kayhan.ir

کد خبر: ۶۹۵۲۵
تاریخ انتشار : ۰۹ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۹:۴۱
گفت وگو با محمدرضا اسلاملو

خاطرات زندگی در هالیوود


آرش فهیم
محمدرضا اسلاملو، یکی از سینماگران و مستندسازهایی است که تجربه زندگی، تحصیل و فعالیت هنری در آمریکا را دارد. او در رشته فیلم و تلویزیون دانشگاه ارتباطات تگزاس درس خوانده و در کارنامه خود، ساخت یک فیلم مستند درباره اسکار و حواشی آن را هم دارد. هر چند دوران کاری حرفه‌ای اسلاملو را آثاری چون «جعبه سیاه 11 سپتامبر»، «شهابی از جنس نور»، «باغ سید» و ... تشکیل داده است. موضوع این گفت وگو، بازگویی تجربیات این فیلم ساز از دوران حضورش در سینمای آمریکاست. اسلاملو برخی از دیده‌ها و شنیده‌های خود در هالیوود را برای اولین بار در این مصاحبه بیان کرده است که به بهانه برگزاری مراسم اسکار، منتشر می‌شود.
***
* با توجه به اینکه شما به عنوان یک هنرمند، سال‌ها در آمریکا زندگی و تحصیل کردید و برخی از اهالی هالیوود را هم از نزدیک دیده اید، تعریف و هویت مراسم اسکار از منظر هنرمندان و مردم آمریکا را چه می‌دانید؟
برای شناخت مراسم اسکار، باید نماد این مراسم، یعنی مجسمه اسکار را بشناسیم. سمبل‌ها و پرچم‌ها، ویترین یا عرضه‌کننده و نشانه یک تفکر یا تمدن هستند. وقتی یک ملت، پرچمی را انتخاب می‌کند، می‌خواهد خودش را از طریق آن بشناساند. این یک حقیقت است و همه، خودآگاه و ناخودآگاه آن را قبول دارند. مجسمه اسکار هم یکی از همین نمادهاست که برای آمریکایی‌ها قداست دارد. اگر دقت کنید می‌بینید که مجسمه اسکار، یک گلادیاتوراست. گلادیاتورها، برده‌هایی بودند که برای سرگرمی پادشاهان و اشراف روم باستان، برده می‌کشتند؛ برده‌های برده کش! چیزی شبیه به اسپارتاکوس. اسپارتاکوس هم یک برده برده کش بود که به سردار محافظ یک تفکر تبدیل شده است. اسپارتاکوس امروز نمادی برای حفاظت از تمدن روم باستان محسوب می‌شود. به همین دلیل هم این مجسمه به قدری برای آنها تقدس دارد که با آب طلا می‌پوشانند و آن را سمبل یک جریان عظیم فرهنگی و هنری قرار می‌دهند. یعنی می‌گویند ؛ ما در پشت این هستیم. یعنی مجسمه اسکار، نماد تفکر و جریانی است که با نهایت خشونت و زور جلو می‌رود.
* چه کسانی این مجسمه را به وجود آوردند و امروز هم آن را هدایت می‌کنند؟
حتما یک اتاق فکری وجود داشته که این را انتخاب کرده. از سمبلی که انتخاب کردند می‌توانیم بفهمیم که چه افکاری بر آن اتاق فکر حاکم است. معمولا این اتاق فکر را به فراماسون‌ها نسبت می‌دهند. اما کسانی که این اتاق‌های فکر را مدیریت می‌کنند، جریانی هستند موسوم به «ایلومیناتی». آنها کسانی‌اند که به زعم خودشان درحال روشنگری هستند. این فرقه، به نوعی رقیب فراماسونری است.1 البته  رقابت آنها در یک راستاست، نه در تقابل. شعار آنها این است که «در روشنایی ماست که جهان نمو دارد.» تصویر روشنایی بالای دلار نیز، اشاره‌ای به حاکمیت و سلطه آنها بر جهان است. اگر فراماسون‌ها در سطح دولت‌ها هستند، ایلومیناتی‌ها در سطح جهان و در مراکز تصمیم ساز جهانی فعالیت می‌کنند. ایلومیناتی‌ها، عرصه فرهنگ و هنر آمریکا را نیز غصب کرده‌اند. اگرچه ابعاد سیاسی و اقتصادی، اولویت اول این تصمیم سازان جهانی است، اما پی بردند که با ابزار سینما می‌توانند حاکمیت، سلطه و غلبه خود را بر جهان تحمیل کنند و این کار را هم کردند. بخش‌های عیان این جریان عبارتند از رئیس جمهور و شورای روابط خارجی آمریکا و ... و بخش پنهان آن هم گروه بیلدربرگ است. آنها پرچمداران اصلی ایدئولوژی لیبرال-سرمایه داری هستند. ویژگی اصلی آنها بعد از سرمایه سالاری و حاکمیت سود و سرمایه به هر قیمتی، این است که هیچ نگاه مخالفی را بر نمی‌تابند و هر نوع مخالفتی را با خشونت تمام حذف و ریشه کن می‌کنند. مثل قضیه مک کارتیسم. در این ماجرا، آنها با به کارگیری قدرت عظیم نظامی و انتظامی، به هر قیمتی که بود، ریشه مارکسیسم را در آمریکا خشکاندند و  برای آن هم هزینه‌های سنگینی را پرداختند. به طوری که حتی بزرگ‌ترین هنرمندان کشور خود را هم تار و مار کردند. «اسکار» هم نماد فرهنگی همین جریان است.
*  چه مصداق‌هایی از برخورد دست اندرکاران «اسکار» با نگاه‌های مخالف را خودتان از نزدیک مشاهده کردید؟
در دوران تحصیل در آمریکا مایل بودم که با یکی از معلم هایم که تهیه‌کننده هم بود همکاری کنم. او به من گفت که اگر می‌خواهی در این سیستم کار کنی ابتدا باید اسم و فامیل خودت را تغییر دهی! این البته مربوط به حدود 40 سال قبل است. اصلا مسئله دین و اسلام در آنجا تعطیل است. در آنجا، هر چه بی‌دین تر، موفق تر. این فرهنگ غالب هالیوود است. پیام اصلی یا ضمنی 95 درصد فیلم‌های هالیوودی، تبلیغ و حمایت از سرمایه داری است. 5 درصد فیلم‌ها ممکن است وجدان محور باشند یا دین را به‌طور سطحی مطرح کنند.
*  درباره خود فیلم سازان آمریکایی چطور؟ درباره آنها چه نوع برخوردهایی را از سوی سیستم حاکم بر آمریکا دیدید؟
یک دوره تابستانی با دو تن از استادان سینمای آمریکا با نام‌های «پیتر فوندا» و «فرانک کاپرا» داشتم. پیتر فوندا که پسر هنری فوندای معروف است، جزو جوانانی بود که در آن دوران علیه حکومت آمریکا عصیان کرده بودند. چیزی نمانده بود که این عصیان‌ها تبدیل به یک انقلاب شود، اما آن جوانان را هم با انواع افیون‌ها سوزاندند. بعد از آن بود که پیتر فوندا از گردونه فیلم‌سازی بیرون انداخته شد. هیچ تهیه کننده‌ای با او کار نمی‌کرد. به همین دلیل هم به ساخت فیلم underground (زیر زمینی) رو آورد. با هزار بدبختی پول جور کرد تا یک فیلم بسازد. آن هم کسی که آثار بزرگی در پرونده‌اش داشت و همه جهان او را تحسین کرده بودند. یادم می‌آید وقتی این فیلم را ساخت، اصلا اجازه ندادند که وارد سیستم شود. منظورم سیستم مونوپل پخش است. معنی اش این است که فیلمساز و هنرمند مستقل در آمریکا باید برود بمیرد، چه برسد به اینکه بخواهند او را در اسکار بپذیرند! اصلا اجازه پخش نمی‌دهند. چون بیرون از یونیان (اتحادیه‌های مختلف اصناف سینمایی هالیوود) کسی اصلا حق کار کردن ندارد. حتی ساخت فیلم underground (زیر زمینی) در آمریکا، جریمه قانونی دارد. چون نوعی شورش علیه نظام و قانون حاکم محسوب می‌شود.
*  این قانون کجا نوشته شده است؟
این قانون نانوشته است. اما همین قدر می‌دانم که درون خود اتحادیه هم یک سری قوانین دست و پاگیر گذاشته‌اند که کار را دشوار می‌کنند و بیرون از آن اصلا امکان فعالیت وجود ندارد. به همین دلیل هم هنری فوندا برای آن فیلم، فقط یک اکران دانشجویی گذاشت و بعد از آن هم دیگر فعالیت هنری اش تعطیل شد.در یک دوره‌ای هم یکی از تهیه کنندگان، بنده را به عنوان دستیارِ دستیار صحنه یا مسئول تدارکات دعوت به کار کرد. آن موقع بود که به واقعیت عجیبی در تولید فیلم‌های هالیوودی پی بردم. ماجرا از این قرار بود که می‌دیدم در حین تولید فیلم، بدون هیچ نیازی، دکور می‌ساختند و بلافاصله همان دکور را تخریب می‌کردند. مثلا یک بار یادم می‌آید که 800 هزار دلار هزینه کردند و یک دکور ساختند. خیلی هم برای ساخت آن زحمت کشیده شد. اما فردا که آمدیم سر صحنه دیدیم خرابش کرده‌اند. وقتی از تهیه‌کننده دلیل این قضیه را پرسیدم، گفت که این کار را می‌کنند برای اینکه هزینه فیلم را بالاتر ببرند. پرسیدم؛ چرا؟ گفت که این یک ترفند است تا با زیاد نشان دادن هزینه ساخت فیلم، افراد مستقل و خارج از سیستم فیلم‌سازی رسمی از فکر فیلم ساختن بیرون بیایند. حداقل، در آن زمان که من آنجا بودم، چنین مسائلی جریان داشت. اسکار هم سمبل چنین جریان وحشتناکی است.
* اما سوالی که در اینجا پیش می‌آید این است که چنین جریانی که این همه از سینمای مستقل وحشت دارد، چرا اجازه می‌دهد تا فیلمی مستقل به نام «بچه‌های آسمان» از کشوری مستقل به نام ایران به جمع پنج فیلم برتر اسکار راه یابد؟ چرا به فیلم «جدایی نادر از سیمین» جایزه بهترین فیلم را می‌دهند؟
گاهی برای تلطیف خشونت نهان تفکر وحشی سرمایه داری، فیلم‌هایی چون «بچه‌های آسمان» را می‌پذیرند.2 این را هم در نظر داشته باشید که همین سیستم، یک سال بعد از آن، برای پذیرش فیلم «رنگ خدا» نام این فیلم را به «رنگ بهشت» تغییر داد. چون در نظام آن‌ها، اصلا نباید نام خدا مطرح شود. درباره فیلم «جدایی نادر از سیمین» هم که مسئله کاملا مشخص است. چون این فیلم، حرف آنها را می‌زند. در یک جمله اگر بخواهیم حرف فیلم اصغر فرهادی را خلاصه کنیم این است که این مملکت را بگذار و به هر قیمتی که شده از آن فرار کن، حتی اگر منجر به متلاشی شدن خانواده ات شود! اگر غیراز این است بگویید!
* نه! صد در صد همین است.
واقعیت را باید پذیرفت. همان طور که در همین مراسم، درست یک سال بعد از دادن جایزه به «جدایی...» فیلم ضدایرانی «آرگو» که یک فیلم به تمام معنا «آشغال» است را مطرح کردند و از داخل کاخ سفید، همسر رئیس جمهور آمریکا اعلام کرد که از این فیلم حمایت می‌کنند. پس می‌بینیم که این یک جریان و یک زنجیره است. شورای روابط خارجی، کنگره، کاخ سفید و ... اسکار هم یکی از حلقه‌های این زنجیره را تشکیل می‌دهد، اما خیلی لطیف است!
* اما به هر حال این فیلم‌ها توسط دولت به اسکار معرفی می‌شوند. به نظر شما نسبت ما با مراسم اسکار چیست؟
جشنی که هر سال با عنوان مراسم اسکار برگزار می‌کنند، مصداق بارز گوساله سامری است. این مراسم و به‌طور کلی، جریان هالیوود، شبیه به یک دستگاه می‌ماند؛ آدم‌ها از ابتدا که وارد مدرسه می‌شوند و سپس به دانشگاه می‌روند، مطابق الگوی این دستگاه ساخته می‌شوند و بعد هم از این دستگاه بیرون ریخته می‌شوند. آدم‌هایی که ایده‌آل آن‌ها، نهایت نفسانیت است. سینمای آمریکا و جشن اسکار،محل جولان نفسانیت است؛ چه برای مخاطبانش و چه شرکت کنندگانش و چه صحنه گردانانش! اسکار یک بازار مکاره است که فطرت، الهیات و انسانیت در آن جایگاهی ندارد. همه جذابیت و تأثیرگذاری و گیرایی آن نه به خاطر دفاع از حق بلکه به خاطر جلال و شکوه ظاهری این مراسم است. مفهوم تعالی، بین ما و اهالی اسکار بسیار متضاد است. در نظام فرهنگی ما، یک هنرمند، همیشه در حال تقلا برای نزدیک‌تر شدن به حقیقت و دفاع از حق است.  چرا ؟ چون خدا این را گفته و برای ما، تعالی یعنی نزدیک شدن به خدا. اما آنجا، تعالی یعنی نهایت جولان نفسانیت. این تفاوت در همه اجزای فرهنگ ما و آنها دیده می‌شود. مثلا موسیقی در آمریکا عامل وهم و هپروت است و آدم را به ناکجاآبادی می‌برد که معلوم نیست بتواند سالم برگردد. من خودم در آمریکا آدم‌هایی را می‌دیدم که به خاطر همین موسیقی‌ها، قاطی کرده بودند. اما موسیقی ایرانی مخاطب خودش را به آسمان‌ها دعوت می‌کند. درباره سینما هم همین طور است. برخی به اشتباه، کلمه هالیوود را به جنگل مقدس ترجمه کرده‌اند، اما هالیوود به معنای چوب‌هایی است که شعبده بازها و جادوگرها دستشان می‌گیرند که به چوب مقدس مشهور است و با الهام از عصای حضرت موسی شکل گرفته. پس هالیوود دکان رمالی و چشم‌بندی در مقابل حقیقت است.
* جریانات مترقی و روشنفکر داخل آمریکا نظرشان درباره اسکار چه بود؟
همیشه این گونه آدم‌ها بوده‌اند. به خصوص در دوره پس از جنگ ویتنام.  مثل آلکس جونز. اما به این‌ها در یک حدی اجازه خودنمایی می‌دهند. حتی سعی می‌کنند به روش‌هایی آنها را از بین ببرند. بیخود نیست که ادوارد اسنودن مجبور می‌شود به روسیه فرار کند. هر‌چند امروز، دنیای مجازی کمک‌هایی می‌کند و هر از گاهی عصیان‌هایی رخ می‌دهد، اما حاکمان آمریکا با کسی شوخی ندارند. اگر کسی بخواهد با آنها در بیفتد، نابودش می‌کنند. یک نظام به تمام معنا وحشی بر آمریکا حاکم است. تمام مخالفانش را از سر راه بر می‌دارد. برای همین هم افراد مترقی و آگاه سعی می‌کنند خود را به دردسر نیندازند. خیالتان را راحت کنم؛ از داخل آمریکا هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. اگر قرار است جایی در مقابل آمریکا بایستد، آنجا ایران است.
* پس ما چه باید کنیم؟
زیباترین جذابیت، دفاع از حق است. اما هنوز هیچ کس در عرصه تصویری، به این جذابیت نپرداخته است. برخلاف اینکه ما ایرانی‌ها در وادی ادبیات به خوبی جذابیت دفاع از حق را برملا کرده ایم و به همین دلیل هم از شرق و غرب عالم در مقابل افشای این زیبایی در ادبیات ما زانو زده‌اند. همان طور که امروزه، پرفروش‌ترین کتاب در آمریکا، مولانا است. پس اگر حقیقت عرضه شود، همه زانو می‌زنند. اما در عرصه تصویری هنوز رقیب جدی‌ای که بخواهد در مقابل زیبایی نفسانی اسکار، زیبایی دفاع از حق را در تصویر و در سینما نمایش دهد نیامده است.
ما هنوز هم پرچم سینمای دینی و قرآنی را نه‌افراشته ایم. ابتدا باید به مبانی نظری آن برسیم. اما ما هنوز مبانی نظری سینمای دینی و قرآنی را هم نداریم.
پی نوشت:
1- برخی نیز ایلومیناتی را زیرمجموعه شبکه فراماسونری می‌دانند. به هر حال، ایلومیناتی‌ها، زرسالاران و کلان سرمایه‌دارهایی هستند که داعیه فرمانروایی بر همه مردم جهان را دارند و از آنها به عنوان «اربابان جهان» یاد می‌شود.بنیانگذاری ایالات متحده آمریکا، بیلدربرگ و شورای سیاست خارجی آمریکا به آنها نسبت داده می‌شود.
2- البته برخی از نظرها هم نامزدی «بچه‌های‌آسمان» در اسکار را نوعی چراغ سبز نشان دادن به شعارهای آن دوره دولت وقت ایران می‌دانند. این فیلم، تناسبی با فضا و سیاست‌های اسکار نداشت، اما همزمان با روی کار آمدن دولت موسوم به اصلاحات و درحالی که دو سال از اکران آن گذشته بود، نامزد اسکار شد.