گفت و گو با سجاد محقق نویسنده کتاب «خبرنگار غیراعزامی»
زندگی یک خبرنگار در متن بحران
کتاب «خبرنگار غیر اعزامی» حاصل ۵۶ ساعت گفتوگو با جمیلالشیخ خبرنگار شبکه العالم در شهرهای محاصره شده الفوعه و کفریا است و از روزهای کودکی او در سوریه تا تجربیات تلخ و شیرین در دوران محاصره و مهاجرت به ایران را به تصویر میکشد. نویسنده کتاب با زبانی روان و گیرا، خاطرات جمیلالشیخ را به تصویر میکشد و خواننده را به سفری پرفراز و نشیب در قلب بحران سوریه میبرد.
آنچه میخوانید، گپ و گفتی با «سجاد محقق» نویسنده کتاب «خبرنگار غیراعزامی» است. این کتاب توسط انتشارات خط مقدم منتشر شده است.
جمیلالشیخ تنها خبرنگار میدانی در سه سال محاصره فوعه و کفریاست، چطور توانستید به این منبع اطلاعاتی مهم دست پیدا کنید و با او ارتباط بگیرید؟
واقعیت این است که گرچه دوست داشتم این سوژه را خودم پیدا کرده باشم اما کار من نبود و خوش سلیقگی مدیر انتشارات خط مقدم بود. کاری که من کردم این بود که با شمردن ویژگیهای منحصر به فرد راوی برای مدیر انتشارات، اهمیت آن را از یک سوژه معمولی به یک سوژه خاص ارتقا دادم و بعد با سماجت پیگیر قرار اول شدم. شیخهادی شیرازی فهرستی از سوژهها داشت که اکثرشان نظامی بودند و من دنبال یک سوژه غیرنظامی میگشتم. عقیده داشتم و دارم که روایت غیرنظامیان، به خصوص بومیها خواندنیتر و شنیدنیتر است.
فرآیند مصاحبهها و نوشتن کتاب چه مدت طول کشید؟
گفتوگوها در تابستان و زمستان سال ۹۹ انجام شد. بعد از پیادهسازی گذاشتمشان کنار تا کمی تهنشین شوند و چند ماه بعد سراغشان رفتم. اردیبهشت سال ۱۴۰۲ فایل کتاب را به ناشر تحویل دادم. چند ماه بعد پانویسها و مقدمه اضافه شد و بعد از ویراستاری آماده چاپ شد.
شما همه مصاحبهها با جمیلالشیخ؛ راوی کتاب خبرنگار غیراعزامی را خودتان انجام دادید؟ درباره چالشهای این گفتوگوها، سفر به سوریه و... بگویید.
گفتوگو با جمیلالشیخ حاشیههایی گاه پررنگتر از متن داشت و اگر قرار به نوشتن باشد شاید حجمی به اندازه حجم خود کتاب پیدا کند که بخش کمی از آنها را در مقدمه کتاب آوردهام. اما برای مثال جمیل را اولین بار در اولین روزی دیدم که بعد از چهارده روز از بیمارستان مرخص شده بودم. تابستان سال ۹۹ و در اوج کرونا در سوریه بودیم. در حالی که در ایران همه رفت و آمدها قطع شده بود، در سوریه مجبور بودم برای مصاحبهها روزانه چندین بار جابهجا شوم و با آدمهای گوناگونی نشست و برخاست کنم. بالاخره یکی ازهمین مصاحبهها کارم را ساخت و اینقدر کرونای شدیدی گرفتم که بعد از مثبت شدن
تست و راهی شدن به بیمارستان چشمهایم چیزی از مسیر نمیدید و سه شبانهروز اول را هم زیر ماسک اکسیژن بودم. با این احوالات جمیل را دیدم. با ضعف بدنی شدید بعد از بیماری! از آن طرف خود جمیل شخصیت خاصی داشت و سختیهای روزگاری که از سر گذرانده بود او را دچار وضعی کرده بود که با یک جرقه منفجر میشد. خواهرش درگیر شیمی درمانی و مبارزه با سرطان بود، به لحاظ کاری دچار چالشهای جدی بود و هر روزی که جلوی رویش مینشستم با آدم خسته و عصبی روبهرو بودم که لااقل 18 ساعت از زمان بیداریاش میگذشت. کسانی که تجربه چنین گفتوگوهایی را دارند میدانند که راضی کردن راوی به تداوم حدود سی جلسهای مصاحبه خیلی سخت است. جمیل ظاهرا فارسی میدانست اما زباندانی ناقص او مشکلات بسیاری در مسیر مصاحبه ایجاد میکرد. من به عنوان مصاحبهگر نیازمند کلمات روشن و دقیق بودم اما بسیاری از کلمات او در معنایی اشتباه از معنای لغوی به کار گرفته میشد و بعضی اوقات دقایق طولانی از وقت ما صرف گویاسازی جملات میشد. همچنین قطعی طولانی برق و گرانی سوخت باعث میشد تا گرمای شدید تابستان و سرمای گزنده زمستان و نبود سیستم گرمایش و سرمایش مناسب معضلات جدی برای گفتوگو ایجاد کند. اینقدر این مشکلات چشمگیر بودند که مشکلاتی چون حملات چندباره جنگندههای رژیم صهیونیستی به دمشق و قطع شدن گفتوگوها را جزو سوانح کمرنگ این گفتوگو به حساب میآورم.
کتاب شامل چند بخش است، فکر میکنید کدام بخش برای مخاطب جذابتر
است؟ یا از نظر خودتان مهمترین بخش کتاب کدام بخش است؟
خاطرات جمیل برای شخص من بخش غیرجذابی نداشت. بخش کودکی او دادههای بسیاری در مورد نزدیکی فرهنگی ایران و سوریه دارد. بخش تحصیل او در ایران به نوعی آیینهای است برای نگاه کردن به ایران. بخش شروع ناآرامی و درگیریها در سوریه از این جهت خواندنی است که مخاطب میبیند چقدر راحت میشود یک کشور آرام تبدیل به باتلاقی از آشوب شود که هر دست و پا زدنی مردم را بیشتر غرق ناامنی میکند. بخش محاصره که خب بخش اصلی کتاب و دلیل رفتن ما سراغ جمیل بوده است و بخش کوتاه آخر هم روایت مهاجرت و تلخی بیپایان است. خبرنگار غیراعزامی برای خود من بخش مهم و غیر مهم ندارد و ترجیح میدهم مخاطب یا کتاب را کامل بخواند و یا اصلا نخواند.
به جز این کتاب، شما مصاحبههای زیادی با سوژههای مختلف دارید، به طور کلی بیشتر به سمت چه سوژههایی میروید؟
نفس مصاحبه و گفتوگو برای من جذابتر از موضوع و سوژه است. مصاحبه با هر فردی و در هر موضوعی سرشار از تجربههای یک زندگی است. اما به هر صورت اگر بخواهم اولویتبندی کنم حوزه اجتماعی و مردمشناسی، مقاومت و فرهنگ جذابترین حوزههایی هستند که دوست دارم در آنها مشغول گفتوگو باشم. در مورد اشخاص هم باید بگویم بلاشک ترجیحم سوژههای مردمی و مدنی است؛ مثل جمیل یا ماهرخ.
علاقه آقای سجاد محقق بیشتر، گفتوگوها، حرفها و جمعآوری سوژههای مهم است یا نوشتنشان؟
هر کدام را انتخاب کنم به دیگری ظلم کردهام. لذت گفتوگو آنیتر است و لذت نوشتن ماناتر و ترکیب برنده هردوی اینها در کنار هم است!
در به ثمر رسیدن کارها؛ شاید در مورد بخشهایی از بعضی سوژهها در حوزه مقاومت سانسور اتفاق بیفتد، در مورد کار شما چنین اتفاقی افتاد؟
ما بیش از اینکه با سانسور مواجه باشیم با خودسانسوری مواجهایم. من در زندگی شخصیام هم اهل خودسانسوری نیستم چه رسد به نوشتن که به نوعی زندگی اجتماعی من است. خط مقدم هم خوشبختانه اهل خودسانسوری نیست و با نگاهی به کتابهای منتشر شدهاش این مسئله مثل روز روشن است. راوی هم بسیار صریح و شجاعانه انتقاد و اعتراض میکند. پس مثلث راوی، نویسنده و ناشر در خبرنگار غیراعزامی خودسانسوری نکردهاند. از کل کلماتی که من برای این کتاب نوشتم تنها یک کلمه که اهانت کسی به گروهی از زنان فوعه بود توسط ناظر محتوایی نشر حذف شد و آن هم کلمهای بود که با راهنمایی باقی مانده در متن کتاب به راحتی قابل شناسایی است. در مورد آن یک کلمه هم بیاغراق ساعتها گفتوگو کردیم و میتوانم بگویم سلیقه بود. من اصرار به بودن کلمه داشتم برای شکی که به مخاطب میدهد و ناظر اصرار به نبودن آن برای حفظ حرمت زنان فوعه!