کد خبر: ۳۲۰۷۷۷
تاریخ انتشار : ۳۰ مهر ۱۴۰۴ - ۲۰:۰۱

تـرامپ و نمـایش آتـش‌بـس نقاب تـازه‌ای برای نسـل‌کشی درغـزه

اشاره: «جاناتان کوک» خبرنگار برجسته انگلیسی در مقاله‌ای که وب سایت «میدل ایست آی» آن را منتشر کرده است تأکید می‌کند آتش‌بس در غزه فریبی بیش نیست، هیچ توقف واقعی در خشونت‌ها رخ نداده و آتش‌بس‌های اعلام‌شده صرفاً نمایشی سیاسی هستند که اسرائیل را قادر می‌سازد تا اهداف اشغالگری و آپارتاید خود را ادامه دهد. با این وجود وی تأکید می‌کند که تلاش برای نابودی مقاومت در غزه سیاستی شکست خورده است و فلسطینیان، مانند دیگر ملت‌های تاریخ، هرگز به بردگی و سرکوب دائمی تن نخواهند داد و مقاومت آنان در غزه ادامه خواهد یافت.
سرویس خارجی
مترجم: سید محمد امین آبادی

 

آتش‌بسی که وجود ندارد
آتش‌بس معمولاً زمانی پابرجا می‌ماند که دو طرف درگیر در جنگ به بن‌بست نظامی رسیده باشند، یا زمانی که منافع کنار گذاشتن سلاح‌ها برای هر دو طرف، بیشتر از ادامه خون‌ریزی باشد. اما هیچ‌یک از این شرایط در غزه صدق نمی‌کند. دو سال گذشته در این نوار کوچک، هرچه بوده، «جنگ» نبوده است؛ هرچند سیاستمداران و رسانه‌های غربی می‌کوشند ما را به باور آن وادار کنند. به همین معنا، روایت کنونی از یک «آتش‌بس» همان‌قدر دروغین است که روایت پیشین از «جنگ غزه». آتش‌بسی که درباره‌اش سخن می‌گویند «شکننده» نیست، بلکه اساساً وجود ندارد؛ شواهد آن نیز روشن است؛ از تداوم تیراندازی سربازان اسرائیلی به سوی غیرنظامیان فلسطینی گرفته تا جلوگیری از ورود کمک‌های وعده ‌داده ‌شده.
پس واقعاً چه در جریان است؟ برای درک «آتش‌بس» و همچنین طرح به‌مراتب وهم‌آلودتر ۲۰‌ماده‌ای «صلح» از سوی رئیس‌جمهور آمریکا، دونالد ترامپ، نخست باید بفهمیم که گفتمان پیشین درباره «جنگ» قرار بود چه چیزی را پنهان کند. در طول ۲۴ ماه گذشته، شاهد رویدادی عمیقاً شوم بوده‌ایم. دیدیم که چگونه جمعیتی عمدتاً غیرنظامی ـ که پیش‌تر نیز ۱۷ سال در محاصره زندگی می‌کردند ـ به دست اسرائیل، غولی نظامی در منطقه که از سوی ابرقدرت نظامی جهان، ایالات متحده، حمایت و تسلیح می‌شود، بی‌هیچ تمایزی قتل‌عام شدند.
شاهد بودیم که تقریباً تمام خانه‌های غزه نابود شد؛ در منطقه‌ای که پیش‌تر خود به اردوگاهی بزرگ برای مردمش بدل شده بود. خانواده‌ها ناچار شدند در چادرهای موقتی پناه بگیرند، درست مانند زمانی که دهه‌ها پیش با تهدید اسلحه از سرزمین‌هایشان ـ که امروز اسرائیل نام دارد ـ رانده شدند. اما این بار در معرض ترکیبی سمی از غبار آوار خانه‌هایشان و بقایای مواد منفجره بمب‌هایی قرار گرفتند که معادل چندین «هیروشیما» بر غزه فروریخته بود.
دیدیم که جمعیتی در اسارت، ماه‌ها از گرسنگی رنج بردند؛ سیاستی که در خوش‌بینانه‌ترین تعبیر، نوعی مجازات جمعی آشکار بود؛ جنایتی علیه بشریت که به همین دلیل، دادستان دیوان کیفری بین‌المللی بنیامین نتانیاهو را تحت تعقیب قرار داده است.
صدها هزار کودک در غزه، افزون بر آسیب‌های روانی، از سوءتغذیه‌ای رنج می‌برند که ساختار ژنتیکی‌شان را تغییر داده و آسیبی برجای گذاشته که به‌احتمال زیاد به نسل‌های بعد نیز منتقل خواهد شد. شاهد بودیم که چگونه بیمارستان‌های غزه، یکی پس از دیگری، منهدم شدند تا سرانجام نظام درمانی آن فرو بپاشد و دیگر نه توان رسیدگی به سیل مجروحان را داشته باشد و نه به کودکان گرسنه.
دیدیم که چگونه عملیات پاکسازی قومی در مقیاسی گسترده انجام شد؛ خانواده‌ها ـ یا آنچه از آنان باقی مانده بود ـ از «مناطق قتل» رانده شدند و به مناطقی برده شدند که اسرائیل آنها را «منطقه امن» می‌نامید؛ اما آن مناطق نیز خیلی زود، بی‌اعلان قبلی، به قتلگاه‌های تازه تبدیل شدند. در حالی که ترامپ فشارها برای «آتش‌بس» را افزایش می‌داد، دیدیم که اسرائیل موجی از خشونت بی‌مهار به راه انداخت تا پیش از فرارسیدن مهلت توقف، هرچه بیشتر از غزه را با خاک یکسان کند.
جنگ یا نسل‌کشی
هیچ‌یک از آنچه رخ داده است را نمی‌توان ـ و نباید ـ «جنگ» نامید. سازمان ملل متحد، تمامی نهادهای برجسته حقوق بشری جهان ـ از جمله سازمان اسرائیلی بتسلم ـ و برجسته‌ترین انجمن‌های پژوهشگران نسل‌کشی، همگی توافق دارند که آنچه در غزه رخ داده، منطبق با تعریف «نسل‌کشی» در کنوانسیون سازمان ملل درباره جلوگیری و مجازات جنایت نسل‌کشی است؛ کنوانسیونی که اسرائیل، آمریکا، بریتانیا و اتحادیه اروپا نیز آن را تصویب کرده‌اند.
با این حال، گفتمان اسرائیل و غرب درباره «جنگ» نقشی اساسی در القای روایت دروغین دیگری به افکار عمومی غربی داشته است: یعنی سخن گفتن از «آتش‌بس» و «امید به صلح». دروغِ «آتش‌بس» کنونی، همتای همان دروغی است که طی دو سال گذشته با عنوان «جنگ غزه» به ما فروخته شد. هدف از این چارچوب‌سازی یکی است: پنهان‌کردن اهداف بزرگ‌تر اسرائیل.
سه‌شنبه 14 اکتبر(22 مهر)‌، درست در میانه همین «آتش‌بس» و همزمان با تبادل پیکرهای اسرائیلی و فلسطینی، اسرائیل همچنان به کشتار فلسطینیان ادامه می‌داد. روزنامه فایننشال تایمز گزارش داد که آن روز، سربازان اسرائیلی چندین فلسطینی را به قتل رساندند. پیش‌تر نیز، نیروهای اسرائیلی هنگام خروج از شهر غزه، ویدیوهایی منتشر کردند که نشان می‌داد آنان خانه‌ها، ذخایر غذایی و حتی یک تصفیه‌خانه حیاتی فاضلاب را به آتش می‌کشند. به بیان دیگر، اسرائیل هیچ‌گاه قصد توقف آتش خود را نداشته است.
این الگو تازگی ندارد. در ژانویه(دی)، در جریان «آتش‌بس» پیشین که با میانجی‌گری ترامپ برقرار شد، اسرائیل دست‌کم ۱۷۰ فلسطینی را کشت و چند هفته بعد، به‌طور یکجانبه آتش‌بس را لغو کرد تا نسل‌کشی را از سر گیرد. در لبنان نیز، جایی که گفته می‌شود بیش از یک سال است آتش‌بس تحت نظارت آمریکا و فرانسه برقرار است، اسرائیل بیش از ۴۵۰۰ بار مفاد آن را نقض کرده است.
همان‌طور که «کریگ موری»، دیپلمات پیشین بریتانیا، درباره دوره آتش‌بس یادآور شد: «اسرائیل صدها نفر از جمله نوزادان را کشته، ده‌ها هزار خانه را ویران کرده و پنج منطقه از خاک لبنان را ضمیمه خود ساخته است.». حال آیا می‌توان تصور کرد که غزه ـ سرزمینی کوچک، بدون ارتش و بدون نشانه‌های حاکمیت مستقل ـ در برابر «آتش‌بس اسرائیلی» سرنوشتی بهتر از لبنان پیدا کند؟
نمایش آتش‌بس
آنچه «آتش‌بس» نامیده می‌شود، شاید وقفه‌ای موقت در حمله دو‌ساله و نسل‌کشانه اسرائیل علیه غزه باشد، اما هیچ‌کاری برای پایان‌دادن به اشغال سرزمین‌های فلسطینی، که ریشه‌ اصلی این «جنگ» است، انجام نمی‌دهد. اشغال همچنان ادامه دارد.
همچنین، این آتش‌بس هیچ تغییری در نظام آپارتاید اسرائیل علیه فلسطینیان ایجاد نمی‌کند؛ نظامی که سال گذشته از سوی عالی‌ترین دادگاه جهان، غیرقانونی اعلام شد. در همان زمان، دیوان بین‌المللی دادگستری (ICJ) از اسرائیل خواست فوراً از سرزمین‌های اشغالی فلسطین، از جمله غزه، عقب‌نشینی کند و از سایر کشورها خواست تا اسرائیل را برای اجرای این حکم تحت فشار قرار دهند. مجمع عمومی سازمان ملل نیز تا ماه گذشته به اسرائیل مهلت داده بود تا حکم دیوان را اجرا کند. اما اسرائیل نه‌تنها این مهلت را نادیده گرفت، بلکه حتی در جریان همین «آتش‌بس» نیز، نیروهایش را در بیش از نیمی از مناطق غزه مستقر نگه داشته است.
افزون بر این، اسرائیل همچنان کنترل کامل غزه را از راه دور در دست دارد؛ از طریق پهپادهای جاسوسی و تهاجمی، جنگنده‌ها، سامانه‌های نظارتی، و محاصره زمینی و دریایی. واقعیتی بدیهی است که هیچ دولتی که بر تداوم نسل‌کشی مصمم باشد، دلیل منطقی برای توقف آن نخواهد داشت مگر آنکه با قدرتی بزرگ‌تر وادار به توقف شود. ترامپ در صحنه جهانی وانمود می‌کند که چنین نقشی را ایفا می‌کند، گویا در حال تحت فشار گذاشتن اسرائیل و حماس است. اما تنها ساده‌دلان ـ و سیاستمداران و رسانه‌های غربی ـ هستند که این نمایش را باور می‌کنند. این «آتش‌بس» نه شکننده است و نه واقعی؛ از همان آغاز برای شکست طراحی شد، نه برای گشودن راهی به سوی صلح. هدف واقعی آن، اعطای مجوزی تازه به اسرائیل بود تا نسل‌کشی خود را از سر گیرد.
دهه‌هاست که فلسطینیان ناچار به زیستن در وضعیتی پارادوکسیکال شده‌اند: هر کاری بکنند محکوم‌اند، و اگر کاری نکنند باز هم محکوم‌اند. هرگونه مقاومت در برابر اشغال خشن اسرائیل به کشتار منتهی می‌شود - یا به تعبیر خود اسرائیل، «چیدن چمن» - و سپس برچسب «تروریسم» بر آن زده می‌شود. 
اما سیاست «عدم مقاومت» که از سوی تشکیلات خودگردان فلسطین به رهبری «محمود عباس» در کرانه باختری دنبال می‌شود، نتیجه‌ای جز تسلیم و تحقیر ندارد: فلسطینیان به زندانیانی دائمی و بی‌هویت زیر سلطه اسرائیل تبدیل شده‌اند، در مناطقی هر روز کوچک‌تر محبوس می‌شوند، در حالی که شبه‌نظامیان یهودی مجوز ساخت شهرک بر سرزمین‌های آنان را دارند. همین منطقِ انتخابِ دروغین در قلب «آتش‌بس» کنونی نیز وجود دارد.
حماس در ازای مبادله گروگان‌ها تنها به وقفه‌ای کوتاه در کارزار نسل‌کشی و گرسنگی اسرائیل دست یافته است. همین فرمول بود که حماس را وادار کرد آتش‌بسی را بپذیرد که به‌خوبی می‌دانست پر از دام و مین‌های پنهان است. آشکارترین آن، شرط بازگرداندن آخرین اسرای باقی‌مانده اسرائیلی در غزه، از جمله ۲۸ پیکر، در برابر آزادی حدود دو هزار اسیر فلسطینی در زندان‌های اسرائیل است. 
این توافق بازه‌ای ۷۲ ساعته برای مبادله تعیین کرده بود. حماس در یافتن محل دفن اجساد با دشواری روبه‌رو شده است. تاکنون تنها ۱۰ پیکر تحویل داده شده که یکی از آن‌ها ظاهراً اسرائیلی نبوده است.
ویرانه‌ای که امروز غزه نام دارد، دیگر نشانی برای شناسایی مکان‌های دفن اولیه باقی نگذاشته است. کوه‌هایی از آوار که اجساد اسرائیلیان زیر آنها مدفون‌اند ـ آواری که از بمباران‌های متوالی اسرائیل با بمب‌های سنگرشکن آمریکایی پدید آمده و همان بمب‌ها احتمالاً خودشان را هم کشته‌اند ـ بدون ماشین‌آلات سنگین، که در غزه به‌شدت کمیاب است، عملاً غیرقابل جابه‌جایی است.
و حتی اگر محل‌ها شناسایی و آوار برداشته شود، ممکن است حماس دریابد که اجساد دیگر وجود ندارند؛ چراکه همراه با قربانیان فلسطینی، در اثر بمب‌های اسرائیل به کلی بخار شده‌اند. و البته مشکل دیگری نیز وجود دارد: احتمالاً شماری از این پیکرها در آن بخش‌هایی از غزه قرار دارند که هنوز بیش از نیمی از آن در اشغال اسرائیل است و حماس به آنجا دسترسی ندارد.
همان‌طور که کمیته بین‌المللی صلیب سرخ، به‌عنوان نهادی بیطرف و نهائی، تأیید کرده است، پیدا کردن اجساد در چنین شرایطی «چالشی عظیم» خواهد بود. یک چرخه‌ دیگر از وضعیتی پارادوکسیکال. شایان ذکر است که رسانه‌های غربی با خوشحالی ادعاهای اسرائیل درباره بدعهدی حماس در بازگرداندن اجساد و رنج خانواده‌های منتظر اسرائیلی را بزرگنمایی کردند، اما پوشش مشابهی درباره وضعیت اجساد فلسطینیانی که توسط اسرائیل بازگردانده شده‌اند ارائه نکرده‌اند.
اجساد یخچال‌دار به بیمارستان ناصر در غزه منتقل شدند بدون هیچ‌گونه شناسنامه، و کارکنان بیمارستان نیز قادر به انجام آزمایش‌های DNA نبودند، زیرا تأسیسات‌شان بر اثر تخریب‌های اسرائیل غیرقابل استفاده شده بود. خانواده‌ها نخواهند دانست که عزیزان‌شان چه کسانی هستند مگر اینکه شخصاً تلاش کنند تا آنان را شناسایی کنند.
این کاری بسیار هولناک و دلخراش خواهد بود. پزشکان یادآوری کرده‌اند که اجساد بازگردانده شده هنوز دست‌بند و چشم‌بند داشته، با شلیک گلوله به سر اعدام شده و آثار واضح شکنجه قبل و بعد از مرگ بر روی بدن آن‌ها دیده می‌شد. در همین حال، حتی پیش از پایان بازه ۷۲ ساعته مبادله، اسرائیل از تأخیر بهره برد تا گرسنگی غزه را دوباره تشدید کند و کمک‌های حیاتی مورد نیاز برای مقابله با قحطی که خود ایجاد کرده بود، محدود شود. نگران‌کننده این که، بنا بر گزارش رسانه‌های اسرائیلی، ایالات متحده با اسرائیل «یک بند محرمانه» توافق کرده تا در صورتی که حماس نتواند تمام اجساد را ظرف سه روز تحویل دهد، اسرائیل بتواند کارزار نسل‌کشانه خود را از سر گیرد.
چالش دوگانه
اگر حماس بتواند از این «مین پنهان» اجتناب کند، الزام بعدی گروه این است که سلاح‌های خود را زمین بگذارد. این موضوع به‌عنوان شرطی برای «صلح» مطرح می‌شود. اما یک چیز قطعی است: حتی اگر حماس تسلیم و خلع سلاح شود، نتیجه‌ای جز ادامه خشونت و نبود صلح نخواهد داشت. ترامپ هفته گذشته طبق سبک همیشگی خود، تهدیدهایی نامشخص مطرح کرد: «اگر آن‌ها [حماس] خلع سلاح نشوند، ما آن‌ها را خلع سلاح خواهیم کرد.» او افزود که اگر آمریکا وارد شود، «این کار سریع و شاید با خشونت انجام خواهد شد. اما آن‌ها خلع سلاح خواهند شد».
این سخنان عمداً حماس و دیگرانی را که در حال مقاومت مسلحانه علیه اشغالگری اسرائیل هستند 
- حقی که در حقوق بین‌الملل شناخته شده است - در یک چالش دوگانه قرار می‌دهد. نخست، جمعیت خلع‌سلاح‌شده در غزه در مقابل حملات اسرائیل حتی آسیب‌پذیرتر خواهد شد. صرف‌نظر از درست یا نادرست بودن استراتژی نظامی حماس، واقعیتی غیرقابل انکار است: فشار و تلفات طولانی‌مدت نیروهای اسرائیلی - از نظر آسیب روانی و شمار تلفات - 
نوعی فشار متقابل ایجاد کرده است. تعداد زیادی از اسرائیلیان به خیابان‌ها آمده‌اند تا اقدامات نتانیاهو در غزه را محکوم کنند؛ اما نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد دلیل اصلی آن‌ها، نه نگرانی برای صدها هزار فلسطینی کشته و معلول، بلکه نگرانی از وضعیت اسرای اسرائیلی در غزه و فشار بر نیروهای خودی است. حماس و بسیاری از مردم غزه نگرانند که خلع سلاح، تحلیل هزینه و فایده اسرائیلی‌ها را حتی بیشتر به سمت ادامه نسل‌کشی سوق دهد. این اقدام خطر خون‌ریزی بیشتر توسط اسرائیل را دارد، نه صلح.
دوم، حماس به‌سختی حاضر خواهد شد سلاح‌های خود را زمین بگذارد، در حالی که قبیله‌های مسلح و جنایتکار، که برخی از آن‌ها با اسرائیل همکاری دارند و بعضی پیوندهایی با داعش دارند، در خیابان‌های غزه جولان می‌دهند. فلسطینیان مدت‌هاست فهمیده‌اند که هدف اسرائیل تضعیف جنبش‌های اصلی آزادی‌بخش ملی فلسطین ـ چه حماس و چه فتح ـ از طریق جایگزینی آنان با گروه‌های جنایتکار است. یک تحلیلگر فلسطینی، ۱۴ سال پیش، من را از خطرات آنچه «افغانستانی کردن» غزه و کرانه باختری توسط اسرائیل نامیده بود، آگاه کرد.
استراتژی نهائی اسرائیل برای «تفرقه بینداز و حکومت کن» شامل ترویج رهبران قبیله‌ای رقیب است که تمرکزشان بر حفاظت از قلمرو کوچک خود و جنگ با یکدیگر باشد، نه مقاومت در برابر اشغال غیرقانونی و تلاش برای تشکیل دولت متحد فلسطین. در اوج نسل‌کشی، قبیله‌ها نشان دادند که چنین توسعه‌ای تا چه حد می‌تواند برای فلسطینیان عادی خطرناک باشد. با کمک اسرائیل و در حالی که حماس در تونل‌های خود محصور بود، این باندها کامیون‌های کمک‌رسانی را غارت کردند، کمک‌ها را از خانواده‌های ضعیف ربودند، بخش اندکی را برای خانواده‌های خود برداشتند و بقیه را با قیمت‌های نجومی فروختند که کمتر کسی توان خرید داشت. بقیه گرسنه ماندند.
اگر حماس خلع سلاح شود، این قبیله‌ها آزادی عمل کامل خواهند داشت و توسط اسرائیل تقویت خواهند شد. هیچ‌یک از مردم غزه و حماس نمی‌خواهند چنین چیزی دوباره رخ دهد. این مسیر، راه صلح نیست، بلکه ادامه اشغال خشن اسرائیل است که بخشی از آن به اربابان محلی واگذار می‌شود.
به‌طور گیج‌کننده، ترامپ به‌گونه‌ای بخشی از این واقعیت را درک می‌کند. ترامپ در این باره سه‌شنبه (22 مهر) گفت: «حماس چند تا از باندهای خیلی بد را از بین برد... چند نفر از اعضای باند کشته شدند. راستش، چندان ناراحت نشدم. مشکلی ندارد». حال ترامپ چه تصوری دارد اگر حماس سلاح‌های خود را زمین بگذارد، همان‌طور که او و اسرائیل اصرار دارند؟ آیا این «باندهای خیلی بد» دوباره ظاهر نخواهند شد؟ این دقیقاً همان معمای باخت-باخت است که اسرائیل می‌خواهد حماس و غزه را در آن غرق کند.
گل‌آلود کردن آب‌ها
چهارشنبه 15 اکتبر(23 مهر)، ترامپ بار دیگر اوضاع را پیچیده کرد و هشدار داد که اگر حماس خلع سلاح نشود، اسرائیل حملاتش به غزه را «به محض اینکه من فرمان دهم» از سر خواهد گرفت. روز بعد، او پا را فراتر گذاشت و اشاره کرد که شاید خود آمریکا وارد غزه شود. او در شبکه اجتماعی«تروث سوشال» نوشت: «اگر حماس به کشتار مردم در غزه ادامه دهد، که این بخشی از توافق نبود، ما چاره‌ای جز ورود و کشتن آن‌ها نخواهیم داشت».
پس در چنین وضعیتی که احتمال رخداد آن بسیار کم است ـ اگر حماس خود را منحل کند و اسرائیل کاملاً از غزه عقب‌نشینی کند ـ چه کسی خلا ایجادشده را پر خواهد کرد؟ اسرائیل اصرار دارد که هیچ حکومتی فلسطینی در غزه برقرار نشود، حتی از سوی رژیم وابسته محمود عباس در کرانه باختری. همچنین اسرائیل همچنان از آزادی «مروان برغوثی»، رهبر زندانی فتح که تنها چهره متحدکننده در سیاست فلسطین و گاهی با لقب «نلسون ماندلای فلسطین» شناخته می‌شود، امتناع می‌کند. اگر اسرائیل واقعاً به پایان اشغال و «صلح» علاقه داشت، برغوثی گزینه‌ای آشکار برای مذاکره بود. در عوض، گزارش‌ها حاکی است که او بار دیگر توسط زندان‌بانان اسرائیلی وحشیانه مورد ضرب و شتم قرار گرفته و جانش در خطر است.
چشم‌انداز ترامپ برای چند سال آینده تنها شامل «هیئت صلح» او است؛ یک اداره استعماری آشکار که قرار است با سرپرستی نائب‌السلطنه‌ای مانند تونی بلر اداره شود؛ کسی که دو دهه پیش به آمریکا در ویران کردن عراق کمک کرد و منجر به فروپاشی کامل نهادها و مرگ‌های گسترده شد. این «هیئت صلح» قرار است در مصر مستقر باشد، نه در غزه.
در میدان، ترامپ نیروی خارجی «ثبات‌بخش» را تصور می‌کند، اما اگر چنین نیروهایی ظاهر شوند، احتمالاً به همان اندازه که نیروهای حافظ صلح در لبنان طی دهه‌ها موفق نبوده‌اند، قادر به مقابله با تجاوزات اسرائیل نخواهند بود. اسرائیل بارها نیروهای حافظ صلح سازمان ملل در جنوب لبنان را هدف حمله قرار داده و حضور آن‌ها هیچ مانعی در برابر نقض‌های مداوم «آتش‌بس» اسرائیل ایجاد نکرده است. یک نیروی ثبات‌بخش نمی‌تواند از دخالت مستقیم اسرائیل در غزه جلوگیری کند؛ از جمله ترورهای پهپادی، محدودیت واردات سیمان، غذا و تجهیزات پزشکی، و محاصره دریایی آب‌های سرزمینی غزه.
چشم‌انداز ترامپ از «صلح»، فلسطینیانی است که میان ویرانه‌های غزه زندگی سخت و ناچیز خود را ادامه دهند، در حالی که زیر نظر دائمی پهپادهای اسرائیل قرار دارند. «رامی عبده»، رئیس سازمان اروپا-مدیترانه‌ای حقوق بشر، به اینترسپت گفته است که آنچه احتمالاً طی هفته‌ها و ماه‌های آینده خواهیم دید، حرکت اسرائیل از نسل‌کشی بی‌رویه به چیزی است که او آن را «نسل‌کشی مدیریت‌شده، جابه‌جایی اجباری مدیریت‌شده» می‌نامد. اسرائیل اکنون قادر خواهد بود در بازسازی غزه مانع ایجاد کند و پیامی روشن به جمعیت فقیر ارسال کند: نجات شما هرگز در غزه یافت نخواهد شد. آینده کرانه باختری نیز صلح‌آمیز نخواهد بود؛ بلکه اسرائیل به اعمال خشونت‌ها شدت خواهد بخشید و شهرهای کوچک فلسطینی را به «غزه‌های کوچک» تبدیل خواهد کرد. در چنین شرایطی مقاومت فلسطینی پایان نخواهد یافت؛ هیچ ملتی در تاریخ خود را به بردگی و سرکوب دائمی تسلیم نکرده است و فلسطینیان نیز استثنا نخواهند بود.