kayhan.ir

کد خبر: ۵۰۶۸۷
تاریخ انتشار : ۰۳ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۹:۵۵
معرفی شهید عباس دوران در کتاب «بمبی در کابین»

تِیک‌آف به مقصدِ بغداد(کتابستان)

 محمد صادق علیزاده

 ستون معرفیِ کتاب این هفتۀ روزنامه را اختصاص می‌دهیم به شهیدی که حماسه‌ای به بزرگیِ نام و شخصیت خود خلق کرده است. این متن تقدیم می‌شود به عباس دوران که بخشی از  تاریخ پرافتخار این دیار را به خود اختصاص داد؛ روزهایی که حرارت جنگ و چکاچکِ درگیریِ حقِ و باطل، تیرۀ پشت‌ها را می‌لرزاند. صدام حسین پیش از جنگ و در اجلاس قبلیِ جنبش غیرمتعهدها در هاوانا، حق میزبانیِ بعدیِ اجلاس را گرفته بود. آن روزها انقلاب تازه پیروز شده بود. حال ورق‌های تقویم رسیده بودند به تابستان سال 1361. زمان موعود داشت نزدیک می‌شد. رزمندگان ایرانی حدود یک ماه قبل در عملیات موفقیت‌آمیزی توانسته بودند خرمشهر را از عراقی‌ها پس بگیرند. ضربه‌ای که بعید بود حالا حالاها ارتش عراق از زیرش کمر راست کند. حالا برگزاری اجلاس سران غیرمتعهدها در بغداد داشت مایۀ اعتبار و آبروی مجدد می‌شد برای صدام! چیزی که خوشایندِ ایرانی‌ها نبود.
وزارت خارجۀ ایران از یک سال قبل به آب و آتش زده بود تا برگزاری اجلاس را در بغداد لغو کند. گِرِه اما سخت‌تر از آن بود که با ترفندهای دیپلماتیک باز شود. مردانِ جنگ می‌طلبید. پنجم تیر 1361 بود که نامه‌‍ای محرمانه از وزارت خارجه به نهاد ریاست جمهوری ارسال شد. وزیر خارجه از رئیس‌جمهورِ وقت برای لغو این کنفرانس یاری طلبیده بود: «...اطلاع دارید که کنفرانس سران برای بغداد کمتر از خرمشهر نیست و می‌دانید که سرنوشت محل برگزاری کنفرانس را یک حرکت نظامی می‌تواند روشن کند.» 25 روز بعد و در سحرگاهِ 30 تیرماه، سه فروند فانتوم مسلح در تاریکیِ صبح‎هنگام، در سکوت کامل رادیویی، غرش‌کنان باند پایگاه سوم شکاری همدان را به مقصد بغداد ترک کردند. در نهایت دو فروند از فانتوم‌ها از مرز گذشتند و راهی شهرِ افسانه‌ای و هزار و یک شبِ بغداد شدند. خبرنگارانِ خارجیِ مستقر در هتل الرشید بغداد که آرام آرام از خواب بیدار می‌شدند اطلاع نداشتند دو فانتوم ایرانی با سرعتی قریب به هزار کیلومتر بر ساعت و در ارتفاع چند متری سطح زمین راهیِ بغداد شده‌اند:
 «... در 15 مایلی شرق بغداد و از فراز کوره‌های آجرپزی گذشتند. آن چنان پایین پرواز می‌کرد که کم مانده بود با دکل‌های برق برخورد کند. منصور فریاد زد: جناب سرهنگ! دکل! دکلِ کابل فشار قوی مقابل‌مان است. از زیرش رد شیم یا از روش؟ عباس بدون اینکه پاسخی بدهد ارتفاع را کمی بیشتر کرد و از روی کابل فشار قوی رد شد. برای لحظه‌ای نوسانات شدید برق، سیستم ارتباطی هواپیما را مختل کرد... به سمت 330 درجه گردش کرد و روی بام شهر قرار گرفت. اولین نقطۀ نشانی، ایستگاه راه‌آهن بغداد بود که در سمت چپ و به فاصله دو مایلی او قرار داشت... با ورود هواپیماهای آنان، صدای آژیر وضعیت قرمز در بغداد به صدا در آمد... دشمن سدی از آتش مقابل هواپیماهای شکاری ساخته بود...»
اینها سطرهایی از کتاب «بمبی در کابین» است. کتاب با موضوع سرلشگر خلبان «عباس دوران» کم نوشته شده است. سهم این بزرگ‌شهیدِ نیروی هوایی از فرهنگ و هنر مملکت یک مینی‌سریال است و یک فیلم‌سینمایی و چند کتاب. «بمبی در کابین» یکی از این کتاب‌هاست. این کتاب را «سیدحکمت قاضی میرسعید» نوشته و «نشر صریر» هم آن را منتشر کرده است. «بمبی در کابین» در 232 صفحه سعی کرده زوایای کمتر دیده شده از دوران و شخصیت خانوادگی و نظامی او را به تصویر بکشد. روایت کتاب در بعضی بخش‌ها، داستانی و در بعضی دیگر از بخش‌ها، مستند است. نویسنده کوشیده با روایتی غیرخطی، فضایی کلی از زندگی شخصی و شغلی عباس دوران را به تصویر بکشد با این حال محور اصلی کتاب که سایر جزئیات حول آن مرتب شده‌اند، آخرین پرواز جنگی دوران و عملیات بر فراز بغداد است. در پایان کتاب هم تعدادی از تصاویر دوره‌های مختلف دوران از دوران آموزش خلبانی در آمریکا تا شهادت و مراسم تدفین او در شیراز پیوست شده است. مطالعۀ این کتاب می‌تواند دریچۀ جدیدی باشد برای شناخت عباس دوران و حماسۀ بزرگِ او.