کد خبر: ۲۳۵۴۶۰
تاریخ انتشار : ۰۹ بهمن ۱۴۰۰ - ۲۰:۱۰

یک شهید، یک خاطره

 

 

نارنجک دستی

مریم عرفانیان
محمد رو به ما گفت: «گالن‌هاي خالی نفت رو بردارين و همراهم بيایين.» من و خواهر شوهرم هرکدام چند گالن خالی برداشتيم و راه افتاديم. او ما را به پمپ‌بنزین برد؛ خودش در صف آقايان ايستاد و ما هم در صف خانم‌ها. جمعاً ۱۲ گالن بنزين گرفتيم.
***
گالن‌های بنزین را با سختی به خانه برديم. محمد چند جعبه شيشه نوشابه تهيه کرد و شیشه‌ها و گالن‌های بنزين را کم‌کم از منزل بيرون برديم. هنوز نمی‌دانستیم بنزین و شیشه‌های نوشابه را برای انجام چه کاری پنهانی به جای دیگر می‌بریم!
***
بعدها فهميديم که محمد و دوستانش به کمک هم نارنجک دستي می‌ساختند و با نيروهاي طاغوت درگير می‌شدند.
خاطره‌ای از شهید محمد جمعه دهقان
راوی: معصومه سلامی، همسر شهید