کار فرهنگی برای نسل جدید باید جزء مسائل اصلی کشور باشد
آرش فهیم
بعد از دهه هفتادی و هشتادیها که نسل زد (z) خوانده میشوند و به سنین بزرگسالی رسیدهاند و درحال تشکیل خانواده و پذیرفتن کار و مسئولیت در کشور هستند، کمکم باید به فکر نسلهای آلفا و بتا هم باشیم که این روزها در سنین نوجوانی و کودکی قرار دارند. پرورش و فرهنگسازی برای نسلهای جدید و نوجوان، به یک امر پیچیده و با رمز و راز تبدیل شده است. طوری که بخشی از فعالیت کارشناسان فرهنگی و آموزشی و رسانهها به این امر مشغول شده و تقریباً هر روز میزگرد، همایش و نشستی با موضوع پرورش فرزند در عصر جدید برگزار میشود و کتابها مختلفی هم در این زمینه نشر مییابد. با همین موضوع و با تمرکز بر تولید فرهنگی و هنری برای کودکان و نوجوانان، سراغ «قدرتالله صلح میرزایی» رفتیم. هنرمندی که سالها سابقه کار معلمی و فعالیت در آموزش و پرورش و همچنین نگارش کتاب و فیلم و سریال را دارد. ازقضا آخرین کار وی، تولید فصل دوم سریال «حکایتهای کمال» است که پخش آن چندی پیش به پایان رسید. مصاحبه را هم با پرسش درباره این سریال شروع کردیم.
***
ابتدا بفرمایید از تولید فصل جدید «حکایتهای کمال» چه خبر؟
بله ما هم قبلاً از برخی مسئولان سیما درباره تولید «حکایتهای کمال3» شنیده بودیم؛ با وجودی که فصل دوم «حکایتهای کمال» پربینندهترین سریال در زمان خودش شد اما راستش هنوز فراخوانی برای تولید فصل سوم از سوی صداوسیما به ما داده نشده است!
فکر میکنید دلیل پربینندهتر شدن «حکایتهای کمال2» در مقایسه با سایر سریالهایی که همزمان با آن پخش میشد چه بود؟
مخاطبشناسی یک عامل مهم در پربیننده شدن یک اثر است که با توجه به سالها کار در عرصههای مختلف فرهنگی ازجمله سینما و تلویزیون به آن دست یافتهام. غیر از این، «حکایتهای کمال» خاطرهانگیز است. یعنی فضای سریال طوری است که مردم یادی از گذشتهشان میکنند و سبک زندگی اسلامی و آداب و رسوم در آن موج میزند. این سریال برای مخاطبی که آن دوره را ندیده جذابیت دارد. به اذعان منتقدان، ساختار و کارگردانی سریال هم خوب بود چون شبیه به فیلم سینمایی کار کردم.
فکر میکنید چه باعث شده تا این روزها خیلی از سریالهای تلویزیونی نتوانند مخاطب بالایی را جذب کنند؟
البته الان بهخاطر دسترسی مخاطب به آثار متنوع و فضای مجازی، جذب مخاطب چه در تلویزیون و چه در نمایش خانگی و سینما بسیار دشوار شده است. اما به هر حال، ضعفی که توی خیلی از سریالهای تلویزیونی وجود دارد به متن آنها برمیگردد؛ یا خیلی کلیشهای و تکراری هستند یا از جذابیت خاصی برخوردار نیستند، یعنی عناصر، خوب کنار هم چیده نشدهاند، وحدت موضوع و آن انسجام لازم شکل نگرفته و درنتیجه انتقال هنرمندانه مفاهیم به مخاطب انجام نمیشود! یعنی ما این اواخر خیلی به ندرت سریالی را در تلویزیون میبینیم که مفاهیم تربیتی، علمی، تاریخی و مذهبی را به شکل هنرمندان منتقل کند.
شما چه کردید که در دو فصل «حکایتهای کمال» این کمبودها پیش نیاید؟
من روی قصه و ساختار سریال خیلی زحمت کشیدم. فقط دو سال و نیم روی متن و فیلمنامه کار میکردم. همچنین فیلمنامه «حکایتهای کمال» از یک کتاب جنجالی از یک نویسنده خوب یعنی آقای محمد میرکیانی اقتباس شده است. من برای حفظ حرمت ایشان و کتاب و تفکرشان، تلاش زیادی کردم. ما دارای فرهنگ و ادبیاتی غنی هستیم. اما متأسفانه غیر از موارد استثنایی کمتر میبینیم که برای ساخت سریال از آثار ارزشمند ادبی اقتباس شود. این درحالی است که اقتباس از روی کتابهای ارزشمند خیلی کمککننده است. چون نویسنده یک کتاب خوب، پژوهشهایی داشته که اقتباس از روی آن قطعاً به یک کار فرهنگی پربار میانجامد. اگر اقتباس به شکل درست و جذاب صورت بگیرد، باعث ملموس شدن آثار ادبی برای همه مخاطبها میشود. اما اگر بهترین قصه دنیا را هم هدف اقتباس قرار دهیم و برای مخاطب ملموس نباشد، نمیتواند مخاطب را جذب کند. اگر مخاطب بتواند خودش را جای شخصیتهای داستان قرار دهد و خودش را در فضای داستان ببیند، این اقتباس نتیجه میدهد. به همین دلیل نیز کسی که فیلمنامه مینویسد باید واقعاً با مقوله مخاطبشناسی آشنا باشد. اینها فاکتورهای خیلی مهمی هستند که در جریان سریالسازی باید داده شود. من هم دنبال قصههایی هستم که پیام خوب و ارزشمندی داشته باشد، چون ذاتاً فرهنگی هستم و ۳۰ سال هم به عنوان معلم در آموزش و پرورش خدمت کردم و دهها جلد تألیف ادبی و کتاب دارم و به عنوان کارشناس فرهنگی در مراکز مختلف کار کردم.
مدیران صداوسیما هم از «حکایتهای کمال» تقدیر کردند؟
خیر! معمولاً از آثاری که پربیننده میشوند تقدیر میکنند، اما احتماًلاً شرایط تقدیر از «حکایتهای کمال2» فراهم نشد. ما انتظار داشتیم که مدیران صداوسیما از این کار تقدیر کنند. چون علاوهبر زحمات گروه سازنده سریال و استقبال مخاطب، ما در قالب هنرمندانه و جذاب، ظلم و ستمهای دوران پهلوی و ستمشاهی را نمایش دادیم و این عجیب بود که از این کار تقدیر نشد! همچنین در تولید دنباله سریالی که هم در جذب مخاطب موفق است و هم علیه ستمشاهی است، لحظهای نباید درنگ کرد. حالا با هر کارگردانی که میخواهد باشد؛ چه من، چه دوست دیگری!
با توجه به تجربهای که چه به عنوان معلم و چه فیلمساز با بچهها داشتید، فکر میکنید تولید فیلم و سریال برای کودکان و نوجوانان چه شاخصههایی باید داشته باشد؟
یکی از ویژگیهای کار من این است که خیلی پژوهش میکنم، آن هم در کل کشور. قبل از هر کاری اول مخاطبان را شناسایی میکنم ببینیم واقعاً به چه چیزی تعلق خاطر دارند، علایق و نیازهایشان چیست و دچار چه مشکلات و کمبودهایی هستند. اگر مبنای هر نمایش، فیلم و سریال، پژوهش و نیاز مخاطب باشد، به موفقیت نزدیکتر خواهد شد. ما نباید فیلمی بسازیم که در انبار خاک بخورد یا نهایتاً هزار نفر مخاطب داشته باشد. باید آثاری ساخته شود که ضمن حفظ ارزشها جذب مخاطی هم بکند. وقتی یک کودک و نوجوان موقع تماشای یک فیلم درگیر حوادث و اتفاقات داستان میشود در ذهنش سؤالات و حدس و گمانهایی شکل میگیرد، این باعث شکوفایی ذهن و استعدادهای کودک و نوجوان میشود. تعریفی که از داستان یا فیلم خوب داریم این است که در ذهن مخاطب سؤال به وجود بیاورد، یعنی مخاطب پس از بلند شدن از تماشای سریال و یا پس از خروج از سینما ذهنش تا چند روز درگیر فیلم باشد. اینگونه ذهن تماشاگر پرورش مییابد و درنتیجه دانش و بصیرت بیشتری پیدا میکند.
بهنظرم آقای جبلی رئیس صداوسیما که اتفاقاً انسان بسیار شریفی است، باید از پیشکسوتان دعوت کند تا ببیند برای تولید سریال کودک و نوجوان پرمخاطب چه باید کرد؟ چرا سریالی ساخته میشود که 5 درصد مخاطب دارد؟ سریالهای ما باید 80، 90 درصد مخاطب داشته باشند. از آقایان جبلی و وحید جلیلی خواهش میکنم که هم به سریالهای کودک و نوجوانان اهمیت بدهند وهم به جنگ 12 روزه. چرا درباره این جنگ که مردم در پیروزی آن نقش درخشانی داشتند، سریال خوب و جذاب نداریم؟
یکی از مسائل نسل جدید جامعه ما و بهویژه متولدین دهه ۸۰ و۹۰ «هویت» است. نظام فرهنگی و آثار هنری و محصولات رسانهای چگونه میتوانند در هویتیابی نسلها کمک کنند؟
الان خیلی از فیلم و سریالهای ما قهرمان درست و حسابی ندارند. این درحالی است که باید از طریق قهرمان، برای جوانان و نوجوانان الگو تعریف کنیم. یعنی بگوییم یک انسان، جوان یا قهرمان خوب و واقعی دارای چنین ویژگیهایی است. مثل کاری که ما در «حکایتهای کمال» انجام دادیم و کودکی را نشان میدهیم که در دوران ستمشاهی، دوشادوش پدرش مبارزه میکند. من خودم آن دوران را کامل درک کرده بودم و 80 درصد آنچه در این سریال نشان دادیم، خودم از نزدیک دیده بودم. میدیدم چه بر سر مردم میآمد. اصلاًً آزادی امروز با آن دوران قابل مقایسه نیست. در دوران ستمشاهی اگر کسی میخواست حرفی بزند خفهاش میکردند. نوجوان الان با نوجوان دهه ۴۰ خیلی متفاوت است. مثلاًً نوجوان امروزی در معرض اطلاعات گسترده و فضای مجازی است. این دوران دانشآموزان در سر کلاس مدرسه از معلم یا دبیر خودشان انتقاد میکنند و مثلاً میگویند اینجا اشتباه شده یا آنجا را اشتباه میروی و... به نظر من این درست است، اما نسل ما اصلاً جرأت نمیکرد حرف بزند. به نظر من جمهوری اسلامی ایران بهترین کشور است؛ این آزادی که امروز وجود دارد حتی ۵ درصدش هم در زمان قبل از انقلاب وجود نداشت. اصلاً مگر کسی جرأت میکرد بگوید شاه فلان است؟خفهاش میکردند! من از نزدیک دیدم که مردم دوره پهلوی چه فقری داشتند. الان هم نمیگویم که همه چیز خوب است و هیچ مشکلی نداریم، اما اصلاً قابل قیاس با قبل از انقلاب نیست.
اما عدهای هم داخل کشور و هم خارج سعی میکنند دوره پهلوی را گل و بلبل نشان بدهند و این را به ذهن نسل جدید که تجربه و دانش تاریخی کمتری دارند، القا میکنند!
به خاطر اینکه رسانه، سازمان صدا و سیما و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی روی این سوژهها سرمایهگذاری نمیکنند! من هر شهرستانی رفتم دیدیم ۹۰ درصد خانوادهها سریال «حکایتهای کمال» را دیدهاند. یعنی اگر روی آثار هنری جذاب با موضوع دوران ستمشاهی سرمایهگذاری شود، مردم حتماً استقبال میکنند. نکته مهم دیگر اینکه کارگردانان و تهیهکنندگان با تجربه و پیشکسوت را نباید کنار بزنند. باید به اینها میدان داده شود و جوانان در کنار آنها کار یاد بگیرند. دانشگاه، کارگردان تحویل نمیدهد؛ باید عملی آموزش داده شود. کارگردانی مثل مکانیکی است که فرد از بچگی کنار یک استاد ماهر و باتجربه به صورت عملی آموزش میبیند. صداوسیما، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و سایر دستگاههای فرهنگی ما باید این نکته مهم را بدانند. ما باید به مسائل فرهنگی اهمیت بدهیم، به خصوص نسبت به کودکان و نوجوانان که در همان دوران مدرسه شخصیتشان شکل میگیرد. دو رکن اصلی تربیت فرهنگی بچهها، خانواده و مدرسه است. اما سیاستگذاران و مسئولان حوزه آموزش و پرورش باید این را ملاحظه کنند که تضاد فرهنگی بین مدرسه و خانواده نباشد. مدرسه و خانواده باید مکمل هم باشند. درست است که سلایق و ذائقهها متفاوت است اما باید فرهنگسازی انجام شود. ما غنیترین فرهنگ را داریم که تجلیاش در دوران دفاع مقدس اتفاق افتاد و آن حماسهها و ازخودگذشتگیها را رقم زد. من خودم جبهه بودم و این فرهنگ را از نزدیک لمس کردم. دولت و حاکمیت باید در این جهت برای فرهنگ، سرمایهگذاری کنند. هر چند که اقتصاد مسئله اصلی جامعه ماست اما اگر فرهنگ نداشته باشیم مسائل اقتصادی هم حل نمیشود. آموزش و پرورش و نهاد فرهنگ، مصرفکننده نیست، بلکه تولیدکننده است؛ انسانساز است؛ پزشک، مهندس، سازنده هواپیما و... میسازد.
من از آقای کاظمی وزیر محترم آموزش و پرورش که از انسانهای نیک روزگار است خواهش میکنم که به مسائل تربیتی و پرورشی بچهها توجه جدیتری شود و فعالیت فرهنگی در مدارس دوچندان شود. بهخصوص معاون پرورشی وزارت آموزش و پرورش باید از نظرات و مشورتهای متخصصان و پیشکسوتان بیشتر استفاده کند. هر جامعهای پیشکسوتان را کنار بگذارد صدمه بیشتری میخورد. برای اینکه پیشکسوت دنیای تجربه است. اصلاً باید مصوبهای صادر شود که در حوزه فرهنگ، بازنشستگی در کار نباشد.
چرا سینمای کودک و نوجوان ما مثل دهههای قبل، پرشور و حال نیست؟
در فیلمهای کودک و نوجوان، حتماً باید خانواده نقش برجستهای داشته باشد. خدا رحمت کند عباس کیارستمی را، فیلمهای خوبی در زمینه کودک و نوجوان ساخت، اما چرا این فیلمها کمتر مورد استقبال قرار گرفتند؟ چون خانواده در آنها نقش کمرنگی داشت. بچه خودش به سینما نمیرود، بلکه با خانواده و پدر و مادرش به سینما میرود. به همین دلیل هم فیلم کودک و نوجوان حتماً باید خانوادهمحور باشد.
در دورانی که آموزش و پرورش مسئولیت داشتم حمایت زیادی از سینما کردم و مدارس را تشویق میکردم که بچهها را به تماشای فیلمهای کودک ببرند. در دهههای 60 و 70 اهمیت زیادی به سینمای کودک و نوجوان داده میشد. چون در آن دوران در مدیریت سینمایی دولت، گروه کودک وجود داشت. امروز هم با حضور پیشکسوتان این عرصه و افرادی مثل وحید نیکخواه آزاد، مرضیه برومند و... این گروه باید احیاء شود تا این طیف از فیلمها تقویت شود.