کد خبر: ۳۲۳۶۲۰
تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱۴۰۴ - ۲۰:۳۳
به بهانه فیلم «گوزن‌های اتوبان»

سراب «زیست مجازی»

احمد سیمای عراقی

 سینما اگرچه وظیفه آینه‌گی جامعه را بر دوش دارد، اما برای این مهم همواره در معرض لغزش به سوی سیاه‌نمایی یا سطحی‌نگری بوده است. فیلم «گوزن‌های اتوبان» تلاشی است از سوی کارگردانی که پیش‌تر او را با آثار بدنه و گیشه‌پسند می‌شناختیم؛ تلاشی برای عبور از سینمای کمدی و ورود به لایه‌های ملتهب اجتماعی. اما آیا این تغییر ریل، صرفاً یک پوست‌اندازی تکنیکی است یا برخاسته از یک دغدغه عمیق؟
 فیلم روایتی است از رویارویی دو طبقه؛ اما نه آن تقابل کلاسیک فقیر و غنی. این‌جا سخن از نوع جدیدی از اشرافیت نوپدید است. ثروتی که دیگر نه در کارخانه و زمین، بلکه در «لایک» و «فالوئر» و حباب‌های اینترنتی ریشه دارد. تقابل یک «اینفلوئنسر» (بخوانید مروج سبک زندگی غربی) با یک پیک موتوری، نمادی از برخورد واقعیت تلخ معیشت با توهمات فضای مجازی است. سکانس ابتدائی فیلم که این تقابل را در بستر «پخش زنده» (Live) به قضاوت می‌گذارد، تلنگری است به عصری که آلوین تافلر آن را امواج جدید می‌نامید، اما در حقیقت چیزی جز «موج غفلت» و مسخ‌شدگی نیست. بلاگرهایی که امروز با الگوبرداری از سرمایه‌داری نوین، بدون تولید ارزش واقعی، ثروت‌های بادآورده کسب می‌کنند و در این مسیر، قتل‌گاه اخلاق را بنا می‌نهند؛ چنان‌که در پرونده‌های جنائی اخیر نیز شاهد بودیم چگونه فضای مجازی بسترساز جنایت‌های حقیقی شد.
در این بازار مکاره، هدف تنها یک چیز است: تغییر سبک زندگی اسلامی- ایرانی از طریق پروژه «اباحه‌گری» و مشغول‌سازی. استراتژی «آن‌قدر نان باشد که کسی حرف نزند و آن‌قدر سیرک باشد که کسی فکر نکند»، دقیقا نقشه‌ای است که فضای مجازی با فرو بردن مخاطب در خلسه و تنهائی مطلق اجرا می‌کند. نتیجه این سرخوشی کاذب، چیزی جز سرخوردگی نهائی و پوچی نیست؛ هشداری که در آموزه‌های دینی و کتاب آسمانی ما بارها تکرار شده اما در هیاهوی رسانه‌های بیگانه و غفلت مسئولین فرهنگی، کمتر شنیده می‌شود. 
این جریان که می‌توان آن را مصداق بارز «جنگ شناختی» دانست، با تکیه بر حس بصری، تعقل و تفکر عمیق را از مخاطب می‌گیرد. همان‌طور که نیل پستمن هشدار داده بود «تلویزیون را تنها با تلویزیون می‌توان خاموش کرد»، امروز نیز با پارادوکس بزرگی مواجهیم: سینما می‌خواهد با ابزار تصویر، علیه سلطه تصویر قیام کند. فیلم‌هایی نظیر «بی‌بدن» نیز پیش‌تر به این وادی پا گذاشته‌اند، اما مشکل اصلی آنجاست که ورود تکنولوژی در جامعه ما بدون هیچ‌گونه «پیوست فرهنگی» و بومی‌سازی صورت گرفته است. نتیجه این ولنگاری مدیریتی، تغییر ذائقه، باورها و آرمان‌های بخشی از نسل جوان 
است.
نکته قابل‌ تأمل در نقد فنی «گوزن‌های اتوبان» عدم همخوانی «فرم» با «محتوا» است. فیلمساز می‌خواهد مذمت زندگی لاکچری و پوچ مجازی را به تصویر بکشد، اما دوربینش چنان مسحور زرق‌وبرق این زندگی می‌شود که ناخودآگاه به تبلیغ آن می‌پردازد. این همان خطای استراتژیک است که مارشال مک‌لوهان با جمله «رسانه همان پیام است» به آن اشاره داشت. نمی‌توان با نمایش جذابیت‌های گناه و تجمل، مخاطب را به زهد و سادگی دعوت کرد. این دوگانگی باعث شده اثر دچار لکنت زبان شود و نتواند حس مورد نظر را به مخاطب القا کند.
ضعف بنیادین فیلم اما در فیلمنامه آن نهفته است. فقدان یک تفکر منسجم و جهان‌بینی روشن، نویسنده را وادار کرده تا برای پیشبرد داستان به عنصر «تصادف» متوسل شود. وقتی منطق علی و معلولی در درام شکل نگیرد، یعنی فیلمساز هنوز بر موضوع خود مسلط نیست. متأسفانه در سایه دیکتاتوری اسپانسرها و سرمایه‌گذاران که تنها به بازگشت سرمایه می‌اندیشند، هنر متعهد ذبح می‌شود. اسپانسری که حتی وسط برنامه کودک، تبلیغ می‌کند، برایش مهم نیست که فیلمنامه قوام دارد یا خیر؛ هدف، پر کردن آنتن و پرده سینماست، حتی به قیمت ترویج سطحی‌نگری.