استانداردهایی برای صلح جهانی!
عزیزالله محمدی(امتدادجو)
تحولات شکل گرفته در سوریه و حضور گروههایی که تا دیروز تحت عنوان«تروریست» شناخته میشدند در مسند حاکمیتی که هنوز کسی نمیداند آینده آن به کجا و با چه گرایشی ختم خواهد شد؛ بعضی از کارشناسان را به تحلیلهای خاص از واژه« صلح» و «آتشبس» رسانده؛ چرا که تهاجم سراسری تروریستهای آموزشدیده تنها بعد از حدود دوساعت از اعلام آتشبس بین حزبالله و رژیم صهیونیستی آغاز شد و چنان با شتاب و با سرعت و بدون مقاومت ارتش سوریه صورت گرفت که همگان را بر این باور رساند؛ تفاهماتی در پس پرده بین«بشار اسد» و دیگران بوده است.
اما آنچه که در میان این تحولات کارکرد کاملا ملموس و عینی به خودش گرفته، واژههایی مثل«صلح» و «آتشبس» است که در عالم سیاست، حاکمان مستکبر و ممالک استعمارخیز در تنگنای شرایط خاص جنگی با توسل به این واژههای تزئین شده و تاثیرگذار بر عواطف و احساسات، سعی میکنند جامعه طرف مقابل نبرد را در مقابل حاکمیت قرار دهند و برای رسیدن به این هدف از ابزارهای مختلف و حتی از سازمانهای جهانی که ذیل اهداف بلندمدت تشکیل شدهاند استفاده میکنند تا بدینوسیله وجهات بیشتری در جهان به اینگونه اقدامات خود ببخشند.
نکته جالب این موضوع در جایی است که این درخواست همواره از سوی نیروی متهاجم و یا آغازکننده جنگ مطرح میشود که دقیقا یا به اهداف خود رسیده و یا در شرایط پیچیده و شکست قرار گرفته؛ و توان ادامه جنگ را به هر دلیل ندارد. این موضوع بارها در طی دو دهه گذشته لااقل در نبردهای صورت گرفته «رژیم صهیونیستی»و «حزبالله» به طور واضح نمود عینی به خودش گرفته و شاهد بودیم که هرگاه رژیم صهیونیستی در تنگناهای «نظامی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و...) قرار میگرفت و توان ادامه جنگ را نداشت با هزار واسطه منطقهای و غیر منطقهای تلاش صورت میگرفت تا «آتشبس» به اجرا در بیاید و این بار نیز چنین شد و به رغم اینکه حزبالله متحمل خسارات جبران ناپذیری شد و حتی دبیرکل خود شهید عزیز «سید حسن نصرالله» را فدای مسیر مقدس خودش کرد؛ اما مانع دستیابی رژیم صهیونیستی به اهدافش شد و او را در جنگ نظامی کاملا به مرحله شکست رساند و با وجود آسیبی که به نیروهای رضوان در ماجرای پیجرها هم وارد شد از پیشرفت زمینی نیروی زمینی و مکانیزه رژیم صهیونیستی جلوگیری کرد تا بار دیگر طعم شکست را مثل کره آب شده در حلقوم رژیم صهیونیستی فرو بریزد.
یکی از مصادیق حقیقی موضوع تحمیل صلح و یا پذیرش آن باز میگردد به دوران دفاع مقدس و شروع جنگ تحمیلی که رژیم بعث با طمع صدام بخشهایی از خاک ایران را اشغال کرده بود و موضوع پذیرش آتشبس و صلح، هم در آغاز جنگ موضوعیت جدی پیدا کرده بود و هم، در پایان جنگ.
در روزهای آغازین جنگ، پس از اشغال بخشی از استان خوزستان و غرب کشور، سازمان «کنفرانس اسلامی» به طور جدی و پر تلاش سعی میکرد بین ایران و رژیم بعث آتشبس و حتی صلح ایجاد کند که تا حدود زیادی حتی اصرار غیر معقول نیز داشتند و -در حالی که بخشهایی از خاک ایران در اشغال ارتش صدام بود و صدام حاضر به عقبنشینی نبود- این اصرار اصلا وجه منطقی و عقلانی نداشت و به طور قطع با پذیرش آتشبس و یا صلح، بخشهای اشغالی کشور از دست میرفت که به همین دلیل اصرار ایران بر این بود که جهت دستیابی به صلح، صدام ابتدا باید از خاک ایران خارج شود و بعد درخصوص مراحل آتشبس و یا صلح مذاکره انجام گیرد.
پاسخ دقیق جمهوری اسلامی ایران در آن مقطع زمانی از قول آیتالله خامنهای این بود که
«صلح تحمیلی» بدتر از «جنگ» است و صلح به خودی خود ارزش محسوب نمیگردد؛ مگر آنکه مبتنی بر عدالت باشد و عدالت آن است که صدام ابتدا خارج شود تا سپس، در این خصوص گفتوگو صورت بگیرد و گرنه ایران او را از خاک خود اخراج خواهد کرد.
در پایان جنگ و پس از پذیرش قطعنامه 598 بین برخی از مسئولین مبحثی بود بر اینکه قطعنامه به صورت تاکتیکی پذیرفته شود؛ اما نظر امام(ره) غیر از این بود و اعلام کردند که ما بر اساس موازین اسلام وقتی قطعنامه را پذیرفتیم پایبند به مفاد آن هستیم و این یک پذیرش تاکتیکی نیست؛ گرچه! صدام با همراهی منافقین در کمتر از چند هفته بعد قشون کشی را دوباره شروع کرد و از چارچوب توافقات صلح و قطعنامه خارج شد؛ اما ایران کماکان این موضوع توافق بر پایان جنگ را یک اصل اساسی و اخلاقی میدانست که این رویکرد ایران نشان از توجه به ارزش والای صلح حقیقی دارد؛ نه همانند صلح بزک شده در قالب اجرای تاکتیکهای خباثت واری که چندی پیش بعد از قبول آتشبس توسط حزبالله؛ رژیم صهیونیستی به کمک ترکیه و آمریکا و... آن را در سوریه به اجرا در آورد.
صلح از لحاظ ماهیت با ظلم هیچ همزیستی ندارد؛ زیرا با یکدیگر در تعارض و تناقض هستند؛ عقلا و اندیشمندان پیرو هر یک از ادیان ابراهیمی که باشند؛ علاوهبر ارزش مداران بر این موضوع اتفاق نظر دارند و معتقدند اشاعه صلح و محبت در میان بشریت به مثابه عدم مقابله با ظلم و ظالمان و یا پذیرش اقدامات آنها نیست؛ هم چنانکه مقابله با آنها با همه ابزارهای باز دارنده
به معنی بغض و نفرت شخصی یا گروهی نیست؛ و دال بر مردود شمردن اقدامات ناشایست و
ضد صلح آنها است وای بسا که حتی رویارویی با آنها گاه میتواند از سر محبت و صلح و بازگرداندن آنها به راه حق و عدالت بر پایه منطق الهی و رهایی از نابود شدن باشد. در واقع همان موضوعی که جمهوری اسلامی و آیتالله خامنهای در روزهای آغازین جنگ بر آن تاکید داشتند «صلح بر پایه منطق عدالت»
بر اساس تعابیر دینی، صلح به صورت مستقیم با حقوق و اعطای آن به صاحبانش مرتبط میشود و مسلم است که«حقوق» نیز به مجموعه ارزشی جوامع مرتبط است. سؤالی که در این مقطع زمانی مطرح است و دائما نمایندههای منطقهای در صدد یافتن پاسخ به آن هستند این هست که حقوق مردم فلسطین و لبنان و سوریه و... آیا در مقابل آغاز جنگ ناهمتراز و نامتوازنی که از سوی رژیم صهیونیستی صورت گرفت در نظر گرفته شد و یا اینکه به مراتب در هر گام موجبات توحش بیشتر و تهاجم و اشغال بیشتر را برای آنها رقم زد؟!
چرا سازمانهای بینالمللی و حتی منطقهای توان ایستادن در مقابل این رژیم را ندارند و عملا کارایی خود را در مقابل اقدامات غیر انسانی و ضد بشری او از دست دادهاند و اگر بنا هست در این مقطع زمانی کارکرد خود را به جهانیان نشان ندهند؛ پس الزام وجودی آنها مبتنی بر چه اقدامی است و یونسکو و یونیسف و سازمان ملل و مجامع حقوق بشری کی قرار است کارکرد ملموس عینی و مؤثر داشته باشند؟
نتیجهای که از مجموعه توافقات صورت گرفته چند وقته اخیر منطقه تحت عناوین صلح و آتشبس میتوان به دست آورد؛ بسنده به مشاهدات و نتایج ملموس عینی است که جهانیان ناظر و شاهد بر آن هستند و در زیر سایه و تسلط رسانهها و پروپاگاندای رسانههای عبری، عربی، غربی و حتی ترکی اکنون رنگ و بوی فریب و حیله را به استشمام هر وجدان آگاه میرساند.
در این خصوص میتوان چند سؤال را مطرح کرد:
آیا در این توافقات متمایز نکردن انسانها در زمینه کرامت و حقوق آصلی آنها گنجانده شده است؟
حرام بودن به تجاوز به انسان، مال و خون او دیده شده است؟
تضمین آزادی عقیده، اندیشه و عبادت متضمن به چه ضمانتهایی هست؟
آیا خانه و مسکن به منظور حمایت از زندگی خصوصی شهروندان، مصونیت از جنگهای وحشیانه دارد؟
تضمینهای بهداشت عمومی و مبارزه با بیماریها با توجه به ویرانیها توسط کدام سازمان صورت میگیرد؟
آزادی تردد و نقل و انتقال و ارتباطات به دور از واهمههای کشته شدن را چه کسی تضمین میکند و ترورهای بیپایان تا به کی ادامه خواهد داشت؟
آیا حق دفاع و مقابله با هر گونه تجاوز را بری آنانی که در معرض تجاوز قرار گرفتهاند میتوان قائل شد؟ و بینهایت پرسش دیگر...
این موارد و موارد بیشمار دیگر در واقع با فطرت انسانی همخوانی دارد و اساس و پایه اشاعه صلح در جوامع و ما بین ملتها هستند؛ اما هیچ کدام از تلاشهای بینالمللی کنونی که در قالب نام صلح صورت میگیرد متاسفانه دارای این ویژگیها نیستند و جهان دچاردوگانگی استاندارد و تفاوت خوانش از مفاهیم، صلح، جنگ، دفاع، تروریسم و... هست که این تفاوت و دوگانگی جهان پیش رو
با تهدیدات و خطرات جدیتری در مقایسه با آنچه که امروز مواجه هستیم روبه رو خواهد کرد.