خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ) - 3
ماجرای دستگیری و شهادت آیتالله سعیدی
شهادت آیتالله سعیدی
بعدها فهمیدم دو منزلی که در قم به سفارش آیتالله سعیدی از آن جا اعلامیه در اختیار ما قرار میگرفت، یکی منزل آیتالله منتظری و دیگری منزل آیتالله ربانی شیرازی بود. پخش اعلامیهها به شیوههای خاصی صورت میگرفت. هفتهای سه شب به شمیرانات و شمال شهر و سهشب هم به جنوب شهر میرفتیم، اعلامیهها را یا زیر برفپاککن ماشینها میگذاشتیم؛ و یا به نحوی به داخل خانهها میریختیم. چندین بار هم آنها را به نشانی مراکز، مؤسسات، مطبها و... که از روی دفتر راهنما پیدا کرده بودیم، پست میکردیم. سالهای 1346 تا 1349 عمده کارها و فعالیتهای ما در شکل بحث، درس، پخش اعلامیه و... انجام میشد.
در اردیبهشت 1349 تعدادی سرمایهدار آمریکایی برای شرکت در کنفرانس اقتصادی و کنسرسیوم سرمایهگذاری به ایران آمدند.1 آیتالله سعیدی در مخالفت با این حضور استعمارگرانه سخنرانی و اعلامیههایی صادر کرد. در این حرکت وی پیشرو بود و ما منتظر واکنش رژیم بودیم.
خرداد ماه بود، ما در منزل شهید سعیدی درس میگرفتیم، که تلفن زنگ زد. حاج آقا گوشی را برداشت، نمیدانم از آن طرف خط به او چه گفتند که چهرهاش برافروخته شد، با ناراحتی گوشی را گذاشت، گوشه پتو را به کناری زد و تکه کاغذی از زیر آن برداشت، خرد کرد و به دهان گذاشت و بلعید. ما دریافتیم که حادثه بدی در شرف وقوع است. او کمی سکوت کرد و پس از تأملی، نگاهی به نوارهای روی طاقچه کرد و پرسید: «آیا کسی حاضر است اینها را با خود ببرد، و ضبط ]تکثیر[کند؟» من کیفم را جلو بردم و وی نوارها را جمع کرد و به داخل آن ریخت.
وقتی وارد حیاط منزل شده و خواستم بیرون بروم، ساواکیها سر رسیدند. آنها به دنبال آیتالله سعیدی آمده بودند، سریع بازگشتم. مأمورین هنگامی که در حال جستجوی خانه بودند من به کمک احتمالاً پسر بزرگ شهید سعیدی ]به نام «سید محمد»[ نوارها و اعلامیهها را داخل گونی کوچکی ریخته به پشت دیوار خانه، که زمین بایری بود انداختیم. هنگام خروج از منزل، مأمورین کیفهای یکایک افراد را گشتند، ولی در کیف من چیزی نبود که آنها ضبط کنند. ما از آن جا خارج شدیم و لحظاتی بعد آنها آیتالله سعیدی را با خود بردند.
پس از خروج از آن جا با عجله خود را به مغازه علی بهاری۲ که در امر مبارزه با ما همراه بود رساندم، و حادثه را برایش شرح دادم. وی به اصول مخفی کاری آشنا بود، از این رو موضوع گونی اعلامیه و نوار و محل اختفای آن را گفتم تا هر چه زودتر آن را منتقل
کند.
بهاری فردی بسیار زرنگ و هوشمند بود، با موتور سیکلت به آن محل رفت؛ و ضمن حرکت موقعیت آن جا را ارزیابی کرد و برگشت. او دوباره بعد از ظهر به آن جا رفت، و گونی را به منزلمان آورد. من نیز گونی را در پشت بام خانه همسایه خواهرم که با هم دوست بودیم مخفی کردم. در فرصتی که آنها در منزل نبودند به زیر زمین خانهشان انتقال دادم؛ زمانی که خانواده پدرم به شهر همدان مسافرت کردند،مجدداً گونی را خارج و به منزل پدرم برده به دور آن نایلون کشیدم و در باغچهشان دفن کردم.
دیگر از آیتالله سعیدی خبری نشد، هر چه دوستان و خانواده ایشان به زندان مراجعه میکردند، نتیجهای نگرفتند، تا این که پس از یازده روز ] در21 خرداد ماه[ ناگهان فرزند بزرگ ایشان خبر شهادت پدر را آورد. جسد مطهر این شهید عزیز را چون مادر بزرگوارش حضرت زهرا(س) شبانه، در وادی السلام شهر قم دفن کردند.
خبر شهادت آیتالله سعیدی۳ولولهای عجیب بین مردم راه انداخت، اعتراضات گسترده و تظاهراتی در قم شکل گرفت، و حضرت امام هم وقتی خبر را شنیدند، فرمودند: «تحقیق کنید ببینید قضیه چه بوده.» ما نیز از غم و اندوه نمیدانستیم که چه باید بکنیم، حتم داشتیم که شدیداً او را شکنجه داده و به شهادت رساندهاند.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
1. روزنامههای ایران در تاریخ 7 اردیبهشت 1349 گزارش دادند: «برای بررسی امکانات سرمایهگذاری در ایران، راکفلر و لیلیانتال به اتفاق بزرگترین سرمایهگذاران آمریکا به تهران میآیند. سرمایهگذاری در رشتههای توریسم، منابع جنگلی، کشت و صنعت، ایجاد شبکه توزیع و صنایعی مانند پتروشیمی در این کنفرانس توسط 35 تن سرمایهگذار آمریکایی مطالعه میشود.» (روحانی، سید حمید، نهضت امام خمینی، ج / 2، ص 530).
۲. علی بهاری همدانی، فرزند اسماعیل در 1313 در شهر قم متولد شد. در هفت سالگی به اتفاق پدر به تهران آمد و تا سال دوم دبیرستان در مدرسه مروی تحصیل نمود، و سپس به مدرسه علمیه خان رفت. در همین مدرسه بود که به عضویت فدائیان اسلام درآمد و خیاطی پیشه کرد. او پس از دستگیری رهبران فدائیان اسلام، دستگیر و روانه قزلقلعه شد، و پس از شکنجه و محاکمه به سه سال زندان محکوم شد. او اکنون در قید حیات است و مغازه لبنیاتی دارد.
۳. آیتالله سید محمد رضا سعیدی به تاریخ دوم اردیبهشت ماه 1308 هـ . ش در نوغان مشهد و در خانوادهای متدین و روحانی و اهل علم و سیاست به دنیا آمد، و دروس حوزوی را در مشهد و قم تا درجه اجتهاد فراگرفت؛ و از محضر استادانی چون آیتالله العظمی بروجردی، آیتالله میرزا هاشم آملی استفاده کرد. وی پس از شنیدن آوازه مجتهد والامقام «حاج آقا روحالله» به محضر درس حضرت امام خمینی کشیده شد. و در این زمان بود که گمشدهاش را یافت. در هنگام دستگیری امام در 15 خرداد 1342 او در کویت به تبلیغ مشغول بود و پس از شنیدن خبر در حسینیه «نخیحیل» کویت به منبر رفت و از شاه انتقاد کرد.
پس از تبعید امام از ترکیه به عراق، آیتالله سعیدی به نجف رفت، و هنگامی که به ایران بازگشت مسجد موسی بن جعفر(ع) را پایگاه تبلیغ و حمله به رژیم شاه قرار داد.
آیتالله سعیدی در صدور برخی اعلامیهها و بیانیههای مخالفتآمیز با شاه از طرف روحانیان نقشی جدی و اصلی داشت، و امضایش در پایین بیشتر نامهها و بیانیهها دیده میشد. سرانجام او بر اثر شدت مبارزات و مخالفتهایش علیه شاه و ایراد سخنرانیهای آتشین بر ضد کنسرسیوم سرمایهگذاری سرمایهداران آمریکایی در ایران، در 11 خرداد 1349 دستگیر شد و ده روز بعد پس از تحمل شکنجههای فراوان به شهادت
رسید.