اخبار ویژه
از معطل گذاشتن فرصتها تا اشک تمساح برای اعصاب مردم
روزنامه غربگرایی که تمام 9 ماه گذشته را صرف دمیدن در شیپور مذاکره و فرصتسوزیهای حاصل از معطلی در این فضا کرد، اکنون برای ناترازی برق اشک تمساح میریزد.
روزنامه هممیهن در گزارشی تیره و تار با عنوان «عصبانی و معترض/ تاثیـر قطعی مکرر برق بر زندگی روزمره مردم و پایــین آمدن تابآوری آنها» نوشت: «تجمعهای اعتراضی مردم به قطعیهای برق مکرر فقط به زابل محدود نمیشود و دوشنبه هفته گذشته مردم شهرری هم روبهروی اداره برق این شهرستان تجمع کردند؛ علت آن هم مثل بسیاری از شهرهای دیگر، قطعیهای گسترده و خارج از زمانبندی اعلامشده و خاموشیهایی است که در بعضی محلات بیش از چهار ساعت طول میکشید.
ناترازی برق خودش را بیشتر از همیشه در بهار نشان داده و کار به جایی رسیده که وزارت کشور در اطلاعیهای رسمی، اعلام کرده است که از پنجشنبه همین هفته، تعطیلی سراسری اجرا میشود. خسارتهای قطعی برق صنایع در سال گذشته آنقدر زیاد بود که کارزار «درخواست جبران خسارتهای ناشی از قطعی مکرر و بیبرنامه برق در واحدهای تولیدی در سال 1403» اردیبهشتماه امسال آغاز شد و تعدادی از صنعتگران شهرک صنعتی عباسآباد و کارخانههای کشور از دولت درخواست کرده بودند که هم خسارتهای قطعی برق سال گذشته را بپردازد، هم برای تامین برق پایدار در سالهای آینده برنامهای داشته باشد. در شهر دزفول هم وضعیت قطعی برق به همین اندازه آزاردهنده است. برق خوزستانیها دقیقاً زمانی قطع میشود که دمای هوا به گرمترین درجه رسیده و برق شهر، دو ساعت تمام قطع میشود. حالا قرار است کارمندان این استان هم مثل باقی شهرها، از شش صبح تا یک ظهر سرکار بروند تا از میزان مصرف برق کاسته شود.»
کمبود برق باعث شده که ساعت کاری کارمندان دولت به ساعت 6 صبح تا 13 تغییر کند؛ اتفاقی که سالهای پیش از تابستان آغاز میشد و امسال از اواسط بهار. یعنی یک تغییر نظم در روند زندگی میلیونها نفر که جامعهشناسان میگویند، تبعات خاص خودش را دارد. دولت باید این موضوع را از قبل پیشبینی میکرد؛ چون هشدارها از قبل داده شده بود: در این شرایط نهفقط مردم بلکه مدیران هم غافلگیر میشوند و گستردگی این موضوع ما را از تدبیر و خردمندی که باید در دستگاههای اداری امروز باشد، ناامید میکند. این اتفاقات سبب از دست رفتن جنبه پیشبینیپذیری میشود و فشارهای عصبی و روانی دارد و تنها محدود به تبعات اقتصادی نیست: عوارض روحی و روانی این شرایط، روحیه جامعه را که خیلی هم خوب نیست، بدتر میکند. اگر نتوانند این مسائل را حل کنند در بلندمدت میتواند تبدیل به بحرانهای اجتماعی شود.
قطعی برق بازار شهرهای مختلف را به هم میریزد؛ بهخصوص در شهرهای کوچک که بازارهای اصلی در یک نقطه متمرکزند.
هممیهن در ادامه با میانتیتر «مردم در آستانه اعتراض» نوشت: اعتراض به قطعیهای برق طولانیمدت در اسلامشهر هم باعث شده که از هفته گذشته ساعتهای آن کاهش پیدا کند. شرایط در این شهرستان بهحدی وخیم بود که بین هشت تا 12 ساعت برق مناطق مختلف آن قطع میشد و فرماندار آن هفته گذشته گفته بود که باید این وضعیت اصلاح شود. تجربه دو ساعت بیبرقی در محیط کار و زندگی چه نتیجهای به دنبال دارد؟ این رویه سبب میشود مناسک روزانه و رفتارهایی که به آن عادت کردیم با مشکل مواجه شوند، درنتیجه انسجام اجتماعی پایین میآید و نارضایتی را بالا میبرد. ناامنی و اضطراب سبب از دست رفتن انسجام اجتماعی میشود و در نتیجه خشم مردم افزایش پیدا میکند».
درباره گزارش غلطانداز روزنامه هممیهن گفتنی است: دولت سال گذشته در اوایل تشکیل خود ادعا کرد که بهخاطر جلوگیری از آلودگی هوا، مازوتسوزی در نیروگاهها را متوقف میکند اما گذشت زمان خلاف این را ثابت کرد و معلوم شد پیشبینی لازم برای تامین سوخت نیروگاهها به روال گذشته انجام نشده و بنابراین بدینترتیب بنا بوده کوتاهی در مدیریت تامین برق توجیه شود.
از سوی دیگر باید یادآور شد که ناترازی شدید در تولید و تامین برق، یکی از دهها میراث و خسارت دولت برجام است که ادعا میکرد هم چرخ سانتریفیوژ و هم چرخ کارخانهها باید با هم بچرخد اما هر دو را با هم از کار انداخت. ضمناً با برجام پیشرفت برنامه هستهای و امکان تامین انرژی از این طریق را منتفی کرد و با تعهد پنهان در توافق آب و هوائی پاریس، پذیرفت که استفاده از سوخت فسیلی را هم در نیروگاهها کاهش دهد و بنابراین تامین برق از این مسیر هم با بحران مواجه شد.
با این حال هنر دولت شهید رئیسی این بود که تعطیلیهای بیحساب و کتاب در تابستان و زمستان و پاییز را به حداقل رساند و توانست تا حدود زیادی ناترازی را مدیریت کند. اما با روی کار آمدن دولت سیزدهم که برخی حامیان آن مجدداً تعطیلی در مذاکرات و بیعملی مدیریتی را در دستورکار قرار داده بودند، مجدداً این چالش احیا شد. اکنون مطابق آنچه گفته شد، باید پرسید که آیا اصرار بر معطل گذاشتن مدیریتها و سرگرم کردن مدیران با مذاکرات، صرفاً کجفهمی رسانهای است یا اقدامی تعمدی برای عصبانی کردن و اسکی رفتن روی اعصاب مردم؟!
نتیجه کارناوالهای تبلیغاتی در برجام دو برابر شدن تحریمها بود
در حالی که واقعیتهای برجام نشان داد این توافق فاقد عناصر لازم برای لغو تحریمها و جلب سرمایهگذاری خارجی بود، رئیس اسبق اتاق بازرگانی به مرور رویاهای غیر واقعی در اینباره پرداخت.
روزنامه دنیای اقتصاد در گفتوگو با محسن جلالپور، به بررسی «درسهای اقتصادی برجام برای توافق احتمالی» پرداخت و این در حالی است که دولت آمریکا همین حالا دنبال تعطیلی برنامه هستهای بدون لغو تحریمهاست.
از دروغ «توافق احتمالی» که بگذریم، محسن جلال پور بدون اشاره به عبرتهای تلخ برجام گفته است: در دوره برجام بیش از 200 هیئت در ایران حاضر شدند و از هیئت 5 تا 10نفره تا هیئت 600 نفره در ایران حضور یافتند. با وجود اینکه در اتاق ایران، دو طبقه در ساختمان جدید را برای پذیرش هیئتهای تجاری تجهیز کردیم و طبقه نهم ساختمان قدیم اتاق نیز مهیا بود، اما عملاً نمیتوانستیم در اتاق پاسخگوی همه هیئتهای تجاری باشیم. بنابراین تعدادی از هیئتهای تجاری را در سالن اجلاس سران یا برخی از هتلها ملاقات کردیم؛ به نحوی که در برخی روزها سه تا چهار هیئت را ملاقات میکردیم که همه در سطح بالایی قرار داشتند. در آن زمان، شش رئیسجمهور عالیرتبه از جمله رئیسجمهور سوئیس به اتاق بازرگانی ایران آمدند و 12 تا 13 نخستوزیر و معاون اول، 25 وزیر و 35 رئیس اتاق بازرگانی دنیا، در اتاق بازرگانی ایران حضور یافتند.
وی میافزاید: باور من این بود که برجام میتواند باعث باز کردن فضای اقتصادی و پیوند شرکتهای ایرانی با همتایان خارجی خود شود؛ درعینحال، بیش از 86 میلیارد دلار، تفاهم و توافق و قرارداد پیشبینی شد. همان زمان مکنزی را به عنوان مشاور خود انتخاب کرده بودیم تا شرایط و موقعیتهای سرمایهگذاری ایران را تحلیل کند که بر این اساس، بیش از 1000میلیارد دلار، امکان کار مشترک و سرمایهگذاری را شناسایی کرد. اوایل و در سال 94 تا دیماه که برجام اجرائی شد، هیئتهای تجاری برای مذاکره آمدند و از دیماه همه وارد کار عملیاتی شدند.
وی درباره علت ناکامی برجام هم گفت: اتفاقاتی که در عدم توفیق برجام رخ داد، چند دسته بودند. مهمترین عامل، فضای ناصحیحی بود که در کشور به وجود آمد و عملاً برجام را به یک گروه خاص منتسب کرده و فکر میکردند که برجام مسئلهای است که اصلاحطلبان یا فعالان سیاسی حزب اعتدال که مربوط به آقای روحانی هستند، از آن بهرهبرداری میکنند؛ به همین دلیل جناحهای دیگر شروع به تخریب کردند که این صدمه بسیاری به روند کار وارد آورد و به جای اینکه برجام یک پروژه ملی دیده شود، آن را جناحی کردند. تندروها به برجام و کار اجرائی آن و حتی سرمایهگذاریهایی که میتوانست اتفاق بیفتد، صدمه زدند. در عین حال، زیرساختهای ایران برای پذیرش این سرمایهها آماده نبود.
وی در موضوع تضمین هم بیآنکه تضمین را از آمریکای پیمانشکن مطالبه کند، گفته است: «متاسفانه به دلیل اینکه در برجام سابقه خوبی نداریم و پس از گذشت دو سال از برجام، تمام شرایط تغییر کرد و در سال سوم هم عملاً آمریکا از برجام خارج شد و تمامی قراردادها کانلمیکن شد، امروز به نظر میرسد اولین کار، تضمین یک قرارداد بلندمدت برای سرمایهگذاران است؛ بهنحویکه کشور قول و وعده را به هر طریقی به سرمایهگذار بدهد که از این پس، قرار است ثبات اقتصادی برقرار بوده و فضای مناسب کسبوکار ایجاد شود؛ ضمن اینکه از سرمایهگذار حمایت شود، نه اینکه او را به عنوان یک عامل نفوذی و غریبه در اقتصاد ایران دید».
درباره این سخنان گفتنی است که وعدههای بازگشت 150 میلیارد دلار پول بلوکه شده ایران و جذب 200 میلیارد دلار سرمایه خارجی غالباً دروغ بود. قراردادهای خرید 200 فروند هواپیمای بوئینگ و ایرباس هم آن قدر بیپشتوانه بود که طرف غربی به سادگی آب خوردن - مثل خود برجام- زیر پا گذاشت و جز چند فروند هواپیما خریداری نشد که برخی از آنها هم به خاطر عدم ارائه خدمات پس از فروش زمینگیر شد. همچنین توافق با شرکت توتال، برای دومین بار با بدعهدی و کلاهبرداری این شرکت در سرقت اطلاعات سرّی حوزه پارس جنوبی مواجه و نقض شد.
به عبارت دیگر اغلب قریب به اتفاق آمد و شدهای خارجی، برای شیرینسازی خسارتهای برجام نزد انتخابات و فاکتور کردن آن در انتخابات به نفع جریان غربگرا بود و مابهازای واقعی نداشت. یک علت روشن، تداوم تحریمهای آمریکا در قالب آیسا، سیسادا، ویزا، کاتسا و تهدید شرکتهای مختلف مایل به همکاری با ایران بود. تا جایی که وزیر خارجه از همتای آمریکایی درخواست نامههای آرامش بخش برای شرکتها میکرد و البته بیهوده بود. ضمناً بر اساس قانون اینارا، دولت آمریکا باید هر چهار ماه یک بار درباره توافق و لزوم تداوم تعلیق یا عدم تعلیق تحریمها به کنگره گزارش میداد و همین نیز موجب شد هیچ شرکتی نتواند حتی قرارداد کوتاه مدت مثلاً شش ماه ببندد.
نکته قابل تأمل، تقلای جلالپور برای متهم کردن نیروهای داخلی در شکست برجام است و حال آن که برجام با دغلبازی در دولت اوباما و با صراحت در دولت ترامپ زیر پا گذاشته و از حیّز انتفاع ساقط شد. اما غربگرایان ترجیح میدهند در همه این موارد طرف آمریکایی را تبرئه کنند تا بتوانند به رؤیا فروشی ادامه دهند!
فارنافرز: ایران از تاریخ آموخته به آمریکا اعتماد نکند
نشریه آمریکایی میگوید قدرت نظامی چشمگیر ایران، نتیجه تجارب تاریخی معاصر است و ایران در روند تاریخ آموخته که آمریکا قابل اعتماد نیست.
فارن افرز در یادداشتی نوشت: از هفتم اکتبر۲۰۲۳، به نظر میرسد نفوذ ایران در تمام کانونهایی که خاورمیانه را درگیر کرده، دیده میشود. اسرائیل با تمرکز بر حزبالله متحد ایران در لبنان، از حمله زمینی ویرانگری که از غزه توسط حماس آغاز شد، کاملا غافلگیر شد. همچنین غرب انتظار نداشت که حوثیها در یمن که بهعنوان یک جنبش مؤثر اما نامنسجم شناخته میشدند، با ادعای دریافت محمولههای بزرگی از موشکها، بتوانند حملونقل در دریای سرخ را تقریباً متوقف کنند.
ولی نصر، نویسنده کتاب «راهبرد بزرگ ایران: یک تاریخ سیاسی» تلاش کرده سیاست خارجی ایران را که طی چندین دهه شکل گرفته و این کشور را به موقعیت کنونیاش رسانده، تحلیل کند. او که یک پژوهشگر برجسته در حوزه ایران و خاورمیانه است، استدلال میکند که چشمانداز راهبردی جمهوری اسلامی بیشتر از آنکه بر گسترش ایدئولوژی اسلامگرایانه انقلابی متمرکز باشد، بر مفهومی از امنیت ملی بنا شده که ریشه در رقابتهای منطقهای، تجربه تاریخی ایران و جریانهای ضداستعماری و ضدامپریالیستی اواخر قرن بیستم دارد. او مینویسد: «اسلام همچنان زبان سیاست ایران است»، اما در عین حال تأکید میکند که این بنیانهای مذهبی برای تحقق منافع سیاسی و اقتصادی در داخل و تعریف منافع ملی در خارج هستند.
با تلاش رئیسجمهور ایالات متحده، دونالد ترامپ، برای احیای سیاست «فشار حداکثری» که در دولت اول خود آغاز کرده بود، تهران با یک دوراهی روبهرو است. برای درک واکنش احتمالی ایران، غرب باید دیدگاههای قدیمی درباره تهران را کنار بگذارد و منابع واقعی رفتار و نگرش آن را که بسیاری از آنها در گذشته نهفتهاند، شناسایی کند. ولی نصر میگوید جنگ ایران و عراق، فرهنگ استراتژیکی را ایجاد کرد که رفتار ایران را در بیش از سه دهه بعد شکل داد، از جمله در دوران کنونی. او این فرهنگ را ترکیبی از «نگرانی از محاصره و توسعه برنامههای نفوذ» توصیف میکند؛ ترکیبی که تهران را به استفاده از نیروهای نیابتی و متحدان منطقهای، همچنین تاکتیکهای نامتقارن برای تقابل با دشمنان مجهزتر مانند ایالات متحده سوق داده است.
در اوایل قرن بیستویکم، چشمانداز صلح و ورود سرمایهگذاری گسترده آمریکا برای سیاستمداران عملگرای ایرانی جذابیت زیادی داشت؛ بهویژه برای اکبر هاشمی رفسنجانی که در دهه۱۹۹۰ رئیسجمهور بود و گفته میشد که با حمایت برخی از مقامات بلندپایه به دنبال یک «توافق بزرگ» با «شیطان بزرگ» یعنی ایالات متحده بوده است. پس از او، محمد خاتمی، رئیسجمهور میانهرویی که آشکارا به دنبال بهبود روابط با واشنگتن بود، روی کار آمد.
ولی نصر در گزارش خود از مصاحبههایش با خاتمی مینویسد که در سال۲۰۰۳، خاتمی نامهای را که برای جرج بوش، رئیسجمهور وقت آمریکا آماده کرده بود تا پیشنهاد حلوفصل تمام اختلافات میان دو کشور را بدهد. اما به او توصیه شد که آن را ارسال نکند و هشدار داده شد که آمریکا این نامه را نشانه ضعف میبیند.با این حال، خاتمی نامه را ارسال کرد، اما بوش پاسخی نداد و رئیسجمهور ایران اذعان کرد که پیشبینی مقامات در این زمینه درست بوده است.
از دیدگاه تهران، آنچه مهم است، اهداف بلندمدت است. جنگ ایران و عراق، با تمام هزینههای سنگین، به ایران آموخت چگونه تحریمهای غرب را با استفاده از شرکتها و واسطهها دور بزند. علاوهبر این، جنگ باعث شد که بخشهای متعهدتر و ایدئولوژیکتر به توانایی ایران در مقاومت و احیای جایگاه کشور ایمان داشته باشند.
اما شاید مهمترین نتیجه جنگ، بدلشدن ایران به یک قدرت خودکفا در زمینههای فناوری نظامی بود. این خودکفایی برای ایران امکان تولید ابزارهای دفاعی متعددی را فراهم کرد، از جمله پهپادها و موشکهای بالستیکی که ایران در اکتبر گذشته به سمت اسرائیل شلیک کرد و البته سانتریفیوژهایی که ایران را تا مرز تبدیلشدن به یک قدرت هستهای پیش بردند. حمله صدام به ایران همچنین دکترین راهبردی «دفاع پیشدستانه» را در ایران شکل داد که در سال۲۰۰۳ بهطور رسمی اتخاذ شد. آنچه رقبای ایران بهعنوان رفتار تهاجمی و عامل هرجومرج از طریق جنگهای نیابتی و تاکتیکهای پنهانی میبینند، از دیدگاه ایران، تلاشی دفاعی برای خنثیسازی تهدیدها، پیش از رسیدن آنها به مرزهای کشور است.
برای حل چالشهایی که منطقه با آن مواجه است هیچ راه مستقیم و آسانی وجود ندارد. به گفته ولی نصر، امروز حتی اگر ایران تصمیم بگیرد از دفاع پیشدستانه دست بکشد، انجام این کار آسان نخواهد بود.