نگاهی به نمایش ستارخان
حماسی و موزیکال
عزیزالله محمدی(امتدادجو)
نمایش صحنهای ستارخان که پیش از رسیدن به جشنواره تئاتر فجر در شهر تبریز با استقبال عمومی روبهرو شده بود، نمایشی روایی، تاریخی و اسطورهای بر مبنای شخصیت قهرمان ملی «ستارخان» است.
ویدئو وال بودن نمایش و اتکال به تصاویر دوره مشروطه همراه با موسیقی متن و موزیکال بودن، «ستارخان» را در زمره کارهای چند وجهی تئاتر قرار داده بود. نمایش ستارخان را میتوان در زمره کارهای تلفیقی و ترکیبی دید که کارگردان علاوه بر آنکه تلاش دارد از فضای روایی دوره مشروطه نقبی به ملیگرایی بزند؛ از عناصر هنری مختلف استفاده میکند و با تعمیم تصاویر مشروطه با پخش از ویدئو وال سعی میکند بهرهگیری از عناصر مدرنیزه را هم در قالب نمایش به کار بگیرد.
مشخص است که یعقوب صدیق جمالی، کارگردان ستارخان با اعتقاد به ابعاد و وجوه شخصیتی ستارخان گام به این عرصه گذاشته و با برجستهسازی شخصیتهای مثل «تللی» و «آیدین» میخواهد مفاهیم ارزشی را نیز به کار بگیرد؛ معنا بخشیدن به رنگها -که در نهایت تجمیع رنگ سبز و سفید و قرمز در قالب پرچم ایران را داریم- نشان از تعلق او به ارزشهای سرزمینی و دینی است؛ اما این اعتقاد روی صحنه با تضاد فاحشی از حضور پررنگ دختران و پسران در قالب حرکات مشترک بود که جلوههای فرهنگی باکویی را بیشتر تداعی میکرد و تماشاگر از اصل نمایش با توجه به میزان رقصها و آوازها دور میشد.
درونمایه اصلی نمایش ضمن پرداختن به شخصیت قهرمان قصه یعنی «ستارخان» و مراحل مبارزاتی او به یکی از اصلیترین ویژگیهای اجتماعی مردم تبریز و آذربایجان میپردازد که همواره ظلمستیز و در امور اجتماعی به شدت متحد هستند؛ این ویژگی اتحاد و ظلمستیزی، عامل اجماع بازاریان و بزرگان شهر برای انتخاب ستارخان قرهداغی میشود که خود او هم به واسطه شخصیت کاریزماتیکش در قرهداغ، پیروان بیشماری دارد و همین عامل باعث میشود تا شخصیتهای محوری مبارز دیگر هر کدام به طور مجزا داستان خودشان را داشته باشند.
طرح دکور بازار تبریز طراحی اصلی صحنه نمایش ستارخان بود که صحنه را خالی از هرگونه اکسسوار اضافی دیگر مینمود و حتی در صحنه ای، ابتکار بسیار زیبایی از ماکت فلزی و میلهای سر اسبها را شاهد بودیم که بازیگران با در دست گرفتن این ماکتهای کم حجم و حرکات شبیهسازی شده تلاش میکردند لشکری از حضور و حرکت اسبها را روی صحنه نمایش
بدهند.
توجه به مینیمالسازی در استفاده از ابزار و اکسسوار، فضای کلی صحنه را به طور غالب در اختیار رقص و آواز قرار داده بود و حتی شاهد دیالوگهای جدی نیز به جز صحنه اول که محمدعلی میرزا(ولیعهد) مترصد به لغو اجرای فرمان مشروطه است در جای دیگر نیستیم و کار عموماً در فضای منولوگ و آواز پیش میرود.
تغییر رنگ صحنه به طور متوالی از آبی به قرمز به بنفش و بالعکس در نهایت باید در بستر روایت دارای بار معنایی خاصی میشد که این معنا از نظر تماشاگر کشف نمیشود و تغییر رنگها دریافت خاصی را به سالن منتقل نمیکرد؛ الا در زمانهایی که شلوغی صحنه را با رقصهای متوالی و پایانناپذیر که گاهی احساس میشود از منطق رقص آذری خارج و به رقصهای قفقاز جنوبی نزدیک شده شاهد بودیم. خیلی صریح میتوان گفت در این نمایش، بیشتر از آنکه رقص و موسیقی در خدمت ستارخان بود، این ستارخان بود که در خدمت رقص و موسیقی بود! چون مابین هر اجرای رقص و آواز ما برشی از زندگی ستارخان را میبینیم که خلاصه در شکلگیری روابط بود و منطقهای ارتباطی در خیلی از جاها از طول روایت خارج میشد.
تکثر شخصیتهای حاضر روی صحنه، اصل روایت داستان را به شدت تحت تاثیر قرار داده بود و ای کاش به جای آنکه کارگردان تلاش کرده تا هر شخصیت مرتبط با ستارخان و ماجرای مشروطهخواهی تبریز را معرفی کند از یک منظر و از زاویه یک شخصیت به موضوع و روایت وارد میشد تا به جای تقطیع اصل قصه و برشخوانی، یک قصه واحد را ارائه میداد.
تقویت بار حماسی و تراژدیک نمایش با استفاده از روایتهای صحنه نبرد مشروطهخواهان تبریزی و نیروهای روسی و حاکمیتی، صحنهسازی خوبی از نبرد را شکل داده بود که از نقاط قوت این اثر نمایشی میتوان برشمرد.
لحظههای نمایش گرسنگی مردم شهر با نمادسازی از کاسههای خالی و یا گرسنگی کودکان و دلگرمی دادن مردم شهر به ستارخان در قالب جمله معروف «خاک میخوریم اما خاک به اجنبی نمیدهیم» به شدت احساس غرور و میهندوستی را در بین تماشاگران تقویت کرده بود که اگر این ریتم نمایشی بر مبنای مفهومسازیهای اسطورهای داستان از ابتدا شکل میگرفت میتوانست ابعاد دراماتیک را به جای رقص و آواز پر رنگتر کند.
در میان روایات مختلفی که از ستارخان وجود دارد از جمله کتاب پریزاد عیسی غریبی که در آن به یک شخصیت مبارز زن به نام پریزاد و مقابله او با روسها و حکومت مرکزی پرداخته شده است؛ میزان سوادی برای ستارخان ذکر نمیشود و از قرائن اینگونه بر میآید که ستارخان یک مبارز ملی و قهرمان نامی فاقد سواد خواندن بوده؛ اما در صحنهای با خوانش نامه توسط او روبهرو هستیم که کمی اثر را از بار روایی واقعی خارج و به تخیل نویسنده نزدیک میکند.
انشقاق بعضی از اشخاص بازاری از قیام مشروطهخواهی ستارخان و مردم تبریز حاوی نکات بسیار برجسته سیاسی و اجتماعی بود که حقیقت تراژدی شکل گرفته بر ستارخان و نیروهای او را به نمایش گذاشت؛ اما به واسطه تاثیری که این بخش از نمایش میتوانست بر نمایش بگذارد به آن کمتر پرداخته شده بود و ای کاش کارگردان به جای بهکارگیری این حجم از حرکات موزون به این بخشها بیشتر بپردازد.
معتقدم که این فرمهای حرکات موزون و موسیقی و آواز و حماسه خوانی راوی نوجوان دختر که با لباس محلی روی صحنه حضور داشت بر جذابیت و تهییج تماشاگرانی که آذریزبان هستند افزوده بود؛ اما یادمان نرود که ما به سالن تئاتر آمده بودیم برای دیدن تئاتر و نه تماشای صرف رقص و آواز یا شنیدن دکلمه. پس وقتی صحبت از تئاتر است ما به صورت حرفهای به دنبال دیدن یک نمایش تئاتری هستیم که در آن تمام عناصر این هنر با ویژگیهای خود کنار هم قرار بگیرند؛ ضمن آنکه قطعاً این حماسهخوانیهای آذری هم که توسط یک دختر نوجوان صورت میگرفت ضمن دارا بودن جذابیت برای تاثیرگذاری بیشتر، میتوانست از سوی یک شخصیت قابل قبول و پرتجربه اجرا شود تا اعتباری بیشتر بر غزلها و مثنویهای دکلمه شده ببخشد.
به عنوان یک آذریزبان اعتقادم بر این است که گر چه شاید اجرای این نمایش در تبریز یا ارومیه و اردبیل و حتی باکو و استانبول با زبان ترکی دارای وجه قابل قبولی باشد؛ اما در بستر جشنواره و در فضای ملی جای بالا نویس دیالوگهای شخصیتها بسیار خالی است و این زمزمه و در گوشی صحبت کردن تماشاگران با بغل دستیهای خودشان جهت فهمیدن دیالوگها را میشد در سالن اصلی مجموعه تالار وحدت دید و احساس کرد.
عمقبخشی معنایی در لایههای حضور شخصیتها گر چه تعمیم وجوه شخصیتی ستارخان را به نمایش گذاشته بود اما وجوه اجتماعی را، هم در حوزه صنفی و چه در حوزه اقشار و تقسیمبندیهای عواطف زنانه و مردانه به نمایش گذاشت که ستارخان جمیع مشروعیت، محبوبیت و مقبولیت را یکجا دارا بود و ابعاد حسی و عاطفی خانوادگی هم پشت سر او برای ساختن حماسه قرار داشت.
حمایت همسر ستارخان از او با رفع تردیدهایی که در دیالوگ وجود داشت و دادن تفنگ به دستش و تعریف و تمجید از حمایل فشنگ از صحنههایی بود که حاضرین را به دوران دفاع مقدس و به لحظههای حمایت بیچون و چرای زنان از از رزمندگان برد.
به این حمایت زنان از خلق حماسه در جامعه ایران، میتوان دوباره با بازخوانی نقش تللی وارد شد که روی صحنه با لباس محلی قرهداغ(شلته) ظاهر شد و در نهایت بعد از شهادت پسرش با مویه محلی و مادرانه- در قالب موسیقی معروف به بایاتی- تراژدی شکل گرفته از شهادت فرزندش را- که نماد ایران در صحنه شده بود- بیشتر معنا بخشید.
از درخشانترین لحظههای این أثر، نمایش گرسنگی و تحمل مردم برای به دست آوردن عزت بود که هم با دیالوگهای ماندگار همراه بود و هم با نمادگرایی مناسب. با فشار قحطی و گرسنگی که بر مردم وارد شده است ستارخان با عذاب وجدان دچار تردید میشود؛ اما باز هم حمایتهای زنان شهر او را برای ادامه نبرد ترغیب میکند و در آخر کاسههای خالی توسط زنان از صحنه به نشانه یافتن عزت جمع میشود. این صحنه با دیالوگی که ستارخان با نماینده روسیه دارد و در آن، مسیر رفته را بیبازگشت میداند کاملاً انطباق مییابد و وجه عملی مقاومت به نمایش در میآید و علاوه بر آن در این صحنه تلاش نماینده روسیه برای اختلافافکنی بین ستارخان و باقرخان با هوشمندی ستارخان در پاسخ به او خنثی میشود.
شکسته شدن چوب پرچمهای نیروهای روس پس از یک نبرد با بازیهای فرم روی صحنه ابتکار خوبی از کارگردان ستارخان بود که در نهایت مسیر مبارزه را در جامعه و در بین اقشار و گروهها نهادینه میکند؛ تا جایی که بعد از این صحنه شاهد حضور زنها با اسلحه روی سن هستیم که در امتداد مسیر مبارزه مردان قرار گرفتهاند.