kayhan.ir

کد خبر: ۵۸۹۷
تاریخ انتشار : ۲۸ بهمن ۱۳۹۲ - ۲۱:۰۸

چای هل‌دار

((((اسم ستون همين دو کلمه است/ حواست باشد برادر)))

((((اسم ستون همين دو کلمه است/ حواست باشد برادر)))
در هر دوره زمانه‌ای، بیشتر آدم‌هایی که دل در گروي دنیای چهره‌های معروف- از بازیگر و کارگردان تا فوتبالیست و خواننده- داشتند و تنها سرشان گرمِ روزمرگی‌های زندگی و یا چرتکه انداختن برای بالا، پایین کردنِ چند اسکناس ناقابل نبوده، بسته به روحیات و شرایط و جو روز، قهرمان یا قهرمان‌هایی را برای خودشان دست و پا می‌کردند و گاه هم به قدری شیفته خانم یا آقای قهرمان می‌شدند که فیلِ عاشقی‌شان یاد هندوستان می‌کرد و سوار بر فیلِ نامرادِ خیال، روزگاری به ناکامی و فراق می گذراندند!
از همان قدیم تا امروز، رسم بر این بوده که برای نشان دادن ارادت قلبی شان به شخص مورد نظر، فوری شروع به جمع آوری عکس‌ها و پوسترهایشان می‌کنند و از در و دیوار اتاق گرفته تا کمد و آینه، بازارِ پوستر چسبانی در سایزها، طرح ها و مدل های مختلف به راه می افتد!
قصه نسل دومی‌ها و قهرمان‌هایشان از جایی آغاز می‌شود که آن ها بیشتر در پی انتخاب افرادی بودند که نه در یک برهه زمانی خاص بلکه سال ها و حتی تا روزی که دنیا، دنیاست؛ اسم و رسم‌شان بر سَر زبان‌ها بچرخد و به نوعی اسطوره ای برای نسل‌های بعد و بعدتر باشند. قهرمان‌هایی که در مرام و مردانگی، کم نظیر بودند و اخلاق و رفتار و کردارشان سَرآمد بود. درست یکی مثل «آقا تختی»!
آدم هایی که آن روزها دلداده قهرمانی می شدند؛ کمتر به مدل مو، خط ریش، لباس و خلاصه ظاهرپسندی او دل می دادند و بیشتر در پی شبیه سازیِ منطقی از نوع فکری، درونی و شخصیتی بودند.
نسل دومی‌ها آن قدر روی قهرمانِ دوست داشتنی شان تعصب داشتند که حتی اگر او به هر دلیلی تا مدت ها روی بورس نبود و آدم های جدید دیگری، از گرد راه رسیده، نرسیده؛ بالا دستِ آن فوتبالیست، کشتی گیر، بازیگر و... بلند می شدند، فوری برایش سینه چاک نمی‌کردند و درست و حسابی و تمام عیار، پای قهرمان‌شان می‌ایستادند! با آن قهرمان، بزرگ می شدند و حتی می مردند و به جرات می‌توان گفت تنها نام و نشان یک قهرمان، پلاکِ دلشان می‌شد.
اما ما اصلا قهرمان شناس‌های خوبی نیستیم و تنها، دربه درِ سر و وضع قهرمانمان هستیم و بس! خیلی از نسل سومی- چهارمی‌ها نه تعریف درستی از قهرمان و قهرمان بازی دارند و نه اصلا می دانند قهرمانشان کیست؟!
یک روز پی مسی و رونالدو هستیم و خواب و خوراکمان می‌شود این ستاره ها و روزِ دیگر، دلزده و سرخورده؛ هوای وطنی شدن به سرمان می زند و چهارچشمی می‌نشینیم پای نود و نکونام و آریا هاسه‌گاوا می‌شوند تاج سرمان!
امروز، دلِ سر به هوایمان برای موسیقی رپ و راک می‌تپد و هر چه رپ خوان و راک خوان هست را از این ور آبی بگیر تا آن وری‌ها، از مجاز و زیرزمینی‌ها؛ بیرون می‌کشیم و شماره کفش شان را هم حفظیم! و همین فردا می شویم طرفدار پر و پا قرص سالار عقیلی و شروع می‌کنیم به فلسفه بافی از تاثیر شگرف موسیقی اصیل سنتی برسلامت روح و جسم و حتی هضم غذا!
جالب است که قهرمان های ما، ماه به ماه و هفته به هفته عوض می شوند و هر روز، سردرگم و سرگردان به دنبال شخصیتی جدید هستیم! در چرخه قهرمان بازی ما، آدم ها هر روز جایشان را به دیگری می دهند! و انگار در دنیای امروز، مُدِ قهرمان؛ تب بالایی دارد و ما هربار در پیِ مَُدِ قهرمانیِ دیگر!
متاسفانه در این دلسپاری های هفتگی- ماهانه، بیش از آن که در پی الگوگیری از هنر، فن و خلاقیت شخص مورد علاقه مان باشیم، تمام قد در جستجوی مدل ماشین، مو، لباس و... شان هستیم و چه قدر برایمان مهم است که الگوی زیستی- رفتاری مان کپی همان خانم یا آقا بشود! فوری سرچی در اینترنت می زنیم و بعد از این که همه هست و نیست طرف، از مثبت و منفی تا خنثایش را در آوردیم؛ آغازِ مرحله شبیه سازی را کلید می زنیم!
امروز، ساعتِ طرحِ سِلنا گومز می بندیم و فردا اِما واتسون!
امروز، مدل موهایمان به سبک جناب قهرمان، تیفوسی است و فردا به تقلید از قهرمان جدید؛ تا تَه می تراشیم!
امروز به یاری تیغ جراحی، مدل لب و گونه مان می شود آنجلینا جولی و فردا نیکول کیدمن، جذبمان می کند!دیروز توی یکی از آرایشگاه های زنانه، دختری که چهره اش حرف از بیست و سه، چهار سالگی داشت، برای کوتاه کردن موهایش آمده بود. همین که آرایشگر خواست ژورنال‌ها را در اختیارش بگذارد؛ دست به جیب شد و گوشی تلفن همراهش را بیرون آورد و با خنده ای سرمستانه گفت: « می‌خواهم مدل موهایم را مثل فرمانده جومونگ بچینم!» بعد هم فوری عکسِ جومونگ را روی گوشی‌اش به خانم آرایشگر نشان داد و و او هم دیده، ندیده گفت: «چه مدل قشنگی! چه قدر هم به صورتت می‌آید!»
همه این بازی ها از آن جا ناشی می شود که خیلی از هم نسلی‌های ما، تعریف درستی از قهرمان و قهرمان بازی ندارند. ما هم خودمان را به بازی گرفته ایم و هم قهرمان‌هایمان را! و اصلا هم قبول نداریم که قهرمان، لباس نیست که با مُدِ هفتگی؛ عوضش کنیم!
 شيما کريمي