حمایت از مظلومین(حکایت خوبان)
یکی از روزها که امام علی(ع) از بازار خرمافروشان عبور میکرد، دید کنیزی در آنجا گریه میکند. فرمود: ای کنیز چرا گریه میکنی؟ او گفت: مولای من، یک درهم به من داده است و من از این خرمافروش خرما خریدم و برای مولایم بردم ولی او این خرما را نپسندید. اکنون که خرما را نزد این خرمافروش آوردهام پس نمیگیرد. علی(ع) به آن خرمافروش فرمود: این زن کنیز است و اختیاری از خود ندارد، شما این خرما را پس بگیر و پول او را رد کن. خرمافروش از جا برخاست و چند مشت به سینه امیرالمؤمنین(ع) زد!!! مردم جمع شدند و گفتند: این آقا امیرالمؤمنین(ع) است. نفس خرمافروش در سینهاش تنگ و رنگش پرید و زرد شد! فوراً خرما را پس گرفت و پول آن کنیز را پس داد. به امام علی(ع) گفت: اکنون از من راضی شدی؟ فرمود: من از تو راضی خواهم شد. اگر تو کار خود را اصلاح کنی! (1)
____________
۱- سیاستنامه امام علی(ع)، ج 1، ص 262