ایدئولوژی مبارزه فرهنگی
فرانسیس استونر ساندرس
ترجمه حسین باکند
لاسکی پس از کنفرانس به مایکل جوسلسون نوشت که گیتسکل شخصاً از او، یعنی لاسکی، به خاطر حمایت اینکانتر Encounter از سیاستهایش تشکر کرده است. علاوهبر این، لاسکی گفت که در جلسه مناظره کنفرانس از اینکانتر Encounter نام برده شد که نشان میداد این مجله «تجلیل زیادی» دریافت کرده است.
وقتی حزب کارگر به رهبری هارولد ویلسون در انتخابات عمومی ۱۹۶۴ محافظهکاران را شکست داد، جوسلسون به دانیل بل نوشت: «همه ما از حضور این همه دوست در دولت جدید خوشحالیم» (شش نفر از نویسندگان همیشگی «اینکانتر» (Encounter) در کابینه جدید ویلسون حضور داشتند). لاسکی «اینکانتر» را به دستورکار سیاسی فرشتگان پنهانش بسیار نزدیکتر کرد. به گفته ریچارد ولهیم، بهای این کار بسیار سنگین بود. «این اقدام نشاندهنده تهاجمی بسیار جدی به زندگی فرهنگی بریتانیا بود و مسئولیت بیخیالی بسیاری از روشنفکران بریتانیایی و حزب کارگر در مورد جنگ ویتنام هم برعهده همین مجله اینکانتر بود.» 
این جنبه فرهنگی مجله همچنان بهترین کمکها را جذب میکرد (و البته هزینه عضویت بالای آن را هم نباید از نظر دور داشت) و سازمان سیا برای این امر هنوز باید از اسپندر تشکر میکرد. استوارت همپشایر گفت: «اگر استیون نبود، افراد اصلاً برای مجله اینکانتر مطلب نمینوشتند. تمام مطالب خوب- که لاسکی قبلاً آنها را «الیزابت بوون و از این دست مزخرفات» مینامید- توسط استیون سفارش داده شد. او بود که به مجله اعتبار بخشید.» مطمئناً، این امر در حفظ شهرت کنگره به عنوان سازمانی که عمدتاً به فرهنگ اختصاص داشت تا سیاست، نقش زیادی ایفا مینمود.
اما جنگ سرد دائماً این ایده را که فرهنگ و سیاست میتوانند از هم جدا نگه داشته شوند، تحت فشار قرار میداد. در واقع، ایدئولوژی مبارزه فرهنگی یا همان Kulturkampf زنده و پویا بود، همانطور که جشن کنگره به مناسبت پنجاهمین سالگرد مرگ تولستوی در تابستان ۱۹۶۰ این مطلب را نشان داد. سازمان اطلاعات آمریکا (سازمان سیا CIA) مدتها به تولستوی به عنوان نمادی از «مفهوم آزادی فردی» علاقه داشت. دلیل آن به زمانی برمیگشت، که ایلیا تولستوی، نوه رماننویس مشهور روس، که به آمریکا مهاجرت کرده بود، به یکی از افسران دفتر خدمات استراتژیک1 (OSS) تبدیل شده بود. سایر اعضای خانواده تولستوی در اوایل دهه ۱۹۵۰ به طور منظم با شورای برنامهریزی روانی در تماس بودند و از سازمان سیا برای بنیاد تولستوی مستقر در مونیخ، بودجه دریافت میکردند. در سال ۱۹۵۳، سی. دی. جکسون در پرونده ثبت وقایع خود خاطرنشان کرد که به یکی از درخواستکنندگان قول داده با فرانک لیندسی (معاون سابق ویزنر که به بنیاد فورد نقل مکان کرده بود) تماس گرفته و در مورد تامین بودجه بنیاد تولستوی با وی صحبت نماید.
در دسامبر ۱۹۵۸، کاس کنفیلد به ناباکف گفت که بنیاد فارفیلد علاقهمند به حمایت از «جشن غربی تولستوی» است تا پاسخی باشد به جشنواره تولستوی که توسط شوروی برنامهریزی شده بود. او به درستی پیشبینی کرد که این نویسنده بزرگ به عنوان پیشگام بلشویسم معرفی خواهد شد. کنفیلد استدلال کرد: «تمایز بین این دو برداشت از تولستوی (برداشت شرقی و غربی)، برای هر متفکر مستقلی آشکار است و این میتواند تبلیغات بسیار خوبی برای ما باشد.». 
وظیفه ناباکف بود که «پاسخی آبرومند به تبلیغات کمونیستی» ارائه دهد و این به شکل یک مراسم مجلل در جزیره ونیزی سن جورجیو در ژوئن و ژوئیه ۱۹۶۰ برگزار گردید. 
دهها نویسنده و محقق برجسته از جمله آلبرتو موراویا، فرانکو ونتوری، هربرت رید، آیریس مرداک، جورج کنان، جایاپراکاش نارایان و جان دوس پاسوس در این مراسم شرکت کردند. شانزده محقق از شوروی دعوت شده بودند، اما به جای آنها چهار «دستنشانده» به مراسم آمدند.
ناباکف بعدها نوشت: «در نگاهی به گذشته، یادآوری مثلاً نیمرخ دو روس، یکی لاغر و دراز و دیگری کوتاه و تپل، بسیار خندهدار است. لاغر، دبیرکل اتحادیه نویسندگان شوروی بود و کوتاه، یک آدم بدذات و بیادب به نام یرمیلوف، یک آدم بدجنس و بیادب حزبی. هر دوی آنها در صف ایستاده بودند تا حقوق و مزایای سفر خود را از منشی من، یا بهتر بگویم، دبیر اداری کنگره آزادی فرهنگی، دریافت کنند. آنها آمدند، یا بهتر بگویم فرستاده شدند، تا در کنفرانسی به مناسبت پنجاهمین سالگرد مرگ تولستوی شرکت کنند.» ناباکف خاطره را با یادداشتی شاد به پایان رساند: «آقای یرمیلوف، گورت را گم کن: تو از سازمان سیا پول گرفتهای!»
وی. اس. پریچت زمانی اعلام کرد: «هزینهها، زیباترین کلمه در زبان انگلیسی مدرن هستند. اگر قرار است روحمان را بفروشیم، باید آن را گران بفروشیم.»
پانوشت:
1- Office of Strategic Services: دفتر خدمات استراتژیک: که سازمان اطلاعاتی ایالاتمتحده در طول جنگ جهانی دوم بود.
