kayhan.ir

کد خبر: ۳۰۵۴۵۵
تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱۴۰۳ - ۲۱:۳۲
چهل و سومین جشنواره فیلم فجر - ۸

بالا و پایین سینمای ایران در جشنواره چهل و سوم

 
 
 
 
سعید مستغاثی
در دوران سینمای دولت سیزدهم همه سعی شوراهای پروانه ساخت و پروانه نمایش آن بود که اولا آثار ارائه شده در درجه نخست سینمایی باشند و در درجه بعدی ایرانی یعنی متعلق به فرهنگ و باورهای ایرانی/اسلامی. سعی شد فیلم‌ها، فضای سالم‌تری بیابند، حتی‌الامکان از شوخی‌ها و الفاظ و رفتار و روابط آنچنانی پیراسته شوند و از همه مهم‌تر معنا و مفهومی از سبک زندگی خانوادگی (به عنوان مهم‌ترین رکن جامعه) ارائه نمایند و در چنین فضائی، خدشه‌ای به جایگاه پدر یا مادر وارد نگردد. سعی شد آثاری که بدون شعر و شعار واقعا و حقیقتا به آسیب‌های جامعه می‌پردازند‌، میدان بازتری داشته باشند.
از همین روی‌، طبعا حضور اقلیت شبه روشنفکر که سالها این سینما را در تیول خویش درآورده بود، کمرنگ شد. به این ترتیب مجال بیشتری برای فیلمسازان جوان و خوش ذوق و توانمندی فراهم آمد که بتوانند رنگ تازه‌ای از سینمای ایران را ارائه دهند که نتیجه آن را در همین جشنواره فیلم فجر می‌توان رؤیت کرد. اگرچه همه آنچه مشاهده می‌شود، سینمای ایرانی و دلخواه و استاندارد نیست ولی برای همین دستاورد هم خون دل‌ها خورده شد و رنج‌ها کشیده شد.
اگرچه بسیاری از آنها همچنان که در بخش‌های قبلی همین سلسله یادداشت‌ها هم ذکر گردید، نقاط قابل نقد متعدد داشته و دارند، چرا که برخلاف آنچه در هنگام دریافت پروانه ساخت و فیلمنامه مصوب قرار بود را انجام ندادند. شاید اگر دوره شوراهای قبلی بیشتر طول می‌کشید و فیلم‌های تولیدی با همان نکات اصلاحی و ارتقاء لازم به مرحله نمایش می‌رسید، آن اصلاحات، بسیار می‌توانست در بهبود ساختار و محتوی به آثارشان کمک کند و به این ترتیب قطعا با فیلم‌های بهتر‌، خوش ساخت‌تر و قابل تاملی مواجه می‌گشتیم. 
آثاری که به پیشنهادات اصلاحی اعتنا نکردند
اما متاسفانه برخی سازندگان آثار، همان اصلاحات مورد توافق را که می‌توانست به نفع تولیداتشان منجر گردد‌،انجام ندادند اصلاحاتی را که در یکی دو سال گذشته فیلم‌هایی مانند «سینما متروپل» و «آسمان غرب» و «احمد» و «قلب رقه» و «شور عاشقی» و «ساعت 6 صبح» و «صبحانه با زرافه‌ها» و... نادیده گرفتند و امسال «صیاد» و «آنتیک» و «رها» و «صددام» و «خاتی» و «مرد آرام» و «خدای جنگ» و... اصلاحات پیشنهادی را به هیچ گرفتند و در نتیجه آثارشان از سینمای استاندارد و ایرانی فاصله گرفت.
ضمن اینکه بسیاری از همین فیلم‌ها با سعه صدر و آسان گیری اغلب اعضای شورا و علی رغم اشکالات و نقاط ضعفشان به نمایش رسیدند و همواره سعی شد در حد توصیه برای بهتر شدن فیلمنامه و فیلم عمل شود. چرا که بسیاری از آن آثار به لحاظ استاندارد فیلمنامه‌نویسی و حتی ادبیات نوشتاری و نگاه سینمایی واقعا فیلمنامه محسوب نمی‌شدند و حتی مملو از اغلاط املایی و انشائی و فیلمنامه‌ای و تاریخی و.... بودند! 
از همین روی بیشتر تلاش شد تا حد امکان اغلاط فجیع آنها رفع گردد، جلسات متعددی برای فیلمنامه‌نویس‌ها گذارده شد تا فیلمنامه‌ها ارتقاء پیدا کنند و حتی برای برخی نویسنده‌ها جلسات فیلمنامه‌نویسی برگزار گردید و الفبای فیلمنامه به آنها آموزش داده شد! به فیلمنامه‌های بسیار ضعیف، برای حفظ سرمایه‌های معنوی و مادی فیلمسازان، از سر خیرخواهی پیشنهاد می‌شد که آنها را به تولید نرسانند و به دنبال فیلمنامه‌ای درست و درمان و مستحکم باشند. 
اما علی رغم همه این تلاش و کوشش‌ها به هر حال حاصل همین شد که مشاهده می‌کنید، به قول قدیمی‌ها ظاهر و باطن و بالا و پایین این سینما و ظرفیت‌هایش همین است! 
بازی را بکش
فاجعه در میدان فوتبال
فیلمنامه‌اش با نام «توتو» به همان اولین جلسه شورای پروانه ساخت قبل آمد و در واقع نخستین فیلمنامه‌ای بود که در آن شورا مصوب شد. اما فیلم ساخته شده براساس آن، در همین اواخر در شورای نمایش، اکران گردید و با کمترین اصلاح رای قریب به اتفاق اعضای شورا را کسب کرد.
فیلمی درباره یک فاجعه باورنکردنی در فوتبال! شرط‌بندی شنیده بودیم ولی نه به این شکل که شرط ببندند فلان بازیکن در دقیقه چندم نیمه اول خودش را روز زمین بیندازد و پنالتی بگیرد یا آفساید بدهد و یا با ضربه‌ای بازیکن دیگر را به گونه مضروب سازد که ناگزیر از زمین خارج شود و افراط در این مسئله باعث فوت یکی از بازیکنانی شود که قرار بوده در دقیقه مشخصی از بازی، مضروب شده و از زمین خارج شود. حالا برادرش وارد ماجرا شده و به شرط‌بندی‌های مرگباری پی می‌برد که پشت‌بندش پول‌های کلان به میان می‌آید و خانه و ماشین و.... و باندهایی که نمی‌خواهند این اسرار فاش شود ولو به قیمت ضرب و جرح و قتل!
کارگردان فیلم محمد ابراهیم عزیزی در اولین کار بلند سینمایی خود، سعی کرده با این چالش مهم ورزشی، با ساختاری معمایی برخورد کرده و آن را با معضلات اجتماعی در هم بیامیزد، ضمن اینکه تلاش داشته فیلمش را به فضاهای تعلیق‌آمیز و در عین حال یادآور فیلم‌های معمایی/جنایی ببرد که به دلیل تجربه ناکافی، بعضا در ایجاد تعادل مابین این فضاها ناموفق عمل کرده ولی به هر حال کارش به عنوان یک فیلم اولی پذیرفتنی است، خصوصا که خود را در میانه بند و بست‌های مافیای حاضر در فوتبال حرفه‌ای قرار داده، چنان‌که مصطفی کیایی (تهیه‌کننده فیلم) هم در جایی به آن اشاره داشته است.
پایان فیلم اگرچه تلخ است اما می‌تواند هشداری برای یک معضل اجتماعی در محیط‌های ورزشی کنونی باشد که ‌گریبانگیر جامعه ورزشی و از موانع رشد سالم این جامعه به شمار می‌آید.
صد دام
احمق نشان دادن دشمن!
فیلمی ضعیف و کلیشه‌ای و تکراری که ظاهرا قصد ابراز طنز و کمدی دارد ولی حتی به هجو هم نمی‌رسد و یک اثر سخیف و ساده‌لوحانه به نظر می‌رسد.
دست انداختن و احمق جلوه دادن دشمنی مانند صدام که هشت سال این مملکت و همچنین ملت عراق را به خاک و خون کشید، در واقع ضعیف نشان دادن خودی است که چگونه هشت سال در مقابل آن احمق نتوانست پیروز شود! در حالی که حتی در همان قالب طنز خبری از حامیان اصلی صدام نیست!!
متاسفانه فیلمساز حتی نتوانسته این شخصیت را هجو نموده و ضمن پرداخت شخصیت صدام، نکات طنز‌آمیزش را در بیاورد. علاوه‌بر این در حالی که اشاره فیلم به شخصیت‌های واقعی و وقایع اتفاقیه است، اما به تحریف تاریخ کشانده می‌شود!
ساده‌لوحی و برداشت سخیف در سرتاسر فیلم گسترده است، مانند وقتی به راحتی یکی از ماموران مهم صدام وارد ایران شده و برای عملیاتی احمقانه (سخنرانی در کنار برج آزادی) همه گیت‌های امنیتی را به سهولت رد کرده، همچنان‌که خود شخصیت اصلی یعنی صلاح هم مانند آب خوردن وارد جبهه شده و با تغییر‌گریم از این جبهه به آن جبهه رفته و حتی می‌داند مثلا پدرنامزدش در کدام اردوگاه است! سایر اتفاقات نیز با همین بلاهت پیش می‌رود یعنی فیلمساز، طنز و هجو را با ساده‌لوحی سخیف اشتباه گرفته است.
در کمدی‌هایی که در تاریخ سینما از شخصیت‌های واقعی ساخته شد، هیچ گاه آنها را احمق جلوه ندادند، حتی در «دیکتاتور بزرگ» چاپلین، هینکل که همان شخصیت هیتلر است، کاراکتر احمق و نادانی نیست بلکه از حماقت بقیه حتی از مشابه موسولینی استفاده می‌کند که در صحنه معروف بازی‌اش با کره بادکنکی زمین، این موضوع را به روشنی نشان داده است. 
یا در آثاری همچون «سوپ اردک» برادران مارکس به نوعی موسولینی را دست انداخته بودند و یا «دیکتاتور» ساشا بارون کوهن که هجو معمر قذافی بود، به هیچ وجه احمق نشان داده نمی‌شوند.
ماریا
فضاهای مجازی یا سنت‌های عشیره‌ای
فیلمی تقریبا با تم «عروس آتش» ولی ملایم‌تر و انسانی‌تر از آن، درباره یک گروه فیلمسازی و دختری بلوچ که زمانی ایده فیلمنامه‌ای را به آنها داده و برای بازیگری هم از او تست گرفته‌اند، تستی کاملا رئال که او به جای یک زن خیابانی بازی کرده است. 
فیلم آن تست بازیگری با گم شدن یا دزدیده شدن موبایل کارگردان (مهدی) در فضای مجازی پخش شده و باعث می‌شود طایفه و عشیره دختر، او را یک دختر خیابانی فرض کرده و برای حفظ آبروی خانواده، قصد جانش را بکنند‌، اما ریش سفید و بزرگ طایفه از او مراقبت می‌کند تا یک سال که معلوم نیست به چه دلیلی از خانه بیرون زده و به همان گروه فیلمسازی تلفن می‌کند که شب عروسی‌اش است. 
داستان از ابتدای فیلم و کشته شدن دختر جوان به یک ماجرای پلیسی و کارآگاهی راه می‌برد که کارآگاهش خود کارگردان فیلم درون این فیلم است، البته فرضیاتش گاهی کاملا آبدوغ خیاری به نظر می‌رسد مثل فرضیه شمشیر چوبی و متهم بودن دو نوه بزرگ عشیره! اما از میانه راه به سنت‌های درست و نادرست عشیره‌ها چنگ می‌زند و نقد آنها از نگاه یک گروه فیلمسازی را در کادر قرار می‌دهد. 
در حالی که گویا قرار بوده است به مسئله آسیب‌های فضای مجازی پرداخته شود که می‌توانست در این فیلم، متهم اصلی باشد، چراکه اساسا باعث و بانی همه اتهامات جعلی به دختر جوان از طریق پخش شدن فیلم تست بازیگری او در فضای مجازی بوده اما فیلمساز کمترین مانور را در این زمینه داشته است و خیلی زود مسئله فضاهای مجازی و مقصر بودن آنها را به فراموشی می‌سپارد و فیلم وارد چالش با سنن و آیین‌های بومی می‌گردد که از آن هم سرانجام چیزی در نمی‌آید و فیلم همین طور پا در هوا به اتمام می‌رسد!