kayhan.ir

کد خبر: ۳۰۳۹۵۰
تاریخ انتشار : ۲۸ دی ۱۴۰۳ - ۱۸:۳۵

آمریکا سیاست کمدی

 

پژمان کریمی
سینمای آمریکا در کنه و به ذات سیاسی است. سیاسی و سیاست زده، سر برآورده و سیاسی معنا و فهم شده است. به اصطلاح« کارخانه رؤیا سازی» سرزمین کابوی‌ها، در مسیر لیبرالیزه کردن 
اذهان جهانیان، مرزی و حدیقفی 
قائل نیست. 
چون سینما بخشی از راهبرد 
جهانی‌سازی و هضم و در واقع؛ هدم هویت‌ها و فرهنگ‌هاست. شاید درست‌تر باشد که تاکید کنیم؛ مراد از ترکیب واژه «جادوی سینما» دلالت‌دهی به غایت و پی آمد سینمایی است که رنگ‌باختگی باورها، سلب اندیشه‌ورزی و مسخ نگاه حقیقت جوی مخاطب را به عنوان عارضه‌ای واقعی، پیش رو می‌گذارد. مخاطبی که در معرض پرتو جذابیتی سینمایی - اومانیستی است، با وسوسه‌های نفسانی رو‌به‌روست و بعد حیوانی او فربه و فربه می‌شود. 
این‌گونه مخاطب بی‌اختیار و سرگشته، خود و وجودش را در ساحتی توهم می‌سازد که با فطرت الهی‌اش فرسنگها فاصله دارد. فاصله‌ای که او را برای زمینگیری و پذیرش نقشی منفعل در معادلات فرهنگی و سیاست غیر الهی آماده می‌کند!
برای اثبات سیاسی بودن سینمای آمریکا حتما لازم نیست فهرستی بلندبالا از فیلم‌های سیاسی‌ هالیوودی و ضمائم نقد آنها را مطول ارائه کرد، اصلا ضروری نیست نامها و شرح حال و کارنامه سینماگرانی را پشت هم قطار نمود که نسبتی وثیق با محافل سیاسی و ماسونی داشتند و دارند!
بر آنم؛ آوردن نام چند شرکت بزرگ فیلمسازی با محوریت و مدیریت غیرقابل انکار چهره‌های جهود و صهیونیست، برای برانداختن نقاب غیر سیاسی بودن سینمای آمریکا کفایت می‌کند.
 یونیورسال، متروگلدن مایر، برادران وارنر، پارامونت، فوکس قرن بیستم، دیسنی و...در کنار دفاتر فیلمی چون «دریم ورکز» استیون اسپیلبرگ، که هرساله به رژیم جعلی صهیونیستی اعانه پرداخت می‌کند، به روشنی از چیستی و ماهیت ایدئولوژی و مشی و راهبرد سینمای آمریکا حکایت می‌کند. جز این است؟!
به همین دلیل می‌توان ادعا کرد هر اثر سینمای آمریکا -کوتاه و بلند- سیاسی است و یا حاشیه‌ای و زمینه‌ای برای حرفی و القایی سیاسی قلمداد می‌شود. بر همین اساس، چه دلیل وجود دارد که من مخاطب، سینمای چهره‌ها و ستارگانی چون استن لورل و اولیور ‌هاردی را در قامتی غیرسیاسی به تماشا بایستم؟! چرا باید این دو بازیگر و کمدین شناخته‌شده و صد البته محبوب جهانیان را از ماهیت ‌و حیات ‌هالیوود جدا یا جدا افتاده فرض کنم؟
 بگذارید با هم نگاهی گذرا کنیم به یکی از کارهای کمدین‌های یاد شده:
در سال ۱۹۳۱ در شرکت ‌هال روچ، فیلم «Beau Hunks یا دو سرباز به دست جیمز دبلیو هورن و با بازی لورل و‌ هاردی ساخته شد. داستان این فیلم کوتاه چنین است:
«هاردی در عشق شکست می‌خورد. او تصمیم می‌گیرد در کنار دوست همیشگی خود لورل، به خدمت در نیرویی نظامی در آید بی‌آنکه بداند روزی آنها به عنوان دو سرباز قهرمان شناخته خواهند شد.»
اما مسئله چیست؟
 در اثر سی و هفت دقیقه‌ای یاد شده، مخاطب می‌بیند؛ قهرمانان داستان به عنوان دو نظامی آماتور با جمع بزرگی از اعراب بدوی رو‌به‌رو می‌شوند که لباسی صحرایی به تن دارند، کاملا منطق‌گریز، بی‌رحم و بدجنس‌اند. 
با این حال دو قهرمان، موفق می‌شوند، با نقشه‌ای مبتذل و‌ کودکانه، اعراب را شکست دهند. 
 حال باید با شگفتی پرسید:
اولا چرا سازندگان فیلم، درباره چه بودن لژیون فرانسوی و اهداف استعمارگرانه آن سخنی به زبان نیاورده‌اند؟!
دوم؛ مگر نه اینکه لژیون فرانسوی که متشکل از اوباش واخورده بود؛ در جهت صیانت از منافع فرانسه استعماری فعالیت می‌کرد؟
سوم؛ دلیل ارائه تصویری بی‌رحم از اعراب چیست؟
چهارم؛ چرا اعراب مسلمان به دور از اخلاق و فرهنگ و تمدن تصویر یافته‌اند؟
و در نهایت پنجم؛ چرا باید« شکست» نتیجه محتوم مبارزات و آزادی خواهانه و ضد استعماری، تصویر شود؟
می بینید؟! 
خودتان قضاوت کنید: 
آیا کارکرد فیلم‌ دو سربازکه ادعای قرار گیری در گونه فیلم‌های خانوادگی و کمدی دارد، جز کارکردی سیاسی است؟جز این است که اثر، در مسیر توجیه استعمار و تفوق فرهنگی و تمدنی غرب قابل ارزیابی است؟
 نکته جالب اینکه توزیع‌کننده فیلم، شرکت مترو گلدن مایر است. شرکتی که بنیانگذاران آن دو جهود با نامهای مارکوس لاو و لوی بی‌میر بودند.
عزیزان!
بی‌تردید لورل و ‌هاردی در شمار هنرمندانی هستند که دارای یک جهان محبوبیت‌اند و خاطرات درخشانی از خود به‌جای گذاشتند. 
اما آوازه و محبوبیت و خاطرات خوب و خوش، هیچ یک مانع از ابراز تاسفی عمیق نیست. 
تاسف از ابزار گونگی آنها در اثری تحمیق‌گر و استعماری. اثری که از حیث ساختاری نیز از ضعیف‌ترین فیلم‌های شرکت‌ هال روچ به شمار می‌آید.