کد خبر: ۳۲۱۵۳۶
تاریخ انتشار : ۱۱ آبان ۱۴۰۴ - ۲۱:۲۵
مقاله وارده

ایران پسابرجام و ضرورت «قدرت‌سازی» به جای «تعامل‌محوری»

علیرضا معشوری *
تحولات سیاسی و امنیتی سه دهه اخیر نشان داده است که پارادایم «تعامل‌محوری» و سیاست موسوم به «تنش‌زدایی» که از دهه 1370 به عنوان راهبرد غالب در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران مطرح شد نتوانسته است به شکل پایدار منافع ملی و امنیت کشور را تضمین کند. این سیاست 
بر مبنای فرضیه‌ای ایده‌آلیستی شکل گرفته بود که امید داشت کاهش اصطکاک با قدرت‌های غربی به‌ویژه آمریکا موجب افزایش اعتماد متقابل، تسهیل در همکاری‌های اقتصادی و در نهایت ارتقای جایگاه بین‌المللی ایران شود. اما تجربه تاریخی سال‌های اخیر و به‌ویژه روند رسیدن به توافق برجام و چالش‌های پس از اجرای برجام نشان داد که این فرضیه تحقق نیافته و در عمل موجب تقویت سازوکارهای فشار و محدودسازی علیه ایران شده است.
در واقع منطق حاکم بر سیاست تنش‌زدایی مبتنی بر نوعی خوش‌بینی نسبت به ساختار نظام بین‌الملل بود؛ نظامی که اساسا بر مبنای نابرابری و سلطه‌گری است. بر اساس نظریه‌های روابط بین‌الملل، رفتار قدرت‌های جهانی بر مبنای اخلاق یا حسن نیت نیست، آنها روابط خود را بر اساس منافع و موازنه قدرت تنظیم می‌کنند. از این منظر اعتمادسازی یکجانبه از سوی ایران منجر به کاهش تهدیدات نشد و حتی فرصت لازم را برای طرف‌های مقابل در جهت اعمال فشارهای جدید فراهم ساخت.
برجام و نتیجه آن نمونه بارز انتخاب این مسیر بود. در طول مذاکرات هسته‌ای، ایران همواره در موقعیتی قرار داشته است که باید «اثبات بی‌گناهی» کند. ایران در این توافق با هدف رفع تحریم‌ها و تثبیت حق مشروع هسته‌ای خود، حداکثر شفافیت و تعهد را نشان داد. اما طرف‌های غربی ضمن بهره‌برداری از این شفافیت برای شناسایی دقیق‌تر توانمندی‌های کشور به تعهدات خود عمل نکرده و در ادامه، سازوکار تحریم‌ها را به ابزار دائمی فشار سیاسی و اقتصادی تبدیل کردند. آخرین مورد از این رویکرد غربی‌ها، اجرای اسنپ‌بک توسط سه کشور اروپایی بعد از توافق قاهره بود. 
از این رو ضرورت تحول پارادایم در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران امری اجتناب‌ناپذیر است. این تحول باید تغییر از «تعامل‌محوری» به «قدرت‌سازی» باشد؛ یعنی به جای تمرکز بر کاهش اصطکاک با آمریکا و غرب، تمرکز اصلی بر افزایش قدرت ملی در همه ابعاد قرار گیرد. در این چارچوب «امنیت ملی» از مسیر جلب اعتماد دشمنان ممکن نیست، این هدف از طریق ایجاد موازنه قدرت و بازدارندگی فعال تحقق می‌یابد.
«قدرت‌سازی» فرآیندی چندبعدی است که شامل توسعه همزمان ظرفیت‌های سخت و نرم می‌شود. توان نظامی، اقتصاد مقاومتی، فناوری‌های نوین و انسجام سیاسی‌، ارکان اصلی این قدرت محسوب می‌شوند. بر اساس رویکرد انقلاب اسلامی قدرت فقط به معنای ابزار مادی نیست، قدرت ریشه در استقلال فکری، خودباوری و اتکا به ظرفیت‌های درونی دارد. قدرت واقعی در این چارچوب ترکیبی از اقتدار مادی و معنوی است که می‌تواند بر رفتار سایر بازیگران تاثیر بگذارد.
به بیان دیگر در پارادایم «قدرت‌سازی» رویکرد سیاست خارجی باید «چانه‌زنی قدرت‌محور» باشد. چانه‌زنی مؤثر زمانی ممکن می‌شود که بازیگر در موضع قدرت قرار داشته باشد. این همان منطق «چانه‌زنی قدرت‌محور» است که در برابر منطق «تنش‌زدایی» و «اعتمادسازی خوش‌بینانه» قرار می‌گیرد. تجربه گذشته به روشنی ثابت کرده است که در غیاب قدرت بازدارنده، هر نوع تعامل دیپلماتیک به ابزاری برای کنترل و مهار تبدیل می‌شود.
قدرت‌سازی در عمل مستلزم بازطراحی زیرساخت‌های ملی و منطقه‌ای است. 1- باید ظرفیت اقتصادی کشور بر پایه تولید داخلی، فناوری بومی و اقتصاد دانش‌بنیان ارتقا یابد تا وابستگی به غرب کاهش یابد. 2- در عرصه نظامی و امنیتی، توسعه بازدارندگی متناسب با تهدید دشمنان منطقه‌ای و جهانی ضرورت دارد. این بازدارندگی علاوه‌بر قدرت نظامی باید ترکیبی از ابزارهای سایبری، اطلاعاتی و نفوذ نرم باشد. 3- در بعد دیپلماسی، ایران باید با رویکردی فعال و قدرت‌محور عمل کند. مذاکرات بین‌المللی نباید به ابزار امتیازدهی تبدیل شود زیرا باید وسیله‌ای برای تثبیت دستاوردهای قدرت ملی باشد. هر گفت‌وگویی تنها زمانی معنا دارد که ایران در موضع قدرت باشد و طرف مقابل ضرورت تعامل برابر را درک کرده باشد. 4- در بعد منطقه‌ای، ایران باید شبکه‌های همکاری و همپیمانی راهبردی خود را تقویت کند. سیاست منطقه‌ای مبتنی بر محور مقاومت یکی از عناصر کلیدی قدرت‌سازی است. این محور ضمن افزایش عمق استراتژیک ایران، موازنه‌ای جدید در برابر طرح‌های آمریکا و رژیم صهیونیستی ایجاد می‌کند. 
در سیاست چانه‌زنی قدرت‌محور، مذاکره به معنای مصالحه و تسلیم نیست، مذاکره به معنای مدیریت قدرت و بهره‌گیری از آن برای تحقق منافع ملی می‌باشد. تجربه‌های گذشته نشان می‌دهند که هرگاه ایران از موضع قدرت وارد گفت‌وگو شده نتایج قابل‌توجه و پایدارتری به دست آورده است. بنابراین مذاکره باید تابع قدرت باشد نه جایگزین آن. این یعنی مذاکره باید در چارچوب قدرت و به پشتوانه‌ آن انجام شود، نه این تصور نادرست که با مذاکره به تنهائی می‌توان به اهداف خود رسید و اگر مذاکره کنیم دیگر نیازی به قدرت نداریم! در این چارچوب خطوط قرمز ملی باید روشن و غیرقابل معامله باشند و هرگونه توافق صرفا در صورتی مشروعیت دارد که موجب ارتقای امنیت، استقلال و اقتدار ملی شود.
تحول پارادایمی در سطح راهبردی نیازمند تغییر نگرش در سطح نخبگان تصمیم‌گیر نیز می‌باشد. سیاستگذاران و دیپلمات‌ها باید از الگوهای ذهنی مبتنی بر اعتماد و تعامل خوش‌بینانه با قدرت‌های غربی عبور کرده و به تحلیل واقع‌گرایانه از محیط بین‌الملل تکیه کنند.
سیاست خارجی قدرت‌محور باید مبتنی بر مقاومت و قدرت باشد. این سیاست باید تهدیدات بیرونی را به فرصت تبدیل کند و در عین حال از ظرفیت‌های جهانی برای پیشبرد منافع ملی بهره گیرد. هدف نهائی چنین سیاستی همان «بازدارندگی هوشمند و اقتدار پایدار» است نه وابستگی به ساختارهای بین‌المللی ناعادلانه و یکسویه.
ایران پسا‌برجام در شرایطی قرار دارد که استمرار سیاست‌های پیشین خطائی بزرگ است. جهان امروز در حال گذار از نظم تک‌قطبی به ساختار چندقطبی است و بازیگرانی که بتوانند قدرت خود را به صورت هوشمند مدیریت کنند جایگاه تعیین‌کننده‌ای خواهند داشت. در چنین شرایطی ایران برای تثبیت جایگاه خود به‌عنوان قدرت مستقل و اثرگذار منطقه‌ای نیازمند راهبردی است که بر بنیان «قدرت‌سازی» استوار باشد.
سیاست قدرت‌محور به معنای بازگشت به اصول انقلاب اسلامی در عرصه سیاست خارجی است؛ اصولی همچون استقلال، عزت، حکمت و مصلحت. این سیاست، تعامل را نفی نمی‌کند ولی آن را مشروط به برابری و احترام متقابل می‌داند. هرگونه گفت‌وگو یا توافق بین‌المللی تنها زمانی مشروع است که در خدمت تقویت بنیان‌های داخلی و حفظ منافع ملت ایران باشد.
تغییر پارادایم از تعامل‌محوری به قدرت‌سازی می‌تواند ایران را به سمت سیاست «مقاومت فعال و هوشمند» هدایت کند. دیپلماسی واقعی زمانی موفق است که بر پایه‌ قدرت باشد؛ قدرت شرط لازم برای صلح، امنیت و تعامل مؤثر است. در جهانی که میز مذاکره به نفع قدرتمندان چیده می‌شود و در میانه مذاکرات به طرف مقابل حمله نظامی می‌شود، ایران باید ابزارهای واقعی قدرت را برای دفاع از منافعش در اختیار داشته باشد. تنها در این صورت است که می‌توان با قدرت‌های بزرگ از موضعی برابر صحبت کرد و نه از موضع ضعف.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* دکتری روابط بین‌الملل