توافق هستهاي از منظر تحليل گفتمان
مصطفي قرباني
گفتمان(discourse) به معني منظومهاي از معاني و مفاهيم است که داراي انسجام دروني است. گفتمان مجموعهاي از نشانههاست و هر نشانه نيز متشکل از دال و مدلول است. دال در حکم علامت و مدلول در حکم معنا و مفهومي است که دال به آن دلالت مي کند. اهميت گفتمان در حيات سياسي اجتماعي هر ملتي حداقل از دو منظر مورد توجه است:
الف) گفتمان سازنده وجود معنايي کنش و رفتار است. امر گفتماني به دنبال هژموني است و در اين صورت ميخواهد تا شکل هاي مسلط معنا و رفتار را تعيين کند و چون در شرايط حضور هژمونيک گفتمانها، انسانها در نقشها و موقعيتهايي قرار ميگيرند که گفتمان براي آنها فراهم کرده است. بنابراين، مي توان گفت که آنگاه که امري تبديل به گفتمان شود، ميتواند منطق خود را بر بازيگران و کارگزاران مختلف اجتماعي تحميل کند و در اين حالت، امر گفتماني به امر عمومي تبديل شده است.
ب) امر گفتماني با غيريت سازي به دنبال هويت بخشي به کارگزاران اجتماعي است. اهميت اين ويژگي امر گفتماني در آن است که هر چيز در ارتباط با «غير» هويت مييابد، زيرا اشيا داراي ذات و هويت ثابت نيستند و تنها در ارتباط با ديگري و ضديتي که با آنها برقرار ميکنند، هويت مييابند. به عبارتي، گفتمان با برجستهسازي غير، به هويت بخشي و اتقان دروني مجموعهها ميپردازد. در همين راستا، اهميت ديگر امر گفتماني در اين حالت آن است که زمينه ظهور گفتمانهاي رقيب را محدود ميکند و آنها را طرد و به محاق ميبرد. به عبارت ديگر، چون هيچ گفتماني در هيچ زماني بطور کامل تثبيت نميشود و پيوسته از سوي گفتمانهاي رقيب به چالش کشيده ميشود، گفتمان مسلط بايستي از پويايي لازم برخوردار باشد و پيوسته خود را بازتوليد کند. بنابراين ميتوان گفت که گفتمانها در شکل دادن به شکل هاي مسلط رفتار و معنا زماني مي توانند موفق باشند که رابطه تخاصمي با غير خود را مستحکم نگه دارند و غير براي آنان همچنان غير باقي بماند. هرگونه تغيير در تعريف غير براي هر گفتماني به منزله تزلزل در آن گفتمان است و خطر فروپاشي ساختي و بنيادين آن را فراهم ميکند.
از آنجا که در صحنه مذاکرات هستهاي ميان جمهوري اسلامي ايران و کشورهاي عضو گروه 1+5 در نگاهي کلان، شاهد صفآرايي دو گفتمان با گزارهها و دالهاي متفاوت و در بسياري حوزهها متعارض هستيم، در تطبيق آنچه در باب گفتمان و اهميت آن گفته شد، با اين مذاکرات هستهاي و توافق متعاقب آن بايد گفت که، فارغ از اينکه چه دادهايم و چه گرفتهايم، يکي از مهمترين اهداف آمريکاييها در اين زمينه، دستکاري عنصر «غير» يا «دگر» گفتمان انقلاب اسلامي ايران هستند؛ بدين معنا که چون آمريکاييها در مذاکرات علاوه بر تلاش براي محدودسازي صنعت هستهاي کشورمان، به دنبال تغيير رفتار نظام اسلامي هم هستند و اينگونه وانمود کنند که جمهوري اسلامي ايران از داعيههاي خود دست کشيده و حاضر به کنارآمدن با آمريکا شده است که البته تاکنون در اين زمينه توفيقي نداشتهاند، توافق موجود و شرايط پس از آن را زمينه و بستري براي جامه عمل پوشاندن به اين هدف خود ميدانند. از اين رو، آنها بشدت تلاش ميکنند تا اين توافق را به ساير حوزهها مانند سياست خارجي کشورمان که مبتني بر اصولي چون استکبارستيزي، حمايت از مظلومان و... است و اتفاقاً در حوزه دال هاي برتر گفتمان انقلاب اسلامي قرار ميگيرند تسري دهند؛ امري که تحقق آن در عمل تبعات سنگيني را متوجه نظام اسلامي ميکند و ميتواند به معناي تغيير رفتار مورد نظر آمريکاييها باشد. سناريوي خطرناکي که متأسفانه برخي در داخل نيز، دانسته يا ندانسته، در زمين آن بازي و بدان دامن ميزنند.
نکته پاياني و مهم اينکه همانگونه که مقام معظم رهبري تأکيد کردند که مذاکرات فقط در بحث هسته اي است و لاغير، بستر مذاکره و توافق قرار نيست و نبايد به بستري براي تغيير رفتار و تسري آنچه که در «برجام» صورت گرفته است، به ساير حوزهها تلقي شود. نظام اسلامي در مذاکرات از سر قدرت و اقتدار و براي رفع برخي ظلمهاي ناروا و اتهامات بياساس طرف مقابل حاضر شده و اگر در اين حوزه نرمشي صورت گرفته است، به هيچ وجه نبايد اين موضوع به ساير حوزهها تسري داده شده و دالهاي هويت بخش و برتر انقلاب اسلامي را مورد خدشه قرار دهد. هر چند اين نيز به معناي ناديده گرفتن تلاشهاي تيم مذاکرهکننده غيور و شجاع کشورمان نيست.
گفتمان(discourse) به معني منظومهاي از معاني و مفاهيم است که داراي انسجام دروني است. گفتمان مجموعهاي از نشانههاست و هر نشانه نيز متشکل از دال و مدلول است. دال در حکم علامت و مدلول در حکم معنا و مفهومي است که دال به آن دلالت مي کند. اهميت گفتمان در حيات سياسي اجتماعي هر ملتي حداقل از دو منظر مورد توجه است:
الف) گفتمان سازنده وجود معنايي کنش و رفتار است. امر گفتماني به دنبال هژموني است و در اين صورت ميخواهد تا شکل هاي مسلط معنا و رفتار را تعيين کند و چون در شرايط حضور هژمونيک گفتمانها، انسانها در نقشها و موقعيتهايي قرار ميگيرند که گفتمان براي آنها فراهم کرده است. بنابراين، مي توان گفت که آنگاه که امري تبديل به گفتمان شود، ميتواند منطق خود را بر بازيگران و کارگزاران مختلف اجتماعي تحميل کند و در اين حالت، امر گفتماني به امر عمومي تبديل شده است.
ب) امر گفتماني با غيريت سازي به دنبال هويت بخشي به کارگزاران اجتماعي است. اهميت اين ويژگي امر گفتماني در آن است که هر چيز در ارتباط با «غير» هويت مييابد، زيرا اشيا داراي ذات و هويت ثابت نيستند و تنها در ارتباط با ديگري و ضديتي که با آنها برقرار ميکنند، هويت مييابند. به عبارتي، گفتمان با برجستهسازي غير، به هويت بخشي و اتقان دروني مجموعهها ميپردازد. در همين راستا، اهميت ديگر امر گفتماني در اين حالت آن است که زمينه ظهور گفتمانهاي رقيب را محدود ميکند و آنها را طرد و به محاق ميبرد. به عبارت ديگر، چون هيچ گفتماني در هيچ زماني بطور کامل تثبيت نميشود و پيوسته از سوي گفتمانهاي رقيب به چالش کشيده ميشود، گفتمان مسلط بايستي از پويايي لازم برخوردار باشد و پيوسته خود را بازتوليد کند. بنابراين ميتوان گفت که گفتمانها در شکل دادن به شکل هاي مسلط رفتار و معنا زماني مي توانند موفق باشند که رابطه تخاصمي با غير خود را مستحکم نگه دارند و غير براي آنان همچنان غير باقي بماند. هرگونه تغيير در تعريف غير براي هر گفتماني به منزله تزلزل در آن گفتمان است و خطر فروپاشي ساختي و بنيادين آن را فراهم ميکند.
از آنجا که در صحنه مذاکرات هستهاي ميان جمهوري اسلامي ايران و کشورهاي عضو گروه 1+5 در نگاهي کلان، شاهد صفآرايي دو گفتمان با گزارهها و دالهاي متفاوت و در بسياري حوزهها متعارض هستيم، در تطبيق آنچه در باب گفتمان و اهميت آن گفته شد، با اين مذاکرات هستهاي و توافق متعاقب آن بايد گفت که، فارغ از اينکه چه دادهايم و چه گرفتهايم، يکي از مهمترين اهداف آمريکاييها در اين زمينه، دستکاري عنصر «غير» يا «دگر» گفتمان انقلاب اسلامي ايران هستند؛ بدين معنا که چون آمريکاييها در مذاکرات علاوه بر تلاش براي محدودسازي صنعت هستهاي کشورمان، به دنبال تغيير رفتار نظام اسلامي هم هستند و اينگونه وانمود کنند که جمهوري اسلامي ايران از داعيههاي خود دست کشيده و حاضر به کنارآمدن با آمريکا شده است که البته تاکنون در اين زمينه توفيقي نداشتهاند، توافق موجود و شرايط پس از آن را زمينه و بستري براي جامه عمل پوشاندن به اين هدف خود ميدانند. از اين رو، آنها بشدت تلاش ميکنند تا اين توافق را به ساير حوزهها مانند سياست خارجي کشورمان که مبتني بر اصولي چون استکبارستيزي، حمايت از مظلومان و... است و اتفاقاً در حوزه دال هاي برتر گفتمان انقلاب اسلامي قرار ميگيرند تسري دهند؛ امري که تحقق آن در عمل تبعات سنگيني را متوجه نظام اسلامي ميکند و ميتواند به معناي تغيير رفتار مورد نظر آمريکاييها باشد. سناريوي خطرناکي که متأسفانه برخي در داخل نيز، دانسته يا ندانسته، در زمين آن بازي و بدان دامن ميزنند.
نکته پاياني و مهم اينکه همانگونه که مقام معظم رهبري تأکيد کردند که مذاکرات فقط در بحث هسته اي است و لاغير، بستر مذاکره و توافق قرار نيست و نبايد به بستري براي تغيير رفتار و تسري آنچه که در «برجام» صورت گرفته است، به ساير حوزهها تلقي شود. نظام اسلامي در مذاکرات از سر قدرت و اقتدار و براي رفع برخي ظلمهاي ناروا و اتهامات بياساس طرف مقابل حاضر شده و اگر در اين حوزه نرمشي صورت گرفته است، به هيچ وجه نبايد اين موضوع به ساير حوزهها تسري داده شده و دالهاي هويت بخش و برتر انقلاب اسلامي را مورد خدشه قرار دهد. هر چند اين نيز به معناي ناديده گرفتن تلاشهاي تيم مذاکرهکننده غيور و شجاع کشورمان نيست.