هستهای بدون فروپاشی نظام سیاسیاش، یک پیروزی بود. ایران پاسخ نظامی حساب شده خود را نمایشی از قدرت و دفاع موفقیتآمیز قلمداد کرد.
سنتز حلنشده: تحلیلهای بینالمللی نتیجه میگیرند که همه این روایتهای پیروزی «حفرههای قابلتوجهی» دارند. این عدم وجود یک برنده واضح و غیرقابل انکار، یک «دینامیک خطرناک» ایجاد میکند که در آن همه طرفها آسیبپذیر باقی میمانند و در همه جناحها ممکن است تعدادی برای از سرگیری خصومتها فشار بیاورند و بازگشت به درگیری را ممکن بسازند. 
میدان نبرد شناختی: حقیقت در برابر جنگ روانی 
این جنگ همچنین شاهد یک دیالکتیک مدرن در عرصه اطلاعات بود، جایی که تلاش برای دستیابی به حقیقت عینی (تز) مستقیماً مورد حمله کارزارهای پیچیده جنگ روانی (آنتیتز) قرار گرفت که به تضعیف اعتماد عمومی به رسانهها (یک سنتز منفی) انجامید.
تز: واقعیت رویدادها در صحنه.
آنتیتز: استفاده گسترده از دیپ فیک (جعل عمیق) و سایر رسانههای مصنوعی. رژیم صهیونیستی از «جنگ شناختی» برای شکلدهی به ادراک عمومی استفاده کرد و از ویدیوها و تصاویر جعلی برای بزرگنمایی یا کوچکنمایی خسارات ناشی از حملات ایران و یا به تصویر کشیدن دروغین اعتراضات گسترده ضد دولتی در داخل ایران استفاده کرد.
سنتز: فرسایش اعتماد. به طور کلی هدف اصلی این حملات شناختی، تضعیف ایمان عمومی به قابلیت اطمینان اطلاعات بصری و رسانهها بود. این موقعیت وضعیتی را ایجاد میکند که در آن مردم ممکن است شروع به شک کردن به شواهد واقعی بکنند که یک چالش استراتژیک بلندمدت قابلتوجه میتواند باشد.
 شایان ذکر است که برخی از تحلیلهای داخلی هر دو طرف به یک دیالکتیک داخلی بین روایتهای رسمی حاکمیتی از جنگ و ادراک عمومی از رویدادها اشاره میکنند و نشان میدهند که حسابهای متناقض یا اظهار نظرهای متناقض و پراکنده از سوی مقامات میتواند اعتماد را خدشه دار کند و روایت مورد نظر حاکمیتی از قدرت استوار را تضعیف نماید.
دیالکتیک در سطح راهبردی کلان: ضعف در برابر قدرت 
تز اولیه (ادعای دشمن): رژیم صهیونیستی و متحدانش با این فرض (تز) عمل میکردند که ایران به دلیل فشارهای حداکثری اقتصادی، نارضایتیهای داخلی و انزوای منطقهای، ضعیف و آسیبپذیر است و توانایی پاسخ قاطع و یکپارچه را ندارد.
آنتیتز (پاسخ ایران): پاسخ نظامی سریع، حساب شده و گسترده ایران (مانند پرتاب صدها موشک و پهپاد) و همچنین انسجام گسترده داخلی. 
نقیض مستقیم: به رغم آنچه که رژیم صهیونیستی مطرح کرد و ادعا داشت؛ این اقدام نشان داد که ایران نه تنها ضعیف نیست، بلکه از قدرت بازدارندگی قابل توجهی برخوردار است.
سنتز (نتیجه جدید): برآیند این تقابل، تولد یک «واقعیت جدید استراتژیک» بود و این سنتز(نتیجه جدید) به این معناست که اولا معادله قبلی «تهاجم بدون پاسخ» به هم خورده و در ثانی هزینه حمله به ایران برای دشمن به طور تصاعدی افزایش یافت؛ ضمن آنکه ایران خود را به عنوان بازیگری که میتواند و میخواهد تلافی کند، تثبیت نمود و این سنتز، موازنه قدرت در منطقه را تغییر داد.
دیالکتیک در سطح داخلی: دولت و جامعه
شاید این منظر نگاه به دیالکتیک مهمترین لایه تحلیلی از منظر داخلی ایران باشد.
 تز (وضعیت پیش از جنگ): پیش از این درگیری، شکافها و نارضایتیهای اجتماعی در ایران (به دلایل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی) قابل انکار نبود. در مقابل، دستگاه حکومتی (دولت) بر قدرت و ثبات خود تأکید داشت. این دوگانگی، یک تضاد بالقوه بود.
آنتیتز (اتحاد در زمان تهدید): با حمله دشمن خارجی، یک دشمن مشترک تعریف شد. این تهدید خارجی به عنوان یک کاتالیزور عمل کرد و باعث شد جامعه، علیرغم همه نارضایتیها، در مقابل یک تهدید وجودی متحد شود. این اتحاد، «نقیض» وضعیت رو به تنش قبلی بود.
 سنتز (ایده «جامعه قوی-دولت قوی»): برآیند این فرآیند، تقویت مشروعیت دولت و همبستگی ملی ایران بود. جمهوری اسلامی با مدیریت بحران و پاسخ نظامی، «قدرت» خود را نمایش داد و جامعه با نشان دادن انسجام، «قدرت» خود را نمایان ساخت و به این ترتیب «سنتز، ایدهآل» حکومت را برای رسیدن به توسعه و امنیت ملی تقویت کرد. البته مسلم است این سنتز در صورت عدم درک واقعی از سوی دولت و حاکمیت میتواند موقتی باشد و با کاهش اثر تهدید خارجی، تضادهای داخلی مجدداً ظاهر 
شوند.
 دیالکتیک در عرصه رسانه و روایتسازی (جنگ روایات) همانطور که به انحاء مختلف گفته شده است این جنگ، یک نبرد کامل رسانهای نیز بود.
تز (روایت دشمن): روایت رژیم صهیونیستی و رسانههای غربی بر «کارایی سیستم دفاعی» (مانند گنبد آهنین) و «ضربه زدن به توان هستهای و فرماندهی و موشکی ایران» متمرکز بود. آنها ادعا کردند که عملیاتشان«پیام روشنی» به ایران فرستاده است.
آنتیتز (روایت ایران): روایت ایران بر «اقدام بموقع و هوشمندانه» و «پاسخ» و «نشان دادن عزم ملت ایران» استوار بود. ایران اثبات و اعلام کرد که توانایی حمله به قلب سرزمینهای اشغالی را دارد و هیچ نقطهای برای رژیم صهیونیستی امن نیست.
 سنتز (ابهام و بیاعتمادی): برآیند این جنگ روایات، یک فضای مبهم و پر از بیاعتمادی برای ناظران خارجی و حتی مردم عادی بود. از آنجایی که هر دو طرف میتوانستند بخشی از ادعاهای خود را «ثابت»کنند، هیچ روایت کاملاً مسلطی شکل نگرفت. این سنتز، فضائی را ایجاد کرد که در آن هیچ طرفی شکست کامل نخورده و هیچ طرفی پیروز قطعی نیست، و این خود بستر مناسبی برای درگیریهای آینده و ادامه رقابت است.
 جمعبندی نهائی
 به طور خلاصه، تطبیق نظریه دیالکتیک با این واقعه(جنگ 12روزه) نشان میدهد که این جنگ تنها یک درگیری نظامی نبود، بلکه یک تقابل همهجانبه راهبردی، داخلی و رسانهای بود و برآیند این تقابلها، تغییر در معادلات امنیتی منطقه و تقویت وحدت ملی و نشان دادن مشروعیت مواضع نظام جمهوری اسلامی ایران بود.
 با بررسی فرامتنی میتوان گفت،این سنتزها ثابت نیستند و خود میتوانند به «تز»های جدیدی تبدیل شوند که چرخه دیالکتیک تضادها در سطح منطقهای و داخلی را ادامهدار کنند؛ برای مثال، سنتز «افزایش هزینه برای دشمن» اکنون به یک «تز» جدید برای ایران تبدیل شده که بر اساس آن، استراتژی نظامی خود را پیش میبرد. این نوع تحلیل کمک میکند تا درگیریهای به ظاهر کوتاه مدت را در چارچوبی بزرگتر و پویاتر فهمید.
