نگاهی به برنامه های سیما در نوروز 95
عیدی تلویزیون با طعم بحران مالی
آرش فهیم
صداوسیما یکی از دشوارترین دورههای خود را در نوروز 95 پشت سر گذاشت. رسانه ملی در شرایطی باید به نیازهای فرهنگی و تفریحی مردم در این تعطیلات پاسخ می داد که به خاطر فشارهای تحمیل شده از سوی دولت، دچار بحران مالی است. تأثیر این بحران بر برنامههای نوروزی سیما کاملا مشخص بود. عیدی تلویزیون به مردم، طعم بحران مالی داشت! حتی تکلیف سریالها هم تا دقیقه 90 نامعلوم بود و در لحظات آخر نیز باز به دلیل همین مشکلات، یک سریال دیگر جایگزین سریالی شد که قرار بود پخش شود.
نکته قابل تأمل این است که امسال برای اولین بار ، برنامه های ترکیبی و غیرنمایشی، بیش از سریالهای شبانه دیده شدند و این مسئله به طور آشکار، گویای ضعف روز افزون سیما در حوزه سریالسازی است. طرح این موضوع تازگی ندارد که برنامه های ترکیبی سیما، اغلب با کپی از روی برنامههای شبکه های خارجی ساخته می شوند. به طور طبیعی ، وقتی صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران، گفتمان و دیدگاه تازه و جدیدی را در جهان مطرح می کند، نیازمند قالبها و سبک منحصر به فرد و خلاقانه هم هست. به همین دلیل هم پخش برنامهای چون «دور همی» به کارگردانی مهران مدیری حتی با وجود جذب مخاطب زیاد یک موفقیت برای سیما محسوب نمی شود، چون در ساخت و تولید این برنامه هیچ گونه خلاقیتی دیده نمیشود. ضمن اینکه محتوای برنامه نیز به سمت تحقیر مردم گرایش داشت. این برنامه به جای نقد مسائل اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی، بیشتر به تمسخر مردم می پرداخت. یکی دیگر از برنامههای پربیننده سیما در نوروز امسال، سری سوم «خندوانه» بود که نسبت به سری قبلی ، ضعیفتر به نظر می رسید. برخلاف سری دوم که باحضور چهرههای خاص و با زبان طنز، حرفهای جدی هم می زد، این بار فضایی موسیقی زده و صرفا سرگرم کننده بر «خندوانه» غالب شد.
برنامههای سال تحویل نیز، همچون سالهای گذشته، شخصیت محور بود. رقابت شبکهها در این برنامهها بیش از آنکه بر سر کیفیت و خلاقیت باشد، بر سر دعوت از چهرههای مطرح تر بود.
اسپانسر به جای عدالت
اولین سریال ایرانی که نوروز هر شب مهمان خانه های مردم می شد، «قرعه» نام داشت. این سریال به کارگردانی برزو نیک نژاد که به خاطر ساخت سریال «دردسرهای عظیم» و همچنین نوشتن فیلمنامه سریال «دودکش» شناخته میشود، از شبکه سوم سیما به نمایش در آمد. این سریال، سعی داشت تا به دغدغه مشکلات معیشتی مردم در شب عید بپردازد. برای پرداختن به این مسئله هم ماجراهای مربوط به صندوق های قرض الحسنه رایج در بین خانوادهها و همسایهها دستمایه قرار گرفته بود. این ماجراها برای بسیاری از مردم طبقات متوسط به پایین جامعه ما آشنا هستند. اما سریال «قرعه» در پرداختن به کشمکشهای اقتصادی، به جای عدالتخواهی، به «اسپانسر ستایی» پرداخت. واقعیت این است که نمی توان در متن یک سریال هم به تعریف و تمجید و تبلیغ یک بانک خصوصی پرداخت و هم جانب دردهای معیشتی مردم را داشت، چون دو مقوله متضاد هستند. ضمن اینکه در این سریال، مردم بیش از حد واقعی، طماع و منفعت طلب معرفی می شوند. صحنه قشون کشی مردم محله برای طلب سهم از همسایهای که در قرعهکشی بانک برنده شده، تصویر توهین آمیزی از مردم نمایش می دهد. طرح ماجرای ازدواج کهنسالان هم بسیار تکراری و کلیشهای است و هیچ حرف یا تصویر و تصور جدیدی در بر نداشت. با توجه به حضور گروه سازنده «پایتخت» به عنوان مشاوران این پروژه، حال و هوای جاری در آن، شباهت زیادی به سریال سیروس مقدم یافته است.
جای خالی داستان
دومین سریال شب های نوروز، «زعفرانی» نام داشت که از شبکه دوم سیما پخش می شد. کارگردانی این سریال را حامد محمدی برعهده داشت که قبلا فیلم «فرشته ها با هم می آیند» را ساخته بود و بیشتر به خاطر نوشتن فیلمنامه فیلم «طلا و مس» شهرت یافته است. سریال «زعفرانی» هم نشانههایی از آن آثار را داشت. تقابل سنت و مدرنیته در قالب تعامل، رفاقت و رقابت دو رستوران، نمایش سبک زندگی با تمرکز بر روابط انسانی و از همه مهم تر ، مسئله فرزند در خانوادهها، محورهای اصلی این سریال بودند. موضوع سرپرستی بر یتیمها که محور اصلی محتوای این سریال بود، تازگی ندارد و قبلا هم در بسیاری از فیلم ها و سریالهای دیگر مطرح شده بود. همچنین موضوع فرزندزایی در سنین بالا، اساسا در بین مردم ما یک تابو نیست و تلاش سریال برای عادیسازی آن، اهمیتی نداشت.
اما نقطه عطف اصلی سریال «زعفرانی» این است که بدون افتادن به دام ابتذال توانسته مضمون عشق را در بین انسانها و حتی بین دو جنس مخالف به خوبی نمایش دهد. این موضوع را می توان در رابطه زعفرانی (مهدی هاشمی) و همسرش دید.
ضرباهنگ پایین داستان و فقدان حادثه و نبود نقاط عطف دراماتیک ، مانع درگیر شدن و ترغیب مخاطب برای پی گیری می شود. همچنان که موقعیتها و لحظات طنزآمیز سریال هم فاقد جذابیت و گرما هستند.
بیمار بدون درمان
متفاوت ترین سریال نوروز امسال، «بیمار استاندارد» بود که به کارگردانی سعید آقاخانی و فیلمنامه بهرام توکلی از شبکه اول سیما پخش شد. کنار هم قرار گرفتن این دو فیلمساز در نگاه اول، ترکیب نامتجانسی به نظر می رسد.
چون آقاخانی یک کمدین باسابقه محسوب می شود و توکلی هم با فیلمهای تلخ خودش مشهور است، هرچند که سال گذشته نیز این دو نفر در یک کمدی نه چندان موفق به نام «من دیگو مارادونا هستم» هم با هم همکاری کرده بودند. همکاری دوباره این دو، نتیجهاش طنز سیاهی چون «بیمار استاندارد» است که بیش از خنده و شادی، دغدغه مسائل روانشناختی و اجتماعی و فلسفی را دارد. هرچند که طرح این گونه مسائل در این سریال، برای مخاطب عام چندان قابل لمس نیست. مضمون این سریال درباره استحاله و ازخودبیگانگی انسانها در فرایند پذیرفتن نقشهای مختلف است. آدم هایی که هر یک براساس منافع یا تحت فشارهای مختلف و ناخواسته، از خویشتن واقعی خویش دور می شوند و به موجود دیگری بدل می گردند. آدمهایی که ظاهری بسیار شیک و مرتب و دارای پرستیژ دارند، اما درواقع بیمار هستند. اما همه این حرف ها وقتی تأثیرگذار است که مردم بتوانند این سریال را با دقت و تأمل دنبال کنند و بعد هم به اندیشه برای بازگشایی نمادها و استعارههای آن بپردازند. اما ضرباهنگ پایین سریال و اتفاقاتی که باور آن ها برای عامه مردم دشوار است و همچنین ماجراهای معلق بین واقعیت و خیال، بسیاری از بینندگان این سریال را تنها به این نتیجه رساند؛ «خب، که چی؟» و مشکل بزرگ این است که خود سریال هم مثل آدمهای داستان دچار نوعی بی هویتی و فقدان جهان بینی مشخص و متعین است. یعنی فقط بیماری را نشان میدهد و راه درمان در آن دیده نمیشود.
هر چند که شخصیتپردازی و دیالوگهای سریال «بیمار استاندارد» خیلی قوی و خوب و فراتر از استانداردهای یک کار تلویزیونی هستند. شخصیت ها در عین فانتزیک بودن، قابل باور و ملموس به نظر میرسند. همچنین باید به تیتراژ ابتدایی خلاقانه آن هم اشاره کرد که خلاصهای از کل قصه را به صورت انیمیشن ترسیم میکند.