سراب توسعه و پیشرفت فرهنگی در دوبــی و ابوظبـــی
در سالهای اخیر، برخی از جریانهای موسوم به اصلاحطلب و غربگرا در کشور، با شور و شوقی کودکانه، از کشورهای حاشیه خلیجفارس چون امارات، قطر، عربستان و... به عنوان «الگوی توسعه»، «مدیریت مدرن» و «نماد پیشرفت فرهنگی» یاد کردهاند. این افراد، با نگاهی سطحی و ظاهربین، تنها برجهای شیشهای دوبی، مراکز خرید چندطبقه و جشنوارههای پرزرق و برق را میبینند و با حسرت میگویند: «ببینید شیخنشینهای عرب به کجا رسیدهاند و ما هنوز کجاییم»! اما واقعیت، آنطور که در پشت دیوارهای قصرهای آلمکتوم جریان دارد، چیز دیگری است. همان قصرهایی که در ظاهر نماد «پیشرفت» و «آزادی» معرفی میشوند، در حقیقت، صحنه ظلم، خشونت و زندان زنان همین خانوادهاند! جریان غربگرا در ایران در مسیر افول فکری خود از «غربزدگی» عبور کرده و حالا به «عربزدگی» رسیده است. آنها بهجای نقد واقعبینانه، شیخنشینهای وابسته به آمریکا را مظهر عقلانیت معرفی میکنند. در رسانهها و شبکههای اجتماعی از «مدیریت به سبک «شیخ محمد بن راشد آل مکتوم»، «حاکم دبی» و «درسهای رهبری دوبی» کتاب چاب میکنند و آن را نسخه شفابخش مشکلات ایران میدانند! اما همانطور که آسمانخراشهای سر به فلک کشیده دوبی بیغولههای تنگ و نمور کارگران مهاجر را در سایه خود پنهان کردهاند، تبلیغات رنگارنگ رسانهای هم واقعیت تاریک درون قصرهای آلمکتوم را از چشم جهانیان دور کرده است.
قصرهای طلایی و زندانهای بیپنجره
مجله آمریکایی نیویورکر در گزارشی تحقیقی با عنوان «شاهزادگان فراری» از پشت صحنه زندگی دربار آلمکتوم پرده برداشت. در این گزارش آمده است که همسر و دختران حاکم دبی، از جمله لطیفه و شمسه، سالها در حبس خانگی و زیر شکنجه جسمی و روحی نگهداری شدهاند. بر اساس اسناد و فایلهای صوتی که نیویورکر منتشر کرده، لطیفه بارها از شکنجههای وحشیانه محافظان پدرش سخن گفته است. او نوشته بود: «آنها پاهایم را با چوب سنگین میزدند تا جایی که تمام استخوانهایم خرد شد. پدرم دستور داده بود که مرا بزنند تا بمیرم.»
شیخ محمد بن راشد آلمکتوم، نخستوزیر امارات و حاکم دوبی، خود را «الگوی پیشرفت عربی» معرفی میکند. از قوانین برابری جنسیتی سخن میگوید، جشنوارههای بینالمللی برای زنان برگزار میکند و با هزینههای گزاف، چهرهای رسانهای از خود میسازد. اما همانطور که دادگاه عالی بریتانیا در «حکم رسمی سال ۲۰۲۰» اعلام کرد، او «دخترانش را ربوده و در اسارت نگه داشته است.» در حکم قاضی انگلیسی، آمده بود که «شیخ محمد از قدرت و نفوذ خود برای ارعاب، تهدید و حبس اعضای خانوادهاش استفاده کرده است». این اعتراف نه از سوی رسانههای «ضد اماراتی»، بلکه از زبان یکی از نهادهای قضائی غربی همسو با امارات بیان شد.
اما داستان چیست؟«لطیفه، دختر شیخ محمد بن راشد آلمکتوم، حاکم دبی، دختری بود که زندگیاش پشت پردههای درخشان کاخهای امارات، با تلخی و زندانی بودن گره خورده بود. لطیفه، برخلاف چهره پر زرق و برق و ثروت خانوادگیاش، سالها در حبس خانگی و زیر نظارت شدید محافظان پدرش قرار داشت. او که از زندگی تحت کنترل و شکنجههای جسمی و روحی خسته شده بود، تصمیم گرفت به هر قیمتی شده، از این زندان طلایی فرار کند. اما لطیفه تنها نبود؛ خواهرش شمسه هم قصهای مشابه داشت؛ شمسه نیز، همچون خواهرش، در کاخهای خانوادگی اسیر بود و رؤیای آزادی داشت.
او اما راه دیگری را در پیش گرفت. شمسه به کمک یکی از محافظان نزدیک خانواده که به وضعیت اسفبارشان دلسوزی داشت، نقشهای کشید تا بتواند از امارات فرار کند. این محافظ به او کمک کرد تا با هویت جعلی و مخفیانه، از دبی به لندن برود. در لندن، شمسه توانست پناهندگی سیاسی بگیرد.
روایتهای شمسه و تینا از شکنجههای وحشتناک و محدودیتهای بیرحمانه خاندان آلمکتوم، برای غربیها و رسانهها یک شوک بزرگ بود؛ چرا که چهره امارات که سالها در رسانهها به عنوان نماد پیشرفت و مدرنیته معرفی میشد، اکنون به یک زندان مخفی برای دختران شاهزادگان مبدل شده بود. در لندن، شمسه با تینا همراه شد و با کمک او به سازمانهای بینالمللی حقوق بشر مراجعه کرد تا پرونده را پیگیری کنند. شمسه، در گفتوگوهایش به خبرنگاران و فعالان گفت که چگونه پدرش از قدرت و ثروتش استفاده کرده تا دخترانش را از حق انتخاب و آزادی محروم کند. داستان لطیفه، شمسه و تینا نمایانگر چهرهی تلخی است که رسانههای رسمی امارات سعی در پنهان کردن آن داشتند. این روایتها باعث شد تا حتی متحدان غربی امارات نیز مجبور به اعتراف شوند که در کاخهای دوبی، زنان تحت شکنجه و حبس هستند. حتی رسانههایی چون بیبیسی و گاردین که همواره در بزک چهره امارات نقش دارند، ناچار شدند بنویسند:« لطیفه قربانی سرکوب سیستماتیک و زندان خانگی توسط پدرش بوده است.»
علاوه بر این بیبیسی در گزارشی مفصل در این رابطه نوشت: «او دختر حاکم دبی است. در ویدیوهایی که مخفیانه ضبط شده و با بیبیسی به اشتراک گذاشته شده است، پدرش را متهم میکند که از زمان تلاش برای فرار در سال ۲۰۱۸، او را در شهر گروگان گرفته است و گفته است که نگران جان خود است. سازمان ملل متحد از آن زمان اعلام کرده است که از امارات متحده عربی در مورد او بازجویی خواهد کرد.»
نقش رسانههای غربی در بزک چهره امارات
با وجود این افشاگریها، رسانههای غربی همواره تلاش کردهاند تا چهرهای درخشان از امارات به نمایش بگذارند. شبکههایی چون CNN و BBC بارها برنامههایی درباره «پیشرفت زنان در امارات» تولید کردهاند و از آن بهعنوان «نماد مدرنیته عربی» یاد کردهاند. اما همین رسانهها، وقتی در ایران مسئلهای کوچک رخ میدهد ـ حتی اگر در حد تذکر یک مأمور یا خطای فردی باشد ـ آن را به بحران ملی تبدیل میکنند. تناقض آشکار اینجاست: در امارات، «حبس و شکنجه دختر حاکم» میشود «مسئله خانوادگی»، اما در ایران، یک رویداد و مسئله اجتماعی بهانهای برای سیاهنمایی و هجمه بینالمللی و نهایتاً دمیدن در آتش اغتشاش و خیابانی کردن اصل موضوع میشود. در حقیقت نباید از قدرت رسانهها غافل شد؛ امارات طی دو دهه اخیر میلیاردها دلار صرف خرید چهرههای رسانهای و سیاستمداران غربی کرده تا تصویر «کشور مدرن و شاد» از خود بسازد. از «همایش جهانی زنان در دوبی» گرفته تا «نمایشگاه اکسپو ۲۰۲۰»، همه بخشی از همین ماشین تبلیغاتی است. اما در پشت این زرقوبرق، کارگران مهاجر در شرایط بردهوار زندگی میکنند، زنان خاندان حاکم زندانیاند، و رسانهها اجازه انتشار هیچ انتقادی را ندارند.گزارش نیویورکر بهدرستی نوشت: «همانطور که برجهای شیشهای دوبی سایهای بر محلههای فقیرنشین انداختهاند، تبلیغات آلمکتوم نیز ظلم درون خاندان را در پسِ لبخندهای ساختگی پنهان کرده است.» برای مثال بیبیسی فارسی در ادامه تطهیر و بزک چهره واقعی امارات در گزارشی درباره امنترین کشورهای دنیا برای زنان مینویسد: « امارات متحده عربی در میان کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا بالاترین رتبه شاخص صلح و امنیت برای زنان را در زمینه آموزش زنان و فراگیری و برابری اقتصادی دارد. این کشور درزمینه برابری حقوق زن و مرد در منطقه پیشرو است... امارات متحده عربی همچنین بالاترین میزان شاخص امنیت اجتماعی را در میان تمام کشورها دارد. ۹۸.۵ درصد زنان و دختران بالای ۱۵ سال میگویند که: «وقتی شبها در خیابان شهر یا مناطق دیگر راه میروند احساس امنیت میکنند.»
در حقیقت بیبیسی فارسی از خیابانهای امن دبی میگوید اما اعترافات همسر شیخ آل مکتوم حقیقتی دیگر را بر ملا میکند. نکته تأسفبارتر آن است که همه این فجایع با سکوت و حتی همراهی قدرتهای غربی انجام میشود. آمریکا و بریتانیا که مدعی دفاع از حقوق بشرند، در برابر این نقض آشکار سکوت کردهاند، چون امارات برایشان منبع دلارهای نفتی و خریدار سلاح است. در واقع، آنچه غرب از آن حمایت میکند، نه «حقوق بشر» بلکه «دلار و منافع» است. جالبتر آنکه همان محافل غربی که حاکم دوبی را «پیشوای توسعه عربی» مینامند، با بیشرمی تمام علیه ایران بیانیه صادر میکنند و از «نقض آزادیها» در کشور ما میگویند و برای شعار پوشالی و دروغین «زن، زندگی، آزادی» یقه چاک میدهند!
در حالی که حتی دادگاههای لندن و رسانههای آمریکایی اذعان کردهاند که حاکم دوبی، دختران خود را ربوده و زندانی کرده است، همچنان برخی در داخل ایران، با نادیده گرفتن این حقایق، از او بهعنوان «نماد پیشرفت و عقلانیت» یاد میکنند! ماجرای لطیفه، شمسه بیش از هر چیز نشان میدهد که زیر پوست شهر پر زرقوبرق دوبی، حقیقتی تلخ و خونین جریان دارد. حقیقتی که غرب و رسانههایش میکوشند با دلارهای نفتی پنهانش کنند. اما واقعیت همیشه راه خود را به بیرون مییابد، همانطور که لطیفه پیش از ربوده شدنش گفت:«من فقط میخواهم آزاد باشم و حق انتخاب داشته باشم.» غربگرایان که روزی برای خیابانهای پاریس و لندن حسرت میخوردند و حالا برای امارات و قطر سینه چاک میکنند، این جمله لطیفه را به خاطر بسپارند. این نوشتار نه فقط پرده از چهره واقعی «الگوی توسعه عربی» برمیدارد، بلکه هشدار میدهد که هرگاه «پیشرفت» بدون کرامت انسانی و استقلال فرهنگی تبلیغ شود، نتیجهاش چیزی جز زندانهای طلایی و آزادیهای ساختگی نخواهد بود.
محمدرضا شبانی