کد خبر: ۳۲۰۳۵۸
تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱۴۰۴ - ۱۸:۵۳
زنگ مجازی- جنگ ترکیبی

شکست هژمونی فرهنگی و رسانه‌ای غرب

عزیزالله محمدی(امتدادجو)

هفته گذشته در همین ستون، بخش نخست نتایج تطبیق چند «نظریه اجتماعی و فرهنگی» شناخته شده در خصوص پدیده‌های اجتماعی و فرهنگی برآمده از جنگ 12 روزه مطرح و چنین تقدیم شد که، تطبیق این نظریه‌ها نشان می‌دهد؛ جنگ ۱۲ روزه تنها یک درگیری نظامی‌ نبود، بلکه یک نبرد هویتی عمیق بین دو گفتمان بود؛ نمایشی از تکاپوی استعماری برای «حاکمیت کامل قدرت خویش» و نیز اراده یک ملت برای حفظ تمامیت ارضی و استقلال خود، همچنین بازتابی از روابط قدرت نابرابر و میراث استعمار که هنوز سعی دارد خود را حفظ و طریق مستعمره‌سازی را به شیوه‌های نوین به پیش ببرد.
این نظریه‌ها اثبات می‌کنند که جنگ 12 روزه و وقایع بعد از هفتم اکتبر، یک «نبرد گفتمانی» گسترده برای تعریف مفاهیمی مانند «حقانیت»، «عدالت» و «تروریسم» بود که در قالب یک پدیده شبکه‌ای در عرصه فضای مجازی نیز به عرصه‌ای حیاتی برای اثبات قدرت تبدیل شد.
 درواقع می‌توان گفت؛ هر یک از این نظریه‌ها پنجرۀ متفاوتی برای نگاه به این پدیده پیچیده(جنگ) می‌گشایند و در کنار هم، درکی چند بعدی و غنی‌تر از آنچه در آن ۱۲ روز رخ داد، ارائه می‌دهند.
 با این توصیفات، و در ادامه می‌توان گفت در حالی که سال‌ها بود؛ جهان غرب و جریان رسانه‌ای آنها این تفکر را حتی در رسانه‌های منطقه‌ای هم به‌وجود آورده بودند که ایران محرکی برای گروه‌های مقاومت هست و هزینه‌ای برای تقابل با اسرائیل و آمریکا پرداخت نمی‌کند. ورود گروه‌های مقاومت به جنگ بعد از واقعه هفتم اکتبر و در نهایت گسترش جنگ نظامی مستقیم بین ایران و رژیم صهیونیستی تاثیر این نوع تبلیغات را نه‌تنها از بین برد؛ بلکه محبوبیتی برای ایران در منطقه و جهان به‌وجود آورد که در طول تاریخ بی‌نظیر است و این محبوبیت یکی از پیامدهای جنگ 12 روزه است که در نقطه مقابل آن، میزان نفرت و انزجار از رژیم صهیونیستی - به همان نسبتی که «محبوبیت» برای ایران حاصل شد - افزایش پیدا کرد.
تأثیرات غیرمستقیم یا پیامدهای گسترده‌تر این درگیری- در چارچوب تقابل ایران و اسرائیل - را علاوه‌بر پیامدهای اجتماعی در ذیل پیامدهای فرهنگی نیز می‌توانیم جست‌وجو کنیم که بر اساس این زاویه دید و تحلیل‌های مبتنی بر نظریات، می‌توان این درگیری را به عنوان نماینده‌ای از جنگ گسترده‌تر «گفتمانی» نامگذاری کرد.
 مبتنی بر همین چارچوب (نظریه‌های فرهنگی) و اصل «نظریه گفتمان» که آن را در حوزه «نظریات اجتماعی» نیز بررسی کردیم؛ این جنگ در حوزه فرهنگی نیز موجب تقویت «گفتمان مقاومت» در برابر «اشغال» شد و به ایران اجازه داد تا گفتمان «محور مقاومت» را علاوه‌بر منطقه به همه جهان نیز تسری داده و خود را به عنوان رهبر مبارزه ضداستعماری و حامی مستضعفان در منطقه و جهان معرفی ‌کند.
اقتدار نمادین: ایران از این درگیری برای افزایش مشروعیت داخلی و منطقه‌ای خود استفاده کرد. این رویداد به عنوان «پیروزی مقاومت» در رسانه‌های منطقه و مستقل نمایش داده شد و نقش ایران به عنوان یک بازیگر تعیین‌کننده در منظومه «مقاومت» برجسته شد و در نقطه مقابل برای اسرائیل پیامدهای منفی در سرتاسر جهان به‌وجود آمد و تمام شئون تاریخی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، نظامی و اقتصادی آن با چالش‌های جدی و انکار مواجه شد و گفتمان بر ساخته «حق دفاع مشروع در برابر تروریسم» و گفتمان «امنیت و حق وجود دولت یهودی» نه‌تنها از سوی مردم بلکه حتی از سوی دولت‌ها نیز غیرمشروع و غیرواقعی شناخته شد.
نظریه «هویت جمعی(Social Identity )» با تشابهات و اشتراکتی که با نظریه «دیگر‌سازی» دارد در پیوند با نگرش‌های دینی و مذهبی تجلی بیشتری در این جنگ پیدا کرد. ایران با توجه به تفاوت مذهب با گروه حماس و فلسطینیان و با اعلام اینکه این جنگ اسلام با رژیم صهیونیستی و جبهه استکبار است؛ نه‌تنها اعتقادات شیعه را به باور جهانیان رساند؛ بلکه با نگاه کلی به جهان اسلام و با مطرح کردن«هویت اسلامی واحد در مقابل صهیونیسم» همسویی اهل تسنن را هم در سرتاسر جهان به‌دست آورد تا فراتر از تقسیم‌بندی‌های سنی - شیعه، یک جبهه متحد ضد اسرائیل ایجاد کند.
در طرف مقابل اما برای اسرائیل، این درگیری «هویت یهودی اسرائیل» و «احساس محاصره شدن» توسط دشمنان را تقویت کرد.‌ ای بسا که شاید این احساس بتواند انسجام داخلی را در کوتاه‌مدت افزایش‌دهد؛ چرا که حتی در طول دو سال گذشته بارها دیده شد که به علت وجود جنگ دادگاه‌هایی که برای نخست‌وزیر سرزمین‌های اشغالی نتانیاهو، قرار بود برگزار شود به دفعات به تعویق افتاده است.
نظریه «برخورد تمدن‌ها» (ساموئل ‌هانتینگتون) نیز در این میان با خود‌نمایی توانست یک تحلیل انتقادی را با تعریف پیامد سوءاستفاده از این تئوری به‌وجود بیاورد.
 اگرچه نظریه برخورد تمدن‌ها بسیار ساده‌انگارانه و مورد انتقاد است، اما طرفین درگیری از عناصر(elements) آن کماکان برای بسیج نیروهای خود استفاده می‌کنند؛ در گفتمان ایرانی، تقابل به عنوان جهان اسلام (تمدن اسلامی) در برابر صهیونیسم جهانی (تمدن استعماری غربی) تصویر‌سازی می‌شود و در گفتمان اسرائیلی،گاهی اوقات اسرائیل برای فریب اذهان جهانیان خود را به عنوان «پیشتاز تمدن غرب و دموکراسی» در برابر «بن‌بست‌گرایی اسلامی» معرفی می‌کند.
 در نتیجه، با در نظر گرفتن نظریه ‌هانتینگتون، این درگیری به ساده‌سازی یک درگیری(conflict) پیچیده سیاسی - سرزمینی به یک جنگ تمدنی دامن می‌زند و فضائی برای گفت‌وگو و صلح در منطقه و حتی جهان را محدود می‌کند.
نظریه امپریالیسم فرهنگی (با الهام از ادوارد سعید) بازگو‌کننده این هست که ایران از این درگیری برای مقابله با آنچه «هژمونی فرهنگی و رسانه‌ای غرب» می‌نامد، استفاده کرده و با روایت‌های خود سعی دارد خود را به عنوان آلترناتیوی در برابر روایت سلطه جوی «غربی-اسرائیلی» معرفی کند.
در نقطه مقابل نیز اسرائیل سعی دارد با استفاده از رسانه‌های موسوم به رسانه‌های اصلی غربی(رسانه‌های سلطه) روایت خود را به ظاهر به عنوان «روایت معقول و دموکراتیک» تثبیت کند.
 تطبیق این نظریه‌ها در نهایت بازگو‌کننده ادامه این تقابل به صورت غیرمستقیم هست که پیامدهای اصلی آن را در چند مورد می‌توان برشمرد.
عمیق‌تر شدن شکاف گفتمانی: هر درگیری مستقیم غیرمستقیم، گفتمان «مقاومت» در مقابل«امنیت» را تقویت و با تعاریف جهان غرب از رادیکالیسم آن را رادیکال‌تر می‌کند.
جهانی‌شدن: این درگیری از یک مسئله فلسطینی - اسرائیلی به یک نماد بزرگ‌تر در تقابل منطقه‌ای بین ایران و اسرائیل تبدیل شده و جهان را تحت تاثیر قرار می‌دهد.
مذهبی‌تر شدن درگیری: با وجود ابعاد سیاسی قوی، این درگیری به طور فزاینده‌ای با رنگ و بوی مذهبی ‌عرضه می‌شود.
جابه‌جایی میدان نبرد: جنگ روایتی در فضای مجازی به اندازه جنگ موشکی اهمیت پیدا می‌کند و بر افکار عمومی جهانی تأثیر مستقیم می‌گذارد.
و جان کلام اینکه درگیری‌هایی مانند جنگ ۱۲ روزه و جنگ در غزه‌، تنها یک نبرد نظامی نیست، بلکه صحنه‌ای برای نمایش و تقویت جنگ بزرگ‌تر فرهنگی، هویتی و گفتمانی بین ایران و رژیم جعلی صهیونیستی است که پیامدهای آن بسیار فراتر از مرزهای غزه بوده و ثبات کل منطقه را تحت تأثیر قرار می‌دهد.