کد خبر: ۳۲۰۰۴۸
تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱۴۰۴ - ۲۰:۵۹
گزارش خبری تحلیلی کیهان

دنیای امروز، دنیای موشک است

سرویس سیاسی-
در روزگاری که موشک و پهپاد و در یک کلام توان نظامی تعیین‌کننده مرزهای امنیت و اقتدار ملت‌ها شده‌اند، هنوز عده‌ای در داخل، با تکرار شعارهای فریبنده از «عصر گفت‌وگو» و «نه موشک بلکه مردم»، در پی خلع سلاح 
فکری جامعه و بریدن بازوی بازدارندگی کشورند. اما واقعیت میدان‌های نبرد، حقیقتی روشن را فریاد می‌زند: در دنیای بی‌ثبات و واگرای امروز، تنها آن‌که قدرت دارد، حق دارد؛ و امنیت را نه توافقات کاغذی، که توان نظامی تضمین می‌کند.
سال‌هاست که برخی جریان‌های سیاسی، با تکرار شعارهایی از جنس «عصر گفتمان است نه موشک» یا اخیرا با طرح دوگانه موشک و مردم‌، می‌کوشند واقعیت دنیای امروز را وارونه جلوه دهند؛ گویی می‌توان در جهانی پر از تهدید و در دورانی که به اذعان قریب به اتفاق دانشمندان روابط بین‌الملل دوران واگرایی بین‌المللی و گذار قدرت جهانی است‌، تنها با اتکا به سازوکارهای بین‌المللی و گفت‌وگو، امنیت و عزت ملی را حفظ کرد. اما تحولات چند سال اخیر ـ از جنگ اوکراین گرفته تا نبرد غزه و دریای سرخ ـ نشان داده که در دنیای کنونی، حرف آخر را «توان دفاعی» می‌زند.
کارشناسان نظامی با تکیه بر مبحث نسل پنجم جنگ‌ها و نظریه جنگ ترکیبی، معتقدند «توان موشکی و پهپادی» امروز همان نقشی را دارد که در گذشته، ارتش‌های میلیونی و ناوگان‌های کلاسیک داشتند. کشوری که قدرت نظامی ندارد، حتی اگر هزار توافق سیاسی در جیب داشته باشد، در برابر یک تهدید واقعی هیچ برگ برنده‌ای روی میز نخواهد داشت. حقیقت این است که هیچ کشوری در جهان، امنیت خود را با «اعتماد به دشمن» تضمین نکرده است؛ بلکه آن را با بازدارندگی واقعی به‌دست آورده است.
آنانی که در داخل کشور سال‌ها تلاش کردند دوگانه‌ای ساختگی میان «موشک و مردم» بسازند، در واقع امنیت مردم را از قدرت ملی جدا کردند؛ حال آنکه تاریخ و تجربه به‌ روشنی نشان داده است که اتفاقاً «موشک برای مردم» است. وقتی شهروندی در آرامش زندگی می‌کند و دشمن جرأت نزدیک شدن به مرزهایش را ندارد، این ثمره همان قدرت دفاعی است که عده‌ای آن را در برابر رفاه مردم قرار می‌دهند.
در دنیایی که فناوری موشکی به شاخص استقلال و بازدارندگی تبدیل شده، هر سخن از «عصر گفتمان بدون قدرت» چیزی جز خوش‌خیالی و ساده‌انگاری نیست. گفتمان زمانی معنا دارد که بر پایه اقتدار شکل بگیرد، و اقتدار نیز بدون بازوی‌های نظامی همچون موشکی و پهپادی، توهمی بیش نیست. امروز «قدرت هوشمند و مقتدرانه» است که تعیین‌کننده جایگاه ملت‌ها در معادلات جهانی است.
تحلیلگر نظامی عرب: سرویس‌های اطلاعاتی غرب از سیا تا شاباک، در مورد موشک‎های ایران، رکب خوردند
در همین راستا عبدالکریم خلف، تحلیلگر نظامی عرب در گفت‌وگو با شبکه العالم اظهار داشت: سرویس‌های اطلاعاتی غرب، از سیا تا شاباک، سال‌ها فکر می‌کردند، ایران فقط سه ‌هزار موشک دارد؛ آنان تازه وقتی داده‌ها به‌روزرسانی شد، فهمیدند، واقعیت چیز دیگری است؛ ایران، بیش از بیست ‌هزار موشک و ده‌ها‌ هزار پهپاد در اختیار دارد؛ این اشتباه بزرگ، نشانه شکست کامل غرب در رصد برنامه موشکی ایران است؛ برنامه‌ای که حالا در دل کوه‌ها و شهرک‌های زیرزمینی، آماده پاسخ فوری و ضربه اول ویرانگر است، که قادر به نفوذ به دفاع موشکی غرب هم هست. 
وی افزود: حمله اولیه علیه دشمنان، بسیار گسترده خواهد بود و ایران را قادر می‌سازد تا فرودگاه‌های نظامی و سایر اماکن حیاتی در اسرائیل را هدف قرار دهد و بازگشت هواپیماهای دشمن به پایگاه‌های خود یا حتی رسیدن به سرزمین اشغالی را بسیار دشوار کند.
در همین زمینه عضو کمیسیون امنیت کنست رژیم صهیونیستی در اعترافی قابل توجه اظهار داشت: مردم اسرائیل از حمله غافلگیرانه و احتمالی ایران، ترسیدن و وحشت‌زده هستند.
جریان ضد بازدارندگی 
در دستگاه دیپلماسی
منطق بازدارندگی بومی جمهوری اسلامی در بسترِ هشت سال دفاع مقدس و نیز تجربه‌ سال‌های پس از آن شکل گرفت: ملتی که با تحریم و محاصره و تهدید رو‌به‌رو بود، فهمید تنها راه اطمینان از حفظ امنیت و استقلال، اتکا به توانِ داخلی و تقویتِ قدرت‌آفرینی ملی است. همین منطق بود که باعث شد جمهوری اسلامی سرمایه‌گذاریِ گسترده‌ای بر روی موشک و دیگر سامانه‌های تولید داخلی مبتنی بر راهبرد جنگ نامتقارن انجام دهد. این نه از سرِ ماجراجویی نظامی، بلکه در پاسخ به واقعیتِ آنارشیکِ نظام بین‌الملل و فقدان تضمین‌های خارجی بود. در کنار این طراحی هوشمندانه حضور منطقه‌ای ایران ضلع دیگری از سنگرهای مختلفی بود که برای بازدارندگی ایران طراحی شد.
در برابر این طراحی هوشمندانه و مبتنی بر خودیاری، متأسفانه از دهه هفتاد جریانی خزنده و پرادعا، با استدلال‌هایی مانند «هزینه‌زا بودن حرکت به سمت توان نظامی همچون موشک یا توان غیر نظامی راهبردی همچون هسته‌‎ای» یا «تنش‌زاییِ ساخت تسلیحات»، گام به گام تلاش کرد تا گفتمانی را در جامعه و سیاست خارجی جا بیندازد که نتیجه‌اش هرگز توسعه و آرامش نبود؛ بلکه تضعیف ظرفیت‌های داخلی و ایجاد آسیب‌پذیریِ بیشتر بود.
 این دسته افراد، که خود را به واسطه حضور چند دهه‌ای در ساختار دستگاه دیپلماسی کشور و نهادهای تصمیم‌گیر سیاست خارجی کشور، دانشمندان روابط بین‌الملل و حقوق بین‌الملل معرفی کردند، درک درستی از طبیعتِ آنارشیک نظام بین‌الملل و اصول بدیهیِ خودیاری نداشتند؛ اصولی که طبق آن هر بازیگر نظام بین‌الملل یعنی هر دولت باید امنیت خود را بدون توجه به اتحادها و دیگر متغیرهای دخیل به سطحی برساند که بر اساس معمای امنیت، خطر از بین رفتن بقا تا حدی نسبی مرتفع شود. بر اساس اصل خود یاری در روابط بین‌الملل، هیچ ضمانتی وجود ندارد که دیگران به ما کمک کنند.
این جریان ضد بازدارندگی که از دهه هفتاد شمسی بارها نقش پررنگی در جهت تخریب منطق بازدارندگی نظام ایفا کردند، در دهه نود نیز به واسطه ریاست جمهوری حسن روحانی به عنوان چهره شاخص این جریان، با تکیه بر وعده‌ها و سازوکارهای بین‌المللی، بارها از حفظ توان غیر نظامی و نظامی راهبردی کشور همچون توان صلح‌آمیز هسته‌ای و فضائی و بعضا توان دفاعی کوتاه آمدند. تعطیلی داوطلبانه و خزنده توان فضائی صلح‌آمیز کشور در جهت حسن‌نیت بیش از حد در برابر غرب اتخاذ شد، منجر به از دست رفتن قسمت مهمی از ظرفیت کشور در حوزه فضائی در دوران ریاست جمهوری حسن روحانی شد.
نمونه‌ای دیگر از حرکات این جریان ضدبازدارندگی مخالفت آنان با سیاست‌های کلان منطقه‌ای کشور و همچنین میل شدید آنان برای ورود و نقش‌آفرینی در موضوعات منطقه‌ای و آن چیزی بود که به اصطلاح 
برجام 2 و 3 معرفی می‌شد. 
 نتیجه چه شد؟ ضربه به ظرفیت‌های صلح‌آمیز هسته‌ای و تشدید فشارهای بین‌المللی، در حالی که اثری از رفاه یا گشایشِ اقتصادی تضمین‌شده مشاهده نشد. حالا همان طیف، باز هم با ادعای رفاه‌طلبی و دغدغه توسعه اقتصادی، موشک و توان دفاعی را دوقطبی‌ای در برابر «رفاه مردم» معرفی می‌کنند انگاره‌ای سطحی و خطرناک که یا از ناآگاهی واقعی نسبت به قواعد بین‌الملل یا از آلودگیِ فکری ناخواسته به ادبیات قدرت هژمون یعنی آمریکا و جناح سلطه‌گر در نظام بین‌الملل یعنی اتحاد‌های غربی حکایت دارد.
نمونه‌سازیِ تاریخی نشان می‌دهد که چنین رویکردی نه تنها دستاوردی نداشته، بلکه ظرفیت‌های ملی را در بزنگاه‌های حساس به مخاطره انداخته است. 
بیشینه‌سازی قدرت 
در عصر واگرایی جهانی
این همان چیزی است که دانشمندان مطرح روابط بین‌الملل و سایر تحلیلگران خارجی با اشاره به تجربه اوکراین یا جنگ تحمیلی اسرائیل و آمریکا بر علیه ایران یادآور می‌شوند: در جهانی که واگرایی، رقابت و گذارِ قدرت‌ جهانی شتاب گرفته، هر بازیگر عقلانی باید از ابزارهای بومیِ دفاعی برای حفاظت از منافع خود استفاده کند و مهم‌تر از آن در جهت بیشینه‌سازی قدرت خود قدم بردارد. این مسئله که با عنوان معمای امنیت در علم روابط بین‌الملل مشهور شده است و به طور ویژه توسط واقع گرایان ساختاری تهاجمی مورد تاکید قرار گرفته است اشاره به این دارد که در هیچ سطحی نمی‌توان از تضمین بقا و دوری از جنگ اطمینان داشت و از این رهگذر باید همواره در جهت بیشینه‌سازی قدرت قدم برداشت.

در این میان، مقصرِ اصلیِ ناکارآمدی‌های متمادی و کم دستاوردی دستگاه دیپلماسی در دولت‌های مختلف را نباید صرفاً در مشکلات اداری و مالی جست؛ بخش مهمی از مشکل ناشی از استمرار سیاست ناخواسته و قانون نانوشته‌ای است که «تجربه پیداکردن در طول خدمت دیپلماتیک را به داشتن دانش روابط بین‌الملل» اولویت داده و ساختاری را شکل داده است که خود را از دانش دانشگاهیان و از به‌کارگیری دانش آموختگان علم روابط بین‌الملل، مطالعات منطقه‌ای و علوم سیاسی در دانشگاه‌های مختلف کشور بی‌نیاز می‌داند.
بخش دیگری از مشکل ناشی از حضور افرادی است که نه تنها فاقدِ درک درست و به‌روز از روابط بین‌الملل‌اند، بلکه سال‌ها تجربه دیپلماتیک نیز نتوانسته آنان را در فهم واقعیاتِ نظام بین‌الملل توانمند سازد. این افراد که گاه خود را تئورسینِ بی‌بدیل معرفی می‌کنند، در عمل با ساده‌لوحیِ ایده‌آلیستی نسبت به حقوق بین‌الملل که ارزشی ذاتی نداشته و متکی به نظر ابرقدرت‌ها است، سرمایه‌های ملی را به باد می‌دهند. ادامه‌ حضورِ پررنگ این طیف و بازتولید آنان در ساختار دستگاه سیاست خارجی، جز افزایشِ زیان‌ها و کاهشِ توانِ بازدارندگیِ کشور، نتیجه دیگری در پی نخواهد داشت.
افرادی همچون ظریف در ساختار دیپلماسی کم نیستند.وقتی دیپلماتی همچون ظریف که خود را به واسطه 30 سال حضور در مجامع بین‌المللی مدعیِ آشنایی با حقوق بین‌الملل و سازوکارهای بین‌المللی می‌داند، از درک بدیهیات حقوق بین‌الملل، حقوق داخلی آمریکا و همچنین اصول ابتدائی روابط بین‌الملل عاجز است به این ترتیب در عمل نیز نمی‌تواند منافعِ حیاتیِ کشور را تضمین کند. 
مباحثه مشهور ظریف با سناتور تندرو آمریکایی تام کاتن درباره امکان خروج آمریکا از برجام و اثبات بی‌اطلاعی ظریف درخصوص قوانین داخلی آمریکا پس از خروج آمریکا از برجام در دوران ترامپ نشان داد که این دسته افراد پرمدعا و در عمل نابلد چه ضرباتی را به کشور وارد آورده‌اند.
در این میان باید از خود پرسید که آیا ما با «دانش واقعی» طرفیم یا با نمایش. تردیدی نیست که این قضاوت‌ها باید بر مبنای عملکرد و نتایجِ میدانی سنجیده شوند؛ نتیجه آن است که در طی ده‌های متمادی هیچ دستاورد را از این جریان شاهد نبودیم و در مقابل هر بار سکانداری این افراد در سیاست خارجی، کشور را با موجی از تهدیدات و فشارهایی رو‌به‌رو کرده است که در کنار سو مدیریت بخش‌های اقتصادی دولت‌های نزدیک به این جریان، مردم دچار مضیقه شده‌اند.
در مقابل، تجربه میدانیِ ایران در توسعه موشکی و ادغامِ آن با توان منطقه‌ای و سایر ارکان قدرتِ ملی، الگویی موفق از بازدارندگی بومی فراهم آورده است. این قدرتِ موشکی نه تنها ابزاری نظامی است، بلکه مولفه‌ای تعیین‌کننده در معادلاتِ سیاسی و دیپلماتیک: وقتی دشمن بداند هزینه‌ تجاوز یا فشار نظامی بالا خواهد بود، گزینشِ راه‌های دیگرِ تعامل برای او جذاب‌تر می‌شود. این همان منطق کلاسیک بازدارندگی است.
بنابراین راهِ منطقی و راهبردی ایران، تقویت هرچه بیشترِ توان بومی است: این راهکار نه از سر ماجراجویی‌، بلکه به‌منظور تضمینِ امنیتِ ملی و ارتقای ظرفیتِ بازدارندگی است. این راه با دیپلماسیِ هوشمند، توازن منافع و حفظِ ظرفیت‌های تولید ملی قابل جمع است؛ اما شرطِ لازم همان زدودن جریان بی‌سواد و پرمدعا در نقش مشاور یا مجری از مراکز تصمیم‌گیری است. دیپلماسی باید مشاورِ توان داخلی و نه مخالف یا تضعیف‌کننده‌ آن باشد. این دقیقا در نقطه مقابل جریان ضد بازدارندگی قرار دارد که نه تنها در عرصه دیپلماسی دستاورد خاصی نداشته است که بالعکس اقدام به تخریب دیگر اضلاع سیاست خارجی نیز 
کرده است.