اطاعت و منزلت پدر از نگاه قرآن
زهرا فرازمند
در نوشتار حاضر نویسنده ضمن بررسی جایگاه پدر و مادر در قرآن، درباره نقش و منزلت پدر به طور ویژه سخن گفته است.
***
مفهوم شناسي پدر
در زبان فارسي واژگاني چون پدر و پاپا در ادبيات كهن يا بابا در فرهنگ معاصر، بر نقش مردان در خانواده اشاره دارد. هر انساني نقشهاي گوناگون را به عهده مي گيرد كه هر يك از آن نقشها بيانگر نوع مسئوليت شخص نيز خواهد بود. يك موجود مونث ميتواند در خانواده نقشهايي چون همسر، مادر، دختر و مانند آن را به عهده داشته باشد و در جامعه داراي نقشهايي چون شهروند، استاد، شاگرد و مانند آن در جاهاي گوناگون باشد.
عنوان و اصطلاح پدر در حقيقت به نقش و مسئوليت مرد در خانواده اشاره دارد. در زبان فارسي اين عنوان به معناي مردي است كه از او فرزند به وجود آمده است. (فرهنگ فارسي، ج 1، ص 706) اين كاربرد واژه، كاربردي در معناي حقيقي آن است؛ چرا كه گاهي نيز به معناي كسي است كه سبب ايجاد و يا اصلاح و يا ظهور چيزي باشد. از همين رو به پيامبر(ص) پدر مومنان گفته مي شود و يا به روحاني و استاد معنوي نيز پدر اطلاق ميشود. خداوند در آيه 78 سوره ابراهيم(ع)، آن حضرت را پدر ديني و معنوي تمامي مسلمانان جهان معرفي ميكند و با عنوان «ابيكم» از ايشان ستايش به عمل ميآورد.
البته در فرهنگ عربي، واژگان متعددي در اين رابطه وجود دارد؛ به طوري كه هرگاه بخواهند از پدر حقيقي كه فرزند از او ايجاد ميشود، سخن بگويند واژه «والد» به كار ميرود. والدين به معناي پدر و مادر حقيقي ميباشد. واژه پر كاربرد ديگر در فرهنگ عربي و قرآن، «اب» است.
اين واژه داراي دامنه معنايي گستردهتر از واژه والد است؛ چرا كه براي بيان ايجاد كننده، اصلاح كننده، پرورش دهنده و تربيت كننده به كار ميرود. از اينرو به مربيان، عمو و جد نيز «اب» گفته ميشود. (مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ص 57)
واژه «اب» به سبب اطلاق بر افرادي كه تربيت و پرورش معنوي شخص را به عهده ميگيرند، از بار عاطفي و احساسي زيادي برخوردار است، لذا در تمامي مكالماتي كه ميان فرزند و پدر صورت ميگيرد، به جاي واژه والد از واژه اب استفاده ميشود تا اينگونه بار عاطفي و احساسي كلمات و جملات افزايش يابد. در آيات قرآن گزارشهاي چندي از شيوه بيان عاطفي حضرت ابراهيم(ع) نسبت به آزر عمو يا جد مادرياش و كاربرد «اب» آمده است؛ چرا كه حضرت ابراهيم(ع) پس از مرگ والد خود تحت سرپرستي آزر، عموي خود بزرگ شده بود. (مجمع البيان، ج 3 و 4، ص 497)
در آيات 41 سوره ابراهيم اين معنا مورد تاكيد است كه آن حضرت(ع) براي والدين خويش دعا ميكند كه از مومنان بودند، اما پس از آنكه براي آزر سرپرست خود دعا كرد، خداوند آن را روا ندانست و از وي خواست تا به سبب كفر و بتپرستي آزر براي وي دعا نكند؛ چرا كه آن حضرت به آزر قول ميدهد كه برايش استغفار ميكند (ممتحنه، آيه 4) ولي چون كفر وي پاياني نداشت و توبه نميكرد، خداوند از ايشان خواست تا دست از استغفار براي او بردارد. از اينرو، آن حضرت با اينكه اسوه كامل براي مومنان است و پيامبر (ص) نيز پيرو كامل آن حضرت بود، ولي در اين مورد قابل پيروي و الگوبرداري نيست. (توبه، آيه 114 و مجمع البيان، ج 5 و 6، ص 797)
در همه آياتي كه احكام خاص پدر چون وجوب نفقه بر فرزند و مادرش، ارث، وجوب احترام و احسان و مانند آن بيان شده، واژه والد و والدين و مولودله (فرزند) به كار رفته است تا به نقش ايجادي مرد در توليد فرزند توجه دهد.
چنانكه گفته شد واژه اب به سبب گستردگي معنايي، افزون بر پدر حقيقي بر پدر معنوي و سرپرستان و مربيان نيز اطلاق ميشود، چنانكه حضرت پيامبر(ص) خود و اميرمومنان(ع) را به عنوان پدران امت معرفي ميكند و مي فرمايد: انا و علي ابوا هذه الامه. (بحارالانوار، ج 23، ص 259) در اين حديث، مراد آن حضرت، نقش پرورشي ومعنوي آن حضرات نسبت به امت اسلام است.
احترام و احسان به پدر و مادر
خداوند در آياتي چند از جمله 24 و 25 سوره اسراء بر لزوم حفظ حرمت پدر و مادر (والدين) و پرهيز از اهانت و آزار آنان تاكيد ميكند و هرگونه بيحرمتي به والدين و كوتاهي در رعايت حقوق آنان را گناه و نيازمند توبه ميداند. در همين آيات به اين نكته نيز توجه داده شده كه شرط برخورداري از آمرزش الهي در صورت بي حرمتي به والدين، بازگشت به صلاح و تحقق نيت صادق است.
از نظر قرآن، همان گونه كه كودكان در خردسالي نيازمند توجه بيشتر هستند و والدين تمام تلاش خود را بهکار ميبرند تا كودك در بهترين شرايط زيستي قرار گيرد و پرورش مناسبي داشته باشد، بر فرزندان است تا در هنگام كهنسالي والدين هم، احترام ويژهاي نسبت به آنان داشته باشند، چرا كه سن پيري، سن نياز به ديگران همانند كودكان است و اين سن حتي بسيار حساستر از خردسالي است، زيرا كودك واكنشهاي بزرگسالان را تحليل و تجزيه نميكند و در روحيه و روان وي تاثير منفي نميگذارد، اما هرگونه بياحترامي نسبت به بزرگسالان به سبب قدرت بالاي تحليل رفتارها و تاثيرپذيري رواني، ميتواند بسيار زيانبار باشد و افسردگي و دلمردگي آنان را به دنبال داشته باشد. از اين رو
احترام بيشتر را در سن كهنسالي و پيري ضروري ميشمارد.
رفتار احترامآميز حضرت يوسف(ع) نسبت به والدين خود هنگام ورود آنان به مصر نمونهاي از شيوه رفتاري با والدين است كه در آياتي از جمله 99 تا 100 سوره يوسف گزارش شده است.
درخصوص نيكوكاري و احسان نسبت به آنان ميتوان به آياتي از جمله 14 سوره لقمان و 15 و 16 سوره احقاف اشاره كرد كه در آن احسان به والدين به عنوان صفت اهل توحيد و مايه دستيابي انسان به بهشت معرفي شده و پذيرش تمام اعمال نيك انسان به درگاه خداوند منوط و مشروط بدان شده است؛ چنانكه احسان به والدين داراي آثار ديگري چون شمول عفو الهي نسبت به انسان، جلب محبت الهي و رهايي از آتش دوزخ و رسيدن به بهشت دانسته شده است.
همچنين احسان به والدين و پرهيز از سلطهجويي و عصيان، از مهمترين عوامل فرجام خوب آدمي است كه سرشار از سلامت و امنيت خواهد بود. (مريم، آيات 13 تا 15)
خداوند در آياتي چند از جمله آيه 83 سوره بقره و 36 سوره نساء و 151 سوره انعام و نيز 23 سوره اسراء از مردم ميخواهد تا در حق والدين، احسان و نيكي روا دارند حتي اگر آنان مشرك باشند. (لقمان، آيه 15) فرزند بايد توجه داشته باشد كه نميتواند پيوند ولايت ايماني با پدر مشرك و كافر خود برقرار كند، چرا كه چنين ارتباط ولايي (افزون بر ولايت طبيعي پدر) در حكم ستم پيشگي و وجود روحيه ظلم در انسان است. (توبه، آيه 23) كساني كه مومن هستند باید به جاي ولايت معنوي با پدر كافر از ولايت همهجانبه الهي بهرهمند شوند و محبت خويش را مصروف خدا و ايمان و قيامت كنند و به همان ولايت طبيعي پدر كافر بسنده كنند. (مجادله، آيه 22) اين بدان معناست كه اطاعت ايماني از پدر و مادر كافر جايز نيست و اگر امر داير بر اطاعت از خدا و پدر كافر شود ميبايست از خداوند اطاعت كرد.
البته از آيه 14 سوره لقمان و 15 سوره احقاف برمي آيد كه احسان به مادر نسبت به پدر در اولويت است، چرا كه مادر با تحمل سختيهاي بارداري و شيردهي، نقش مهم و حياتي در زندگي فرزند ايفا میکند به هيچ شكلي نميتوان آن را جبران كرد.
بنابراين احسان و احترام به والدين بهويژه مادر تنها پاسخي اندک به گوشهاي از زحمات ايشان است.
از آيات 83 سوره بقره و 36 سوره نساء برميآيد كه والدين نسبت به ديگران در اولويت احسان هستند و از آيه 151 سوره انعام نيز استفاده ميشود كه احسان به ايشان واجب و ترك آن از محرمات الهي است.
خداوند در آيه 36 سوره نساء روشن
ميکند كه مهمترين عامل ترك احسان نسبت به والدين را بايد در خوي تكبر و تفاخر شخص جستوجو كرد. بارها شاهد بوديم كه فرزندان در مراسم و اماکن عمومي از معرفي والدين خود به سبب تفاوتهاي نسلي در پوشش، رفتار و علم و دانش و مانند آن، خودداري ميكنند و به سبب فخر و تكبري كه دارند حاضر نيستند به ايشان منسوب شوند. همچنين فرزندان متكبر و اهل تفاخر با آنكه خود و مالشان به حكم:«انت و مالك لابيك»؛ تو و دارايىات از آنِ پدرت هستيد،(كنز العمّال: 45932) از آن پدر هستند، ولي حاضر نيستند تا به والدين خويش كمك و احسان كنند.
لزوم ادب
افزون بر احترام و احسان نسبت به پدر و مادر بايد ادب را نيز مراعات كرد. ادب، رفتارهاي خاص و لطيفي است كه نسبت به افراد مختلف صورت مي گيرد. هر طبقه و قشري براي خود آداب و رسومي خاص دارد كه باید مراعات شود، مانند ادبي كه نسبت به استاد یا در مهمانيهاي رسمي صورت ميگيرد. خداوند در آياتي از جمله 15 سوره لقمان بر لزوم رعايت ادب و ملاطفت با پدر و مادر حتي اگر مشرك و كافر باشند تاكيد ميكند. از آدابي كه در قرآن نسبت به پدر بيان شده، استقبال و پيشوازي از او و نشاندن در بهترين و بالاترين جاي مناسب است.
از اين رو حضرت يوسف(ع) به استقبال و پيشوازي پدر و مادر ميشتابد و آنان را بر عرش سلطنتي مينشاند. (يوسف، آيات 99 و 100)
اين در حالي است كه در ميان افراد متشخص که به مقام و قدرت و شوكتی رسيدهاند، ميتوان اشخاصی را يافت كه به سبب نوكيسه بودن، از هر گونه ادبي بيرون هستند و نه تنها به استقبال پدر و مادر نميروند بلكه اجازه نميدهند تا در مهمانيهاي آنان شركت كنند، چرا كه كلاس كارشان را پايين ميآورند. بارها ديده شده كه نوكيسهها، پدر و مادر خود را در پستويي از چشم ديگر اعيان و اشخاص نهان ميكنند و هيچ گونه ادبي را درباره ايشان مراعات نميكنند. به هر حال بر فرزندان است كه نسبت به والدين و بهویژه پدر خود برخورد عاطفي و مودبانه داشته باشند و در هنگام سخن گفتن ايشان را تكريم كنند.
هرگونه تندخويي در گفتوگو با پدر و مادر از سوي خداوند در آيه 23 سوره اسراء نهي شده است. كساني كه در حق والدين بيادبي ميكنند، به عذاب حتمي الهي دچار خواهند شد.
(احقاف، آيات 17 و 18)
اطاعت از پدر تا مرز فدای جان
از وظايف فرزند نسبت به پدر اطاعت و گوش سپاري به فرمانها و خواستههاي اوست كه در آياتي از جمله 63 و 68 سوره يوسف و 8 سوره عنكبوت و 45 و 15 لقمان بيان شده است. اين اطاعت مي تواند تا آنجا گسترش يابد كه جان خود را تقديم پدر كند. بدون ترديد داستان ذبح اسماعيل(ع) به دست حضرت ابراهيم(ع) و اطاعت فرزند از پدر تنها به عنوان يك داستان تراژدي مطرح نيست بلكه بيانگر نوع برخورد فرزند نسبت به پدر و اطاعت از اوست كه در آيات 101 و 102 سوره صافات بدان اشاره شده است؛ چرا كه جان و مال فرزند از پدر است و فرزند باید از پدر تا پاي جان اطاعت كند.
فرزند در اطاعت از پدر تا آن حد بايد گوش به فرمان باشد كه براي انجام فرمانهاي او خود را به سختي افكند. در داستان حضرت يوسف(ع) پسر بزرگ براي انجام فرمان پدر مي كوشد تا در مصر بماند و بنيامين را از دست حكومت نجات دهد و از زندان برهاند. (يوسف، آيه80)
هر چند كه براي بيشتر مردم، اطاعت از پدر و مادر در مسائل کوچک بدون دليل و مبناي به ظاهر منطقي سخت است ولي بيگمان اطاعت از والدين ميتواند درهاي حكمت و احسان الهي را به سويشان باز كند. حضرت اسماعيل(ع) پدر خود را براي انجام ماموريت و فرمان الهي تشويق ميكند و نه تنها مانع بر سر راهش نميشود بلكه كمك ميكند تا پدر با آرامش بيشتري به فرمان عمل كند. (همان)
پدر در آسمان زندگي فرزند، همچون خورشيد تابان است كه مهر و محبت و زندگي به او ميبخشد، چنانكه مادر در حكم ماه و برادران چون ستارگان مي باشند. (يوسف، آيه4) بر همين اساس اگر كسي در خواب خورشيد را ديد باید آن را مرتبط با پدر بداند و براساس آن تجزيه و تحليل كند.
همان طور كه فرزند مايه چشم روشني پدر است (فرقان، آيه74 و قصص، آيه9) و دوري او برايش سخت است به گونهاي كه حتي ممكن است حزن واندوه فراق، چشمان پدر را كور كند (يوسف، آيات13 و 84تا 86) همچنين فرزند باید حقوق پدر را مراعات كند و موجبات اذيت و آزار وي را فراهم نياورد.
برخي از فرزندان به باور نادرست گمان ميكنند كه پدر و مادر تفاوت و تبعيضي در حق فرزندان قائل ميشوند و محبت ايشان نسبت به فرزندان كم و زياد است و همين باور نادرست آنها را به سوي حسادت و رفتارهاي زشت سوق ميدهد. نمونهاي
كه قرآن به آن اشاره ميكند داستان برادران حضرت يوسف(ع) است كه گمان ميكردند پدرشان به يوسف(ع) بيشتر محبت ميكند و براي جلب محبت آن حضرت(ع) و منحصر ساختن محبتش، به جنايتي بزرگ دست ميزنند. (يوسف، آيات8 و 9) اين در حالي است كه عشق پدر و مادر به فرزندان تفاوتي ندارد و اين تفاوتها تنها براساس نياز هر يك از فرزندان از سوي والدين اعمال ميشود تا جبران امري در يكي از آنان شود و همگي به كمال خود دست يابند و تربيت شوند، چرا كه تربيت، وظیفه والدين است.
(اسراء، آيات23و 24)
اصولا والدين نقش بسزايي در كمال فرزندان خود دارند (مريم، آيه49) كه اين تنها با تفاوت در شيوههاي رفتاري نسبت به هر يك از فرزندان تحقق مييابد. بنابراين تفاوتها را نبايد به عنوان تبعيضها قلمداد کرد.
البته بر والدين است كه به شيوهاي عمل كنند كه حسادت برانگيز نباشد.
بايد توجه داشت كه زندگي در كنار والدين هم خطرساز است و هم بركتآفرين و سعادتآور، به اين معني كه فرزنداني كه با پدر و مادر زندگي ميكنند و یا نزدیک آنها هستند مسئوليت دو برابر دارند و به علت اينكه حق ندارند نازكتر از گل به آنان بگويند، بايد شديداً مراقب اعمال و رفتار و گفتار خود باشند كه مبادا عمداً يا سهواً كاري نكنند يا سخني نگويند كه نارضايتي و ناراحتي آنان را موجب شوند كه در اين صورت آتش قهر خدا را براي خود تهيه كردهاند. از طرفي بودن در كنار والدين، انسان را مشمول بركات و عنايات خاص خداوندي ميكند چرا كه آنان سفارش شدههاي خاص پروردگار هستند و احسان به آنان قطعاً پاداشي مضاعف را نصيب انسان ميكند كه بخشي از آن در خلال اين مقاله بيان شد.
به هر حال، اطاعت و احترام و احسان به والدين از مهمترين آموزههاي قرآني است كه در اينجا تنها به بخش ناچیزی از آنها اشاره شد.
بوسه آیتالله مرعشی نجفی(ره) بر پای پدر
آیتالله مرعشی نجفی میفرمودند: در جوانی كه خانه پدر و مادرم بودم، (پدرشان هم از علما بودند) یك روزی مادرم ناهار تهیه كرد، به من فرمود كه شهاب، برو بابایت را صدا كن بیاید ناهار بخوریم.
من رفتم اتاق پدرم كه پدرم را صدا كنم، دیدم پدرم از خستگی خوابش برده. تازه هم خوابش برده بود، كسی هم كه تازه خوابش برده اگر بخواهی بیدارش كنی اذیت میشود. به فکر فرو رفتم چه كار بكنم؟ از یک طرف مادر گفته پدرت را بیدار كن ناهار بخوریم، از طرف دیگر هم پدر است، حق دارد، بیادبی میشود که من بیدارش كنم. یك حیلهای به ذهن من رسید. افتادم زمین، شروع كردم پای پدرم را با ملایمت بوسیدن. همان طور كه به آرامی پای پدرم را میبوسیدم پدرم آرام آرام چشمانش را باز كرد. دید یك كسی دارد پایش را میبوسد. خوب كه چشمانش را باز كرد دید پسرش است، گفت: شهاب تویی؟ گفتم بله. پرسید چرا پای مرا میبوسی؟ گفتم: مادر به من گفته بیایم شما را برای ناهار صدا كنم، دیدم شما خوابید، گفتم پایتان را ببوسم تا آرام آرام بیدار شوید. پدرم هم از این كارم خیلی خوشش آمد، از ته دل دعا كرد و گفت: الهی خدا تو را از خادمین اهلبیت قرار بدهد، دعای پدر ما گرفت، ما شدیم از خادمین اهلبیت.
امضاء كه ایشان میكرد، مینوشت خادم اهل بیت، سید شهابالدین حسینی مرعشی نجفی. كتابخانهای كه ایشان درست كرده شاید در دنیا بینظیر باشد. ایشان میگوید من هرچه دارم از دعای پدر دارم. (حجتالاسلام فرحزاد، برنامه سمت خدا؛ هزار و یک نکته اخلاقی از دانشمندان،
اکبر دهقان، ص 277)