kayhan.ir

کد خبر: ۲۸۳۱۵۶
تاریخ انتشار : ۲۵ بهمن ۱۴۰۲ - ۲۱:۴۸

گفتند نمی‌شود ولی می‌بینند یک روز بهار می‌شود با یک گل (چشم به راه سپیده)

 
نامش با لبانم آشناست
خواهد آمد ‌ای دل دیوانه‌ام
او که نامش با لبانم آشناست
من گل نرگس برایش چیده‌ام
باورم کن خواهد آمد، باوفاست
امشب از فرط جنون در سینه دل
یک‌نفس تا صبح هوهو می‌کند
آخر این دل، این دل بی‌طاقتم
دست احساس مرا رو می‌کند
نذر کردم لحظه‌ تنگ غروب
نذر، یک شب اشک نیلی ریختن
بر سر هر کوچه‌ شهر خیال
شب چراغی از نگاه آویختن
باز می‌سایم نگاهم را به راه
خیره بر دروازه‌های نیمه باز
گام‌ها فرسوده‌ام در کوچه‌ها
کوچه‌های خاکی دور و دراز
بی‌قرارم، ناشکیبم، مست مست
امشب از یاد تو لبریزم بیا
آه می‌خواهم که قبل از مرگ خویش
دست بر دامانت آویزم بیا
خواهد آمد ‌ای دل دیوانه‌ام
او که نامش با لبانم آشناست
من گل نرگس برایش چیده‌ام
باورم کن خواهد آمد، باوفاست
مژده پاك‌سرشت
چشم انتظار
مرا از شرمساری‌ها رها کن
ز دست بی‌قراری‌ها رها کن
بیا یک صبح آدینه دلم را
از این چشم انتظاری‌ها رها کن 
***
پر از آدینه
ز ابر آه من آیینه پر شد
دلم از غربتی دیرینه پر شد
ز بس ماندم در این چشم انتظاری
تمام عمرم از آدینه پر شد
***
غم دیرینه 
جهان در حسرت آیینه مانده‌ست
گرفتار غمی دیرینه مانده‌ست
شب سردی‌ست بی‌تو بودن ما
بگو تا صبح چند آدینه مانده‌ست؟
***
شوق دعا
خدایا!، زنده کن شوق دعا را
شبی سرشار کن از خویش ما را
ببین! چشم انتظاران بهاریم
پر از آدینه کن تقویم‌ها را
سید حبیب نظاری
جمعه آخر باش 
ای مهر! بیا و ماه شهریور باش
ای جمعه! بیا و جمعه آخر باش
ما منتظر حلول ماه از قدسیم
ای عید! بیا و جمعه دیگر باش
احسان کاوه
با یک گُل
شهر آینه‌دار می‌شود با یک گل
پروانه تبار می‌شود با یک گل
گفتند نمی‌شود ولی می‌بینند
یک روز بهار می‌شود با یک گل
هادی فردوسی
نامه چندم؟
هم چاه سر راه تو باید بکنیم
هم اینکه از انتظار تو دم بزنیم
این نامه‌ چندم است که می‌خوانی
داریم رکورد کوفه را می‌شکنیم
***
دور قمری 
سر تا سر جان ما پر از تب نشده
چون جام جنون ما لبالب نشده
ما منتظریم ماه کامل بشود
دور قمری چهارده شب نشده
***
تسبیح باران
ای قبله‌ ابرهای بارآور تو
دریا به نماز ایستاده در تو
باران که گرفته است تسبیح به دست
دارد صلوات می‌فرستد بر تو
جلیل صفربیگی
دریائی دریائي
مهمان نگاهم شو، در یک شب رویایی
بگشای به روی من، یک پنجره زیبایی
فانوس نگاهم را آویخته‌ام بر در
من منتظرم زیرا، گفتند: «تو می‌آیی»
بی‌تاب‌تر از موجم، بی‌خواب‌تر از دریا
من مانده‌ام و یادت با یک شب یلدایی
تا عابر چشمانت، ره گم نکند در شب
بر کوچه بتابان نور، ‌ای ماه تماشایی
از پهنه چشمانت، موج آمد و دل را برد
آری شده‌ام اینک... دریایی دریایی
تو رفتی و با لیلی، همراه شدی در عشق
من مانده‌ام و مجنون، با یک دل صحرایی
هادی میرزانژاد موحد