روایت صدثانیهای
در خط مقدم
ابوالقاسم محمدزاده
حجتالاسلام ذوالنور جایی گفته بود: سردار فضلی نقل میکرد که ما میخواستیم به یک بهانهای آقا مجتبی در عملیات ماووت نباشد. چون پدرشان (آقا) در آن زمان رئیسجمهور
بودند.
عملیات برون مرزی بود و احتمال اسارت نیروها زیاد.
اگر ایشان اسیر میشدند تبلیغات علیه نظام میشد، که پسر رئیسجمهور ایران را اسیر کردیم.
یکی از برادران گفت:
- من میدانم، اگر ایشان عینک نداشته باشد، نمیتواند در عملیات شرکت کند.
این موضوع را با یکی از بسیجیان هم سنگرش در میان گذاشتیم و به او ماموریت دادیم که هر طور شده عینک ایشان را بشکند.
آن بسیجی هم دو دسته عینک آقا مجتبی را کاملاً شکست. ولی هنگام خط شدن گردان، دیدیم پسر آقا هم در صف حضور دارد، با نخ، دو سر عینک را به پشت سرش بسته و آماده حضور در عملیات شده است.
راوی؛ حجت الاسلام ذوالنور
منبع؛ شمیم خاطرهها، ص ۱۹۹ و خاطرات سبز، ص ۱۳۸