کد خبر: ۳۱۴۸۶۲
تاریخ انتشار : ۲۹ تير ۱۴۰۴ - ۲۰:۳۶

آمریکا، امپراتوری بحران (نگاه)

امین الاسلام تهرانی

امروز 30 تیر برابر با 21 ژوئیه...
امروز سالروز رویدادهای مهم تاریخی است که هر کدام می‌تواند دستمایه نگارش جستار و یادداشتی شوند: «پس از پنج روز تظاهرات خونين و پُرتلفات در تهران و چندين شهر ديگر، سي‌ام تيرماه ۱۳۳۱ (در سال ۱۹۵۲ مصادف با ۲۱ جولای) شاه كه خود را در خطر حذف شدن ديد، ناچار، تسليم شد و افزون بر نخست وزيري، حاضر شد كه وزارت جنگ را هم به محمد مصدق بسپارد.» «در۲۱ ژوئيه ۱۷۹۸م، جنگ ميان فرانسه و مصريان آغاز شد و علي‏رغم مقاومت مماليك، ناپلئون موفق به فتح مصر گرديد و تا آخر ژوئيه، قاهره نيز به تصرف ناپلئون درآمد.» اما یادداشت پیش رو موضوعی را از دل تاریخ بیرون می‌کشد که کمی ناشناس‌تر از این‌هاست البته برای ما در تاریخ و جغرافیای خودمان: «از 21 جولاي 1861 جنگ كنفدراسيون با فدراسيون آمريكا (جنوبي‌ها با شمالي‌ها) شروع شد، چهارسال طول کشید و در آن 618 هزار نظامی (360 هزار شمالی و 258 جنوبی) کشته شدند- بیش از هر جنگی دیگر که آمریکا در آن شرکت کرده است!»
در بیستم ژوئیه ۱۸۶۱ (۲۹ تیر ۱۲۴۰ خورشیدی)، نخستین نشست «کنگره کنفدراسیون آمریکا» با حضور نمایندگان شش ایالت جداشده از اتحادیه – یعنی کارولینای جنوبی، می‌سی‌سی‌پی، فلوریدا، آلاباما، جورجیا و لوئیزیانا – در شهر ریچموند برگزار شد. این کنفدراسیون، که در آغاز پایتخت موقت آن شهر مونتگومری در ایالت آلاباما بود، در پنجم فوریه همان سال (۱۷ بهمن ۱۲۳۹ خورشیدی) بر اساس تفسیری خاص از قانون اساسی آمریکا توسط «ایالات بَرده‌دار» تأسیس شد و «جفرسون دیویس» برای یک دوره شش‌ساله به عنوان رئیس‌جمهور آن انتخاب گردید. بعداً پایتخت رسمی کنفدراسیون به شهر ریچموند در ایالت ویرجینیا انتقال یافت. این ایالات معتقد بودند که اختیارات حکومتی از آنِ ایالت‌هاست و دولت فدرال باید صرفاً نقشی محدود و هماهنگ‌کننده در حوزه‌هایی مانند وحدت کشور، روابط خارجی و دفاع در برابر تجاوزات ایفا کند. شکل‌گیری این کنفدراسیون پس از انتخاب قطعی «آبراهام لینکلن» به ریاست‌جمهوری صورت گرفت؛ زیرا او در جریان کارزار انتخاباتی خود وعده داده بود که برده‌داری را لغو کند و به سیاه‌پوستان آزادی و تابعیت آمریکایی بدهد، امری که ایالات برده‌دار آن را دخالت فدرال در حاکمیت ایالت‌ها و مغایر با قانون اساسی می‌دانستند!
پس از تأسیس کنفدراسیون، لینکلن در چهارم مارس ۱۸۶۱ (۱۴ اسفند ۱۲۳۹ خورشیدی)، اقدام این ایالت‌ها را غیرقانونی اعلام کرد؛ اقدامی که خشم ایالت تگزاس را برانگیخت و بلافاصله به کنفدراسیون پیوست. در ادامه، رئیس‌جمهور وقت آمریکا با صدور بیانیه‌ای دیگر، ایالت‌های کنفدراسیون (که حالا به هفت ایالت رسیده بود) را از مداخله در امور گمرک، ادارات فدرال و ساختمان‌های دولتی منع کرد. اما کارولینای جنوبی با نافرمانی آشکار، به شبه‌نظامیان خود دستور حمله به پادگان «سامتر» واقع در شهر چارلستون را صادر کرد. این پادگان فدرال پس از مقاومتی کوتاه، سقوط کرد. این اقدام موجب خشم شدید لینکلن شد و او از ایالت‌های وفادار به دولت فدرال، که عمدتاً در شمال کشور بودند، خواست برای بازپس‌گیری پادگان سامتر نیرو بسیج کنند. همین اقدام موجب شد که ایالت‌های ویرجینیا، آرکانزاس، کارولینای شمالی و تنسی نیز از اتحادیه جدا شده و به کنفدراسیون بپیوندند. از آن پس، پایتخت کنفدراسیون به شهر ریچموند در ویرجینیا منتقل شد و فرماندهی نظامی به ژنرال «رابرت لی»، از ویرجینیا، سپرده شد. همچنین ایالت‌های میزوری و کنتاکی قول همکاری دادند و اکثریت ساکنان آریزونا و نیومکزیکو – که هنوز به ایالت کامل تبدیل نشده بودند – اعلام پشتیبانی کردند. حتی پنج قبیله بومی ساکن اوکلاهما نیز به کنفدراسیون پیوستند. 
به این ترتیب، از ۲۱ ژوئیه ۱۸۶۱ (۳۰ تیر ۱۲۴۰ خورشیدی) – تنها یک روز پس از برگزاری کنگره در ریچموند – جنگ داخلی میان کنفدراسیون و فدراسیون آمریکا (جنوبی‌ها در برابر شمالی‌ها) آغاز شد و چهار سال به طول انجامید. این جنگ ۶۱۸ هزار کشته برجای گذاشت (۳۶۰ هزار در جانب شمال و ۲۵۸ هزار در جنوب) که بیش از هر جنگ دیگری است که آمریکا در آن شرکت کرده است. نخستین نبرد میان دو طرف در منطقه «ماناساس»، در جنوب شهر واشنگتن، رخ داد. دولت فدرال برای جلوگیری از پیوستن ایالت مریلند به کنفدراسیون، در آن‌جا حکومت نظامی برقرار کرده بود. در این نبرد آغازین، نیروهای کنفدراسیون موفق به شکست نیروهای فدرال شدند. طی جنگ داخلی آمریکا، دولت‌های اروپایی تلاش کردند درگیری را یک بحران داخلی تلقی کرده و از مداخله مستقیم خودداری نمایند. همین بیطرفی و عدم میانجی‌گری از سوی قدرت‌های خارجی، یکی از دلایل اصلی طولانی شدن جنگ به شمار می‌رفت. 
فرجام جنگ داخلی آمریکا با تسلیم رسمی نیروهای کنفدراسیون در‌آوریل ۱۸۶۵ (فروردین ۱۲۴۴ خورشیدی) به پایان رسید؛ اما این پیروزی نظامی نه به معنای آشتی ملی بود و نه پایانی بر خشونت ساختاری. برده‌داری اگرچه به شکل قانونی لغو شد، اما نظام تبعیض نژادی در قالب قوانین «جیم کرو» و سرکوب سیاسی و اقتصادی سیاه‌پوستان و بومیان ادامه یافت. مهم‌تر آن‌که، «ایالات متحده» از آن پس نیز هرگز به صلحی پایدار نرسید و به‌گونه‌ای مزمن درگیر نظامی‌گریِ افراطیِ خود ماند، گویی روحیه «جنگ‌زی» در هویت سیاسی و فرهنگی‌اش نهادینه شده است. کافی‌ است به فهرست مداخلات نظامی این کشور بنگریم: جنگ با بومیان آمریکا تا پایان قرن نوزدهم، جنگ با مکزیک (۱۸۴۶–۱۸۴۸)، جنگ اسپانیا–آمریکا (۱۸۹۸)، اشغال فیلیپین، مداخلات متعدد در کوبا، نیکاراگوئه،‌ها‌ییتی و پاناما در قرن بیستم، ورود به جنگ جهانی اول و دوم، جنگ کره (۱۹۵۰–۱۹۵۳)، جنگ ویتنام (۱۹۵۵–۱۹۷۵)، حمله به گرانادا (۱۹۸۳)، پاناما (۱۹۸۹)، جنگ خلیج‌فارس (۱۹۹۱)، حمله به افغانستان (۲۰۰۱) و اشغال عراق (۲۰۰۳). این در حالی‌ است که ایالات متحده آمریکا پس از جنگ جهانی دوم، طبق آمار رسمی پنتاگون، در بیش از ۸۰ کشور جهان پایگاه نظامی دائمی دارد و تنها از ۱۹۴۵ تا امروز، در بیش از ۲۰۰ عملیات نظامی کوچک و بزرگ در خارج از مرزهای خود شرکت کرده است. این وسعت بی‌سابقه از حضور نظامی و مداخلات خارجی، نشان می‌دهد که آمریکا نه تنها صلح را به عنوان اصل درونی نمی‌پذیرد، بلکه امنیت و هویت خود را در استمرار و مدیریت بحران از راه زور تعریف کرده است.
* منابع در دفتر روزنامه موجود است.