کد خبر: ۳۱۹۴۷۵
تاریخ انتشار : ۱۱ مهر ۱۴۰۴ - ۱۹:۳۳
درنگی بر وضعیت سینمای ایران از منظر فلسفه فیلم- 1

عصر تصویر جهان و سینمای بی‎تصویر ما

مصطفی مرشدلو

از زمانی که مارتین‌هایدگر، فیلسوف بزرگ آلمانی، رساله عصر تصویر جهان را نوشت تا به امروز ایده بنیادی او در این مقاله به نحو فراگیرتری جای خود را در جهان علوم انسانی باز کرده است. 
هایدگر در این مقاله استدلال می‌کند که ویژگی اصلی عصر مدرن، تبدیل جهان به یک «تصویر» است. در این نگرش، جهان همچون یک ابژه (شیء) در برابر سوژه (انسان) قرار می‌گیرد تا به طور نظام‌مند شناخته، کنترل، و بهره‌برداری شود. در دوران باستان و قرون وسطی، انسان خود را جزئی از جهان می‌دید که در برابر رازآمیزی آن تواضع می‌کرد اما در عصر مدرن، انسان به مرکز جهان تبدیل می‌شود و جهان را به عنوان یک «نمایش» representation تنظیم می‌کند. او ریشه تصویرسازی جهان را در سوژه‌گرایی مدرن می‌داند؛ یعنی انسان به عنوان سوژه subject خود را پایه و اساس همه چیز قرار می‌دهد، نگرشی که با دکارت آغاز می‌شود و در ایده‌آلیسم آلمانی کانت و هگل به اوج می‌رسد. این سوژه‌گرایی، وجود را به «بازنمایی ذهنی» تقلیل داده و جهان را به منبعی قابل محاسبه تبدیل می‌کند که تنها در خدمت اراده انسان است. او علم مدرن را نه صرفاً یک روش شناخت، بلکه شیوه‌ای از در جهان بودن می‌داند که طبق آن جهان به عنوان یک سامانه علّی تعریف می‌شود که می‌توان آن را پیش‌بینی و کنترل کرد. این تصویرسازی از جهان مستقیماً به فن‎آوری مدرن مرتبط است. در این قرائت، فن‎آوری صرفاً ابزار نیست، بلکه روشی برای آشکارسازی وجود است که در آن، جهان به عنوان «ذخیره‌ای» برای بهره‌برداری فنی ظهور می‎کند. 
سوای نقدهایی که خود‌ هایدگر متوجه این نوع نگاه به جهان می‎کند، در خلال این مقاله سخن از تصویر به میان آورده که می‎تواند به عنوان مفهومی قابل استفاده برای تبیین وضع موجود به کار رفته، و نیز کلیدی مفهومی برای فرارَوی به سمت وضعیتی متفاوت را در دسترس قرار دهد.
هر جهانی پیش از ساخته شدن نیازمند تصویری است که انسان‌ها به عنوان ساکنان عالَم در ذهن خود می‎سازند. در قالب این تصویر است که ما متوجه وضعیت حال حاضر و وضعیت بَعدی می‎شویم و برای رسیدن به آن تلاش می‎کنیم، تا چنین تصویری نباشد تکاپوی ما کمابیش بی‌هدف و خنثی خواهد بود.
سینما، به عنوان هنری تصویری که در آن بازنمایی به واقعی‎ترین شکلش ظهور دارد، شاید هنرِ غالب این دورانی باشد که‌هایدگر آن را در مقاله خود ترسیم کرده است.
نگاهی کوتاه به تاریخ سینما در غرب و آثاری که در همین دوران اخیر در ‌هالیوود تولید می‎شوند، و تحلیل محتوای آنها، به خوبی نشان‌دهنده همین سیطره نگاه تصویرسازی از جهان در قالب فرم سینمایی است. پروژه‌های سینمایی مارول شاید نمونه بسیار صریح سیطره چنین نگاهی به رسانه سینما باشد. فیلم‎های مارول همگی بر این تصویرسازی از جهان آینده بنا می‎شوند. به طور نمونه در مجموعه انتقام جویان، خصوصا در دو قسمت آخر این مجموعه، جنگ ابدیت و پایان بازی، ایده کانونی فیلم حول و حوش در اختیار گرفتن مالکیت سنگ‌های ابدیت است که برای مالک‎اشان زمینه سیطره بر زمان و مکان را فراهم می‎کند. این تصویرسازی‎ها در ذهن مخاطبان این ایده را القاء می‌کنند که چنین سیطره‎ای در دسترس است و می‎توان با هم‌افزایی اندیشه‎های نوابغ علمی، در قالب گروه‎هایی علمی، چنین سیطره‌ای را محقق کرد.
ساختن چنین تصاویری امروز شاید در شمار تصویرهای علمی و تخیلی و فانتزی دسته‎بندی شوند و جزو صنعت سرگرم سازی به شمار آیند، اما اگر در نظر داشته باشیم که که تمام پدیده‎های مدرن، از فن‎آوری‎های هوائی و دریایی و زیر دریایی گرفته تا انتقال تصاویر از مکانی تا دورترین نقاط در کسری از ثانیه، همگی پیش‎تر در قالب ایده‎های فانتزی در کتاب‎های نویسندگان مختلفی تصویرسازی شده بودند، خواهیم دید که این فانتزی‎ها شاید در خود نطفه جهان آینده را پروریده باشند یا تصویری را ساخته باشند که ذهنیت انسان‌های دنیای جدید را نسبت به آینده پیش رو به منصه ظهور رسانده باشند. فارغ از این نمونه از سینمای فانتزی، مفهومی که ذیل رؤیای آمریکایی صورتبندی شده تمام ماهیتش برساخته رسانه‎های تصویری به شمول سینما و تلویزیون و موسیقی جاز و غیر آن است، آمریکا و‌ هالیوود شاید ظهور تام و تمام تحقق همین ایده تصویرسازی از جهان باشد. آمریکایی که رسانه‎های خود آمریکا ساختند چیزی است که فراتر از خود آمریکای واقعی است، آرمانشهری ذهنی که در آن فرصت‎های بی‎نهایت برای موفقیت در بستری کاملاً آزاد و بدون وجود مانع در اختیار همه است و در آن فرد انسانی می‎تواند حتی کل نظام حکمرانی را به چالش کشیده و به زانو در آورد. 
 در چنین تصویری نسبت به آمریکا است که، اروپاییان به نحوی و در شرق عالم، کره جنوبی، ویتنام، فیلیپین و ژاپن، به نحوی دیگر و در خاورمیانه به صورتی دیگر، به اشتراک رسیده‎ایم و هر لحظه مشغول تطبیق ارزش‎های ذهنی خود، که منطبق با سنت‎های بومی و دینی ما بوده‎اند، با ارزش‎های موهوم و برساخته ‌هالیوودی هستیم. این انطباق ذهنی را می‎توان در بسیاری از موارد، از جمله نوع پوشش ظاهری، نوع موسیقی مصرفی، نوع کلمات کلیدی مورد استفاده در گفت‌وگوی روزمره و بسیاری از موارد دیگر به وضوح نشان داد.
شاید ‌هالیوود با چنین تلقی‎ای بزرگ‌ترین پیروزی و توفیق آمریکا در آمریکایی‎سازی جهان و تسخیر اذهان و قلوب مردم اقصا نقاط عالم بوده باشد. با ‌هالیوود آمریکا تمام عالم را بدون شلیک یک گلوله فتح کرده است به نحوی که هیچ راه تنفسی برای هیچ بدیلی در اروپا یا آفریقا یا آسیا، به استثنای نمونه چین که خود مقوله‎ای جداست، باقی نگذاشته باشد. 
حجم مصرف فرهنگی که‌ هالیوود با تمام تظاهرات آن، به شمول صنعت سریال‌سازی نت فیلیکس و آمازون و دیگر پلتفرم‌ها، متولی تأمین آن است بسیار بیش از آن چیزی است که جایی برای تنفس دیگران باقی گذاشته باشد، اگر هم نمونه‎هایی در کره یا جاهای دیگر هستند کم و بیش منطبق بر همان الگوهای برساخته ‌هالیوودند و ارزش‎هایی را بازتولید می‎کنند که اساس آنها ریشه در آمریکا و فرهنگ آمریکایی دارد.
در چنین بستر ناهموار و پر چالشی سینمای ما یا صنعت تصویرسازی ما کجای این زمین بازی است؟
می‎توان با یک درنگ سرسری و سطحی دید که ما در این میدان رقابت، قبل از ورود به میدان از میدان رقابت خارج‌ایم و پیشاپیش خود را گرفتار روزمره‎گی کرده‏ایم. صنعت فرهنگ ما، با آن میراث غنی ادبی و هنری که دارد، همخوانی نداشته و خود را دل‌مشغول لایه‎های بسیار سطحی نیازهای فرد انسانی کرده است. البته کم و بیش با وجود بحران در معیشت و اقتصاد خانوار نمی‎توان چنین دل‎مشغولی را ناموجه دانست، اما حتی در دورانی که وضعیت معیشت به مراتب از رونق و رفاه بیشتری نسبت به امروز برخوردار بود، رویه هنرمند ما باز همین چیزی بود که امروز هست. 
متاسفانه هنرمند ما فاقد ذهنیت نسبت به تصویر آینده است، چیزی که شاید بخش مهمی از موتور تحرک جامعه و فرد برای ساختن آینده‎ای بهتر باشد. هنرمند ما هیچ تصویر یا تصوری از آینده ندارد در حالی که بخشی از نیازهای جدی و بنیادی او معطوف به داشتن تصور از آینده‎ای پر رونق و امیدبخش است، و چون این نیاز را نمی‎تواند در قالب هنر خود محقق کند با تصویری که دیگران از آینده می‎سازند نیاز خود را برآورده کرده و با آن دنیای برساخته آنان هم‎نوایی می‏یابد، چنین همراهی و هم‎نوایی در نهایت نوعی مشابهت ارزشی هم، خواسته و ناخواسته، در ذهن فرد ایجاد می‎کند که در تطابق با هنجارهای ارزشی سازندگان آن تصاویر است، که در نهایت به تغییرهای بسیار بنیادی در ساخت واقعیت در عالَم فردای انسان ایرانی منتهی خواهد شد.