kayhan.ir

کد خبر: ۳۰۱۷۳۹
تاریخ انتشار : ۲۵ آذر ۱۴۰۳ - ۲۰:۲۹

عبرت سوریه (مقاله وارده)

 
 
حضرت علی که سلام خدا بر او فرمود: عبرت‌ها زیاد است و عبرت گیرندگان کم.
باید پذیرفت که اتفاقات جهان و به ویژه منطقه ما بسیار سریع و غافلگیر‌کننده است و در دوره «پُرخبری» به سر می‌بریم. این را گاهی از مشخصات آخرالزمانی می‌دانند که مشترک همه ادیان ابراهیمی و بسیاری از مکاتب بشری است و گاهی به دلیل اهمیت ویژه‌ای که منطقه ما در مناسبات جهانی دارد و گر نه منطقی نیست. همه پیامبران اولوالعزم و قریب به اتفاق انبیاء الهی که درود و سلام خدا و ما نثارشان، در این منطقه به دنیا آمده و رشد کرده و به نبوت رسیده و رحلت نموده و مدفون شده‌اند. در مقابل، شیاطین و اشرار عالم هم از این منطقه چشم نپوشیده و نمی‌پوشند و تمام همت و تلاش خود را برای به دست آوردن آن به کار بسته‌اند. 
چرا به امر خدا حضرت ابراهیم، زن و فرزند نوزاد خود را از فلسطین به وادی خشکیده و بی‌زراعت مکه برد. آیا اگر این اقدام عجیب و مهم را تنها به خاطر حسادت یک زن بدانیم، خدای نخواسته به ابراهیم خلیل که شیخ الانبیاء و عقل کل دورانش بود، توهین نکرده‌ایم؟ دلیل دیگری نداشت؟ چرا یهودیان، سرزمین‌های آباد مدیترانه‌ای را رها کرده و به بیابان‌های تفتیده یثرب آمدند و آنجا را با باغات و قلعه‌های محکم، آباد کردند؟ آنها از پیامبر آخرالزمان چه می‌دانستند و از جان او چه می‌خواستند؟ و باید بسیاری از اتفاقات مهم و حیاتی صدر اسلام را با این دید نقادی بازخوانی و تفکر کنیم. به ویژه جنگ‌های پیامبر و امیرالمؤمنین. و از اول تا اربعین واقعه کربلا.
چرا «کشیش بارتلمی» دروغگو، پس از تبانی با پادشاهان و سرمایه‌داران فاسد اروپایی، نیزه‌ای که خون خشکیده بر آن بود را بلند کرد و مدعی شد همان نیزه‌ای است که به پهلوی عیسای مسیح فرو رفت و او را به شهادت رساند و به خونخواهی مسیحی که هرگز کشته نشد و نمُرد، جنگهای 196 ساله صلیبی را علیه مسلمانان به راه انداخت؟ چرا مسیحیانی که معتقد به قتل مسیح توسط یک یهودی‌اند، هرگز نگفتند که آن اتفاق دروغین چه ارتباطی با مسلمانان داشت؟ و میراث مسلمانان در شامات چگونه غارت شد و از موزه‌ها و دانشگاه‌های اروپا سر درآورد؟ کدام عقلی می‌پذیرد که جنگ بزرگ جهانی اول با ده‌ها میلیون کشته و زخمی و... به خاطر ترور یک شاهزاده در اروپا رخ داد، ولی امپراتوری عثمانی تجزیه شد و در ایرانی که اعلام بیطرفی نمود، قحطی بریتانیایی نصف جمعیت‌مان را تلف کرد؟ 
در جنگ جهانی دوم هم اعلام بیطرفی کردیم و غیر از چهارمیلیون نفر تلفات قحطی، برای اولین بار در تاریخ، کل کشورمان بدون جنگ اشغال شد! باور می‌کنید؟ بین جنگ جهانی دوم و تولد سازمان ملل و زاییده شدن اسرائیل، ارتباطی نمی‌بینید؟ چرا این منطقه به این اندازه برای غرب مهم است؟ آنها از این منطقه و از جان مردم ما چه می‌خواهند؟ چرا فرقه‌های شیعه و سنی همه، ژنتیک یهودی و بریتانیایی دارند؟ چرا در همه جنگ‌های منطقه، سفارتخانه‌های آمریکا و انگلیس فعالند؟ چرا تراکم پایگاه‌های نظامی آمریکا در منطقه ما بیشتر از تمام دنیاست؟ چرا در جنایات بی‌سابقه اخیر صهیونها پس از طوفان‌الأقصی که به از هم گسیختگی اسرائیل انجامید، تمام قدرت‌های نظامی و اقتصادی شیطانی، به کمک اسرائیل آمدند تا از فروپاشی نجات یابد؟
از این پرسش‌های تاریخی، مهم و تعیین‌کننده بسیار است که نباید از آنها به راحتی گذشت و بی‌شک باید پاسخ منطقی و قانع‌کننده به آنها داده شود ولی در این مجال می‌توان به سخنرانی منسوب به آیزنهاور، که حدود 70 سال پیش رئیس‌جمهور آمریکا بود اشاره کرد که پاسخ بسیاری از این سؤالهاست. آیزنهاور که هم دوره مصدق بود می‌گوید «منطقه غرب آسیا، مهم‌ترین منطقه جهان، و ایران، مهترین کشور این منطقه است چرا که در چهارراه جهان قرار دارد». این تعابیر را هم می‌توان از پنجره کوچک ناسیونالیستی دید و هم می‌توان آن‌ را از افقی بالاتر و عمیق‌تر ملاحظه نمود و به دنبال استدلال‌های گوینده آن بود. آیزنهاور در آن سخنرانی می‌گوید بروید و تحقیق و مطالعه کنید تا به آنچه می‌گویم برسید. 
نزدیک 15 ماه از جنایت نسل‌کشی فلسطینیان توسط اسرائیل می‌گذرد ولی واقعیت اینست که آمریکا و انگلیس و فرانسه و برخی دیگر و قارون‌های احمق و رئیس‌جمهور همسایه سوریه هم همدست این سگ ‌هار قلاده دریده شده‌اند و این سؤال جدی را در ذهن مضطرب جهان انداخته‌اند که این شیاطین، از این منطقه چه می‌خواهند و دنبال چه می‌گردند؟ چگونه است که این جنایات بی‌سابقه و حیرت‌آور از قحطی و بمب‌های سنگرشکن چندتنی و فسفری 800 درجه‌ای و... با حمایت کشورهایی صورت می‌گیرد که بزرگ‌ترین دانشگاه‌های حقوق جهان و مهم‌ترین NGO‌های حقوق بشری را در خود دارند؟ و سازمان ملل و شورای امنیت در دست آنهاست.  
یک هفته از سقوط سریع حکومت سوریه می‌گذرد و همین حامیان هولوکاست اسرائیلی، حامی کسانی شده‌اند که خود را فاتح سوریه می‌نامند و می‌دانند. همه این حامیان، حامی فتنه‌گران 88 ایران بودند و در 1401، همگی از شعار فریبنده «زن، زندگی و آزادی» حمایت می‌کردند. همه این تبهکاران، مخالف فعالیت انرژی صلح‌آمیز هسته‌ای ‌ایران‌اند و این «دسته تبهکار» بانیان وضعیت موجود منطقه و محور شرارت جهانی و مسبّب بیشتر خشونت‌های جهان و اخبار منفی‌اند. با تبلیغات رسانه‌هایشان چهره خود را بزک می‌کنند ولی دهانشان بوی خون می‌دهد و گوشت بی‌گناهان لای دندانشان معلوم است. می‌توان خوی وحشی آنها را در جنایات علیه فلسطین و لبنان و پاره پاره کردن سوریه دید.
در این یک هفته اخیر، چهره خسته سوریه را نمی‌شود شناخت. مرتجعانی که به دنبال احیاء امپراتوری عثمانی‌اند، به جای مجازات تجزیه و نابودکنندگان تاریخ خود، با آنها همدست شده و به جان همسایگان خود افتاده و برادرکُشی می‌کنند. با شعار ارتجاعی احیاء امویان، سرزمین اسلامی را به آتش کینه صهیون سپرده و نمی‌فهمند که بازیچه آنها شده‌اند و سرانشان نوکران اسرائیل. ای‌کاش می‌شد به کودکان فاتح مسجد اموی که شعار سرزمین امویان سر می‌دهند و به جان اتحاد شیعه و سنی افتاده‌اند، حالی کرد که اول باید برادران و خواهران سنی خود را از زیر دندان و سرزمین خود را از زیر چنگ نتانیاهو بیرون بکشند بعد شعر جاهلانه بسرایند. دردناک‌ترین و احمقانه‌ترین کار در این شرایط، شعار و اقدام تفرقه‌آمیزی است که توهین به شیعیان را حلال و انتقاد از آمریکا و اسرائیل را حرام و ممنوع می‌داند. 
چقدر جای خالی علماء عاقل و باتقوای تقریبی در میانشان خالی است. کاش دانشگاه الأزهر زنده بود و شیخ شلتوت نفس می‌کشید تا سوریه به دست ماجراجویان عقده‌ای نیفتد. جنایات اسرائیل در فلسطین و لبنان و سوریه را لمس کرده ولی باور نمی‌کنند. خدمات و جانبازی و دفاع شیعه از فلسطین سنی را می‌بینند و نمی‌فهمند. یادش به خیر وقتی که اماممان گفت«خوی اسرائیل، تجاوزگری است و وقتی از فلسطین و لبنان فارغ شد، سراغ سوریه خواهد آمد». و ما نمی‌دانستیم که سوخت ارابه صهیون، خرفتی جماعتی است که هنوز در عصبیت‌های جاهلی فریز شده و خود را مسلمان می‌دانند ولی در جنگ نفسگیر، با مرحب زیر پای علی، همدست شده‌اند.    
 واقعیت تلخ سوریه، غفلت عبرت آموزی است که داغ آندولس را زنده کرد. گرچه جنایت، کسی را پیروز نمی‌کند ولی این را کسانیکه از اسلام، تنها ریش و تکبیر را یاد گرفته‌اند نمی‌فهمند. با الله اکبر، مظلومان را می‌کشند و به جای نجات قبله اول مسلمین، دنبال یادگار امویان می‌گردند. با بهانه «کشور ما طاقت جنگ دیگری ندارد» از نبرد با صهیون طفره می‌روند ولی دختران مسلمان را می‌ربایند و هم کیشان خود را اعدام می‌کنند. اما عبرت سقوط سوریه تنها در این نیست. نتیجه اعتماد به قول غرب و غربزده‌ها و اعتماد به قارون‌های متوهم، یعنی امروز سوریه. نتیجه «زمین گذاشتن اسلحه» را می‌توان زمانی‌که جوانان اسیر را مجبور به عوعو کردن می‌کردند دید.
نتیجه تحقیر نیروهای نظامی با شعارهای لوس و دخترکانه، و بی‌توجهی به قوی شدن، یعنی امروز سوریه. نتیجه ساده گرفتن دشمن یعنی امروز سوریه. نتیجه پهن کردن سفره مشکلات کشور-که خودمان باید حلشان کنیم- در مقابل دشمنان یعنی امروز سوریه. نتیجه گیرکردن در کلاف سردرگم «مذاکره فقط برای مذاکره» یعنی امروز سوریه. نتیجه اعتماد به مشاوران نفوذی مشکوک یا رسوا و بدسابقه یعنی امروز سوریه. نتیجه بی‌اولویتی در امور، یعنی امروز سوریه. نتیجه غفلت از زیرساخت‌های اقتصادی و امنیتی جامعه و پرداختن به هوس‌ها و ویارهای روشنفکری یعنی امروز سوریه. نتیجه به کارگیری مرفهین و آقازاده‌های بی‌درد و فاصله‌دار از مردم یعنی امروز سوریه. و از این عبرت‌ها بسیار است و ای‌کاش عبرت گیرندگان هم بسیار بودند.
محمدهادی صحرایی