روایت صدثانیه ای
اسم نیکو
ابوالقاسم محمدزاده
ظرفها را از مادرش گرفت،
شست و گفت:
- دستات دیگه حساسیت گرفته مادر. مادر رفت سراغ غذا که روی اجاق گاز بود.
دنبال مادر رفت؛ مثل اینکه میخواست به مادر چیزی بگوید.
رفت کنار مادر و خیلی مودب گفت: مادر چرا اسمم را گذاشتید فرزام؟! چرا علی نه؟! حسین نه؟!...
و ادامه داد که:
آخه آدم با شنیدن فرزام یاد هیچ انسان خوبی نمیافته! من اصلا صاحب نامم رو نمیشناسم که بهش افتخار کنم! از همانروز به بعد بود که همه علی صدایش میزدند.
مواظب باشید فردای قیامت فرزندانتان با اسمی که برایشان گذاشتید به خدا شکایت نبرند.
موضوع؛ شهید علی پورحبیب