اسرائیل؛ رژیمی که بدون حمایت غرب دوام نمیآورد(نگاه)
مترجم: سیدمحمد امینآبادی
نسلکشی اسرائیل در غزه، همراه با جنگهای منطقهایِ فزایندهای که به راه انداخته، دو حقیقت هولناک را در کانون توجه ما قرار داده است؛ نخست آنکه اسرائیل عامدانه و وحشیانه در حال تضعیف امنیت و ثبات کل خاورمیانه است و دوم آنکه اسرائیل بههیچوجه توان بقا بدون تکیه بر دیگران را ندارد. این دو گزاره، هرچند در ظاهر جداگانهاند، اما بهشکلی جداییناپذیر به یکدیگر پیوند خوردهاند. چرا که اگر دولتهایی که اسرائیل را بیوقفه از لحاظ نظامی، سیاسی و اقتصادی پشتیبانی میکنند، سرانجام حمایت خود را قطع کنند، خاورمیانه دیگر آن بشکه باروتی نخواهد بود که دهههاست در آن گرفتار شدهایم؛ وضعیتی که از هفتم اکتبر ۲۰۲۳ به شکلی فاجعهبار وخیمتر شده است.
گرچه قصد سادهسازی موضوع را نداریم، اما واقعیت بیرحمانه این است که تنها کاری که باید انجام شود این است که اسرائیل از غزه عقبنشینی کند تا این باریکه ویرانشده و مردمش که گرفتار نسلکشی شدهاند، اندک مجالی برای ترمیم و التیام بیابند. بیش از ۵۶ هزار فلسطینی، از جمله بیش از
۱۷ هزار کودک و ۲۸ هزار زن، از آغاز این جنگ به طرز فجیعی قتلعام شدهاند؛ آماری هولناک که انتظار میرود پس از انجام تحقیقات جامع درباره مفقودین، بهطرز چشمگیری افزایش یابد. فقط در آن صورت است که روند بازگشت به نوعی وضعیت عادی میتواند آغاز شود؛ وضعیتی که در آن حقوق غیرقابل سلب ملت فلسطین باید بهطور قاطع در چهارچوب نظام بینالمللیای پاس داشته شود که دستکم بهطور نظری، بر پایه احترام بیچونوچرا به حقوق بشر و حقوق بینالملل بنا شده است. اصل نفرتانگیز «حق با زور است» باید بهکلی از هر معادله سیاسی آینده زدوده شود. کشورهای خاورمیانه، باید سرانجام به سطح مسئولیت تاریخی خود برسند، قاطعانه برای یاری برادرانشان گام بردارند و نگذارند اسرائیل بیش از این در صفوف آنها تفرقه بیندازد.
اما برای اسرائیل، چنین مطالبهای از اساس غیرقابلقبول است، امری که حتی طرح آن نیز بیمعناست؛ و این، از منظر استعماریاش، کاملاً قابلدرک است. «پاتریک وولف»، اندیشمند تأثیرگذار، جملهای معروف دارد: «تهاجم، یک ساختار است، نه یک رویداد.» این گزاره ژرف بهروشنی بدان معناست که جنگهای اسرائیل- از پاکسازی قومی فلسطین و نکبت سال ۱۹۴۸ گرفته تا تمامی جنگها و اشغالهای نظامی پس از آن- تصادفهای تاریخی یا واکنشهای مقطعی نبودهاند، بلکه اجزای جداییناپذیر یک ساختار قدرت مستمر بودهاند؛ ساختاری که هدف اصلیاش حذف جمعیت بومی است. بر این اساس، این تصور که رفتار اسرائیل پس از ۷ اکتبر صرفاً ناشی از خشم و انتقامجویی بوده و هیچ استراتژی خاصی در پس آن نبوده، از بیخ و بن نادرست است. شاید ما در ابتدا در تمایز گذاشتن میان این دو جنبه، یعنی انتقامجویی و ساختار قدرت، دچار خطا شدیم خطائی تا حدی قابلدرک، آنهم در برابر خشونت مهارنشدنی و بیرحمانهای که اسرائیل در غزه روا داشت و لذت بیمارگونهای که ظاهراً از کشتار روزانه بیگناهان میبرد.
با این حال، زبان و بیانی که از اسرائیل بیرون میآمد، بهروشنی نیات واقعیاش را برملا میکرد. همانطور که بنیامین نتانیاهو در همان روز
۷ اکتبر ۲۰۲۳ اعلام کرد: «غزه را به جزیرهای متروک تبدیل خواهیم کرد». این هدف، همواره بخشی ثابت و ذاتی از ساختار استعماری اسرائیل بوده و خواهد ماند، مگر آنکه بهطور قاطع مهار شود. اما پرسش اینجاست: چه کسی اراده و قدرت مهار اسرائیل را دارد؟ اسرائیل از طریق شبکهای از حامیان خود عمل میکند؛ حامیانی که سالهاست موجودیت اسرائیل را همچون یک دژ استعماریِ ضروری برای حفاظت از منافع استعمار غرب تلقی کردهاند.
جو بایدن با لحنی قاطع در ژوئیه ۲۰۲۲ اعلام کرد: «رابطه بین مردم اسرائیل و مردم آمریکا خیلی عمیق است... ما در ارزشهای مشترکمان متحد هستیم.»
بیآنکه حتی زحمت پرسش از آن «ارزشهای مشترک» را به خود بدهد ارزشهایی که میتوانند به اسرائیل اجازه نسلکشی بدهند، در حالی که آمریکا فعالانه این نسل کشی را تامین و تقویت میکند. بایدن در توصیف صریح خود صادق بود: رابطه میان دو دولت فراتر از سیاست است. دیگر رهبران غربی نیز کورکورانه همین نگاه را تکرار میکنند. با این حال، نسلکشی در حال وقوع، شماری از دولتهای غربی- و بسیاری از دولتهای غیرغربی- را برانگیخته تا بیسابقهترین مواضع انتقادی از زمان تأسیس اسرائیل را علیه جنگ اسرائیل، نتانیاهو، و ایدئولوژی افراطیاش بیان کنند. برای برخی از این کشورها، از جمله اسپانیا، نروژ، ایرلند و اسلوونی، آن «رابطه ناگسستنی» افسانهای، بهوضوح قابل گسستن است و حمایت آنها بیتردید «بیقیدوشرط» نیست.
نظریههای گوناگونی در مورد چرایی جرأت برخی دولتهای غربی برای به چالش کشیدن اسرائیل وجود دارد، در حالی که برخی دیگر بهشدت بر مواضع خود پافشاری میکنند. فارغ از آن بحث مهم، باید گفت شکستن پیوند میان اسرائیل و غرب، امری کاملاً حیاتی نه فقط برای برقرار شدن یک صلح عادلانه، بلکه برای بقای خود ملت فلسطین است. بیست و یک ماهِ طاقتفرسا از نسلکشی بیوقفه اسرائیل، درسی بیرحمانه به ما داده است: اسرائیل، در نهایت، یک رژیم دستنشانده است؛ رژیمی که بهتنهائی نه توانایی جنگیدن، نه قدرت دفاع از خود، و نه حتی امکان سرپا نگهداشتن اقتصادش را ندارد. اسرائیل بدون حمایت مستقیم و گسترده ایالات متحده و برخی دیگر از کشورها قابلیت تداوم ندارد.
پیش از آغاز جنگ، گاه و بیگاه صداهایی از مقامات اسرائیلی شنیده میشد که ادعا میکردند اسرائیل دولتی مستقل است، نه «ستارهای دیگر بر پرچم آمریکا». اما این صداها اکنون تا حد زیادی خاموش شدهاند و جایشان را به جریان مداومی از استغاثه و التماس برای نجات از سوی آمریکا دادهاند. در حالی که فلسطینیها همچنان با شهامتی اسطورهای در برابر اشغال نظامی و رژیم آپارتاید اسرائیل مقاومت میکنند، آنهایی که واقعاً به حقوق بینالملل، عدالت و صلح باور دارند، باید بیدرنگ دست به اقدام بزنند، اقدامی مستقیم علیه دولتهایی که همچنان به اسرائیل در ادامه نسلکشی در غزه و بیثباتسازی خاورمیانه یاری میرسانند.
دولتهایی مانند اسپانیا اکنون کاری میکنند که تا چند سال پیش برای بسیاری غیرقابلتصور بود: پدرو سانچز، نخستوزیر اسپانیا، با قدرت خواهان تعلیق «توافقنامه مشارکت اتحادیه اروپا و اسرائیل» شده است؛ توافقنامه تجاری گستردهای که از سال ۲۰۰۰ برقرار بوده و اکنون، بهدلیل «وضعیت فاجعهبار نسلکشی»، باید بهحال تعلیق درآید. اگر دولتهای بیشتری چنین موضع قاطع و بیتساهلی اتخاذ کنند، اسرائیل دستکم از دسترسی به همان سلاحهای مرگباری که برای پیشبرد نسلکشی وحشیانه خود استفاده میکند، محروم خواهد شد. این مسئولیتی جمعی بر دوش ماست که در کنار چنین صداهای شجاعانه بایستیم و خواهان پاسخگوییِ بیقیدوشرط باشیم نه فقط از خود اسرائیل، بلکه از آنانی که بهطور فعال ساختار استعماری آن را حفظ و تقویت میکنند.
منبع: وبسایت کانترپانچ