اخبار ویژه
پول بیتالمال پس گرفته شد حامیان بابک زنجانی شاکی شدند!
محافل سیاسی و رسانهای مدعی اعتدال و اصلاحات، روایتی تحریفآمیز از ماجرای بابک زنجانی به دست میدهند تا بتوانند افکار عمومی را از فهم دقیق آغاز و فرجام وی منحرف کنند.
رسانههای این طیف مدتهاست روی تبدیل حکم اعدام بابک زنجانی به 20 سال زندان مانور میدهند بدون این که اشارهای به موفقیت قوه قضائیه در پس گرفتن اموال بیتالمال داشته باشند. به تیتر برخی نشریات دقت کنید:
- شرق: بابک زنجانی عفو شد؛ 20 سال زندان به جای اعدام، حکم نهائی پرونده فساد بزرگ نفتی
- اعتماد: حکم اعدام بابک زنجانی به حبس تبدیل شد؛ نجات آقای ب.ز
- هفت صبح: 20 سال حبس! حکم اعدام بابک زنجانی پس از ده سال به حبس تبدیل شد
- سازندگی: عفو ب.ز/ حکم اعدام بابک زنجانی به 20 سال حبس تبدیل شد
- آرمان: سرنوشت متهم بزرگ اقتصادی به کجا رسید؟ خداحافظی بابک زنجانی با طناب دار
همزمان، کانالهای همسو، ویدئویی از اظهارات (قبلی) روحانی در زمان ریاست جمهوریاش (17 اسفند 1394 در یزد) را بازنشر کردند که میگوید: «در دوره تحریم یک آدم توانست دو میلیارد و هفتصد میلیون دلار پول نفت را... خب حالا میگویند محکوم شده به اعدام. ثم ماذا؟ پول کجا رفت؟ اعدام که مشکلی را حل نمیکند. آنی که سؤال مردم است، این است که این پول کجا رفته است؟ چرا به او اجازه دادند نفت بفروشد؟». او همچنین در کرمانشاه گفته بود: «2 میلیارد و 700 میلیون دلار از پول مردم را بردند. قوه قضائیه پولهای غارت شده را پس بگیرد».
اما حالا که پول بیتالمال پس گرفته شده، نشریات زنجیرهای دوست ندارند مردم از این خبر خوب و امیدوارکننده با خبر شوند. قوه قضائیه توانست با تحت فشار گذاشتن بابک زنجانی و پیگیری دستگاهها، اموال بیتالمال را بازپس بگیرد. این واقعیت، طیف سیاستبازی را که هم ابتدائا زنجانی را پرورش دادند و بالا کشیدند و هم روی پرونده تخلف بعدی وی در دولت احمدینژاد موجسواری کردند، ناراحت میکند. آنها دوست داشتند زنجانی اعدام شود و پولها برنگردد تا بتوانند به فریب افکار عمومی و منفیبافی و سیاهنمایی ادامه دهند. اما حالا که قوه قضائیه و دستگاههای اطلاعاتی توانستهاند با تحت فشار گذاشتن فرد متخلف، اموال را پس از ده سال به بیتالمال برگردانند، عناصر سیاستبازان شاکی شدهاند.
گفتنی است قوه قضائیه درباره پرونده بابک زنجانی دو راه بیشتر نداشت: 1- زنجانی را اعدام کند، اما اموال بیتالمال به کشور برنگردد. 2- اعدام وی را به شرط تلاش وی برای بازگرداندن اموال، به حبس 20 ساله تبدیل کند. در نقطه مقابل، محافل سیاستباز و مغرض دوست داشتند زنجانی اعدام شود و پولها برنگردد، تا سوژه عوامفریبی را داشته باشند.
در این زمینه قوه قضائیه گزارش داده است: «از اوایل دهه ۹۰ و اوجگیری تحریمهای ظالمانه، بابک زنجانی به دلیل برخورداری از برخی ظرفیتها و دسترسیها در خارج از کشور، همکاری با وزارت نفت را آغاز کرد. اما در دیماه ۱۳۹۲ با شکایت وزارت نفت، بازداشت و محاکمه شد. دادگاه بدوی در اواخر سال ۹۴، حکم محکومیت وی (اعدام و رد مال) را صادر کرد. پس از اعتراض بابک زنجانی، دیوان عالی کشور در آذرماه ۱۳۹۵، ضمن تأیید حکم دادگاه، در دادنامه صادره این نکته را اضافه کرد: «بدیهی است در صورت استرداد اموال و جبران خسارات وارده و اظهار ندامت و پشیمانی و توبه، محکومعلیه استحقاق برخورداری از مقررات ذیل ماده ۱۱۴ قانون مجازات اسلامی را خواهد داشت». با وجود تلاشهای صورت گرفته برای بازگشت اموال به داخل، به دلیل برخی موانع، این اقدامات نتیجه مطلوبی در پی نداشت و تنها حدود یکچهارم از کل بدهیهای زنجانی، به بیتالمال بازگردانده شد. اردیبهشت ۱۴۰۲ با ابلاغ رئیس قوه قضائیه و در پی تاکیدات ایشان، به محکومعلیه، فرصتی با بازه زمانی مشخص داده شد تا تکلیف بازگرداندن بدهیها را مشخص کند.
بر همین اساس و با تعامل سازنده دستگاه قضائی و سازمان اطلاعات سپاه، اموال بابک زنجانی با همکاری خودش در خارج از کشور شناسایی شده و مجموعهای از راهکارهای پیچیده اطلاعاتی و حقوقی برای بازگرداندن اموال به داخل کشور در دستور کار قرار میگیرد. در نتیجه، محمولهای معادل بدهیهای ارزی بابک زنجانی در بهمنماه ۱۴۰۲، در چند مرحله توسط سازمان اطلاعات سپاه وارد کشور شده و در اختیار بانک مرکزی قرار میگیرد که
بر اساس برآوردهای کارشناسی، ارزش آن با احتساب اموال مصادره شده قبلی زنجانی،
بیش از بدهیهای وی به وزارت نفت میباشد».
نکته دیگری که مدعیان اعتدال و اصلاحات تعمدا بازگو نمیکنند، روند رشد بابک زنجانی است. فارغ از تصاویر موجود که مرحوم هاشمی و آقای حسن روحانی را در حال تقدیر و جایزه دادن به بابک زنجانی نشان میدهد، گفتوگوی زنجانی، با نشریه کارگزارانی آسمان (به سردبیری محمد قوچانی) در تاریخ 30 شهریور 1392 (چهار ماه قبل از بازداشت وی) قابل تامل است. زنجانی در این گفتوگوی آگهیگونه و تبلیغاتی- در حالی که تصویرش
بر صفحه اول نشریه کارگزاران نشسته- درباره روند رشد خود میگوید:
«زمانی که در پادگان ولیعصر تهران سرباز بودم، آقای هاشمی رفسنجانی [رئیسجمهور وقت] برای بازدید به آنجا آمدند، گفتند تعدادی سرباز برای ریاستجمهوری، بانک مرکزی و جاهای مختلف انتخاب کنند. وقتی به عنوان سرباز به بانک مرکزی رفتم گفتند شما باید بهعنوان راننده، آقای نوربخش را جابهجا کنید. حدود 5 ماه از سربازیام مانده بود. من در دفتر آقای نوربخش کار ثبتنامهها را انجام میدادم، بعد هم رانندگی آقای نوربخش را میکردم. بعد از خدمت... آقای نوربخش 4-5 جا را انتخاب کرده بود و برای کنترل بازار به آنها دلار میداد تا در بازار پخش کنند. دلار 300 تومان بود و همه میگفتند دلار میخواهد هزار تومان شود. مردم میرفتند شب تا صبح در صف بانکها میخوابیدند تا دلار بگیرند و در بازار بفروشند. آقای نوربخش به من گفت شما هم بیا در این مجموعههایی که دارند دلار تزریق میکنند و 4 یا 5 نفر بودند، کار کن. اولین روز 17 میلیون دلار ارز در بازار توزیع کردم و اولین کارمزد من هم 17 میلیون تومان بود [17 میلیون تومان کارمزد در یک روز به نرخ سه دهه قبل!!] با آن پول هم یک دفتر در میرداماد (خیابانی که بانک مرکزی نیز همانجاست) خریدم. هر روز دلار میگرفتم و در بازار میفروختم... (درباره عکس با هاشمی و خاتمی و روحانی) من پیش این آقایان رفتم تا جایزه بگیرم... تا حالا سه چهار بار آقای هاشمی را از نزدیک دیدهام. بعد از انتخابات، خدمت ایشان رفتم و توضیحی درباره کارهایم به ایشان دادم. بیشتر از
8 سال است که عکس ایشان در اتاقم هست».
اگر نامتعادل است چرا او را به عنوان نواندیش دینی ترویج میکردید؟!
چگونه است که روزنامه شرق «گفتوگویی تاریخی با مهدی نصیری روزنامهنگار، نویسنده و فعال سیاسی» انجام میدهد و او را تبلیغ و مانند یک قهرمان معرفی میکند، یا روزنامه اعتماد با او به عنوان «روزنامهنگار، نواندیش دینی و فعال سیاسی» درباره حجاب مصاحبه میکند، اما حالا هم او که باطن اصلاحطلبان را ظاهر کرده، میشود افراطی نامتعادل؟!
روزنامه جوان در یادداشتی با اشاره به حضور نامبرده در کانادا و اظهاراتش در گفتوگو با بیبیسی نوشت: او «باطن» اصلاحطلبان است که «ظاهر» شده و حالا اصلاحطلبان که سالهاست با باطنی غیر از شخصیت متظاهرشده خود با مردم و نظام روبهرو شدهاند، از اینکه او قواعد بازی را رعایت نکرده و باطن آنان را آشکار کرده، بهشدت دلخور و هراسان شدهاند و هر روز یکی از آنان، تکذیب و رد وی را برعهده میگیرد. غافل از آنکه وقتی چندین سال است تریبونی برای اظهارات او شدهاند. غلامحسین کرباسچی گفته: «من اصلاً ایشان را آدم متعادلی نمیدانم که بخواهد طرح و رویکردی بدهد. او یک آدم افراطی است، آدم متعادلی نیست.» محمدعلی ابطحی، رئیس دفتر وقت خاتمی نیز عین همین عبارات را به کار برده است. اکنون پرسشهای مهمی پیش روی ماست. چطور ۲۹ شهریور ۱۴۰۱ یعنی درست در ابتدای ماجرای مهسا، روزنامه اعتماد با نصیری به عنوان «روزنامهنگار، نواندیش دینی و فعال سیاسی» درباره حجاب مصاحبه میکند و او را شخصیت و فرصت مناسبی برای ریختن بنزین روی آتش آن ماجرا تشخیص میدهد، اما الان اصلاحطلبان تجمیع شدهاند که بگویند «او خلوچل است و افراطی و نامتعادل»؟!
چگونه است که روزنامه شرق در ۱۵ دی ۱۴۰۲ گفتوگویی تاریخی با وی به عنوان «روزنامهنگار، نویسنده و فعال سیاسی» انجام میدهد و او را تبلیغ و مانند یک قهرمان معرفی میکند، اما حالا شده افراطی نامتعادل؟!
چرا شبکه رسانهای «هممیهن» متعلق به آقای کرباسچی تریبون سخنان نصیری با رسانههای مختلف شده بود و حتی هرچیزی را که در کانال تلگرامی خود منتشر میکرد، بازتاب میداد، آنهم در مذمت، اما حالا شده نامتعادل ناسزاگو به خاتمی و هاشمی؟!
مگر عباس عبدی سرمقالهنویس و مشاور هممیهن و اعتماد، از مواضع مثبت و حمایتی این دو روزنامه نسبت به نصیری بیخبر بوده که حالا تقصیر او را گردن اصولگرایان میاندازد و میگوید: «مشکل نصیری این است که احتمال کمی وجود دارد که افکار عمومی با گزارههای اعلامشده ایشان همدلی کنند»! تا پیش از این که شما تریبون او بودید!
روزنامه سازندگی مهر ۹۹ از قول عطریانفر نوشت: «مطالبی که اخیراً از زبان استاد مهدی نصیری چهره سنتگرای نواندیش مطرح شده، این است که...»؛ ولی همین روزنامه بعد از سخنان کانادا (اپوزیسیون باید فاصله شاهزاده و تاجزاده را بردارد) تیتر و عکس تمامصفحه خود را به نصیری اختصاص داده و «توهم اتحاد» را به او نسبت داد. آیا این دوگانگی عجیب نیست؟!
اگر نصیری از کانادا شعار اتحاد «تاجزاده با شاهزاده» را میدهد آیا به این علت نیست که تاجزاده در مرخصی به اصلاحطلبان گفته بود «باید مواضع نصیری و امثال او را به شکل وسیع بازتاب بدهیم»؟! و اگر ندای براندازی میدهد، آیا مانند بهزاد نبوی که چندی پیش در گفتوگویی با اشاره به آشوب پاییزی گفته بود «استنباط من این است که برخی اصلاحطلبان در یک سال گذشته نتیجه گرفتند که کار نظام تمام است و میخواستند سرشان بیکلاه نماند»، براندازی را از باطن اصلاحطلبان نیاموخته است؟! اشتباه نصیری آنجاست که نبوی در گفتوگو با «آگاهینو» «برخی مجموعههای اصلاحطلب» را متهم به داشتن «مرض بچگانه» و «لوچ بودن» کرد تا ضمیر براندازانه اصلاحطلبان را نشان دهد، اما نصیری بهجای درسگرفتن از این سخن، همان لوچی و مرض بچگانه را سرلوحه قرار داده است!
ریاکاری و فریب ظاهرسازی جواب نمیدهد. نصیری عین اصلاحطلبان، بلکه خود آنهاست. باطن ظهوریافته است. همان حرفهای پشت صحنه را که از او میپسندیدند، به تریبون کانادا برده است. سرنوشت نصیری عبرتی است برای کسانی که به طمعی از سابقه خود میبرند و به اردوگاه اصلاحطلبان میزنند. نمیدانند که آنجا اگر خبری از عهد و وفا بود، سرنوشتی چنین مغموم پیدا نمیکردند که از آن دولت و حمایتها به جایی برسند که اکنون حرف مشترکشان نداشتن پایگاه اجتماعی باشد!
دیپلمات ایتالیایی: آمریکا از فهم تحولات جهانی ناتوان شده است
نشریه میدل ایست آی از قول یک دیپلمات اروپایی تاکید کرد: آمریکا ارتباط خود را
با واقعیتهای جهان از دست داده و نهادهای اطلاعاتی آمریکا استدلالهای مسخرهای نسبت به شرایط جهانی دارند.
مارکو کارنلوس (دیپلمات سابق ایتالیایی/ نماینده ویژه دولت برای هماهنگی روند صلح خاورمیانه و سفیر ایتالیا در عراق) در تحلیلی که از سوی میدل ایست آی منتشر شده، مینویسد: جامعه اطلاعاتی آمریکا اخیرا ارزیابی تهدید سالانه خود را منتشر کرده که
بر تهدیدات جهانی تمرکز دارد. این سند بازتابدهنده تحلیلها و بینشهای جمعی سیا، آژانس امنیت ملی، دفتر تحقیقات فدرال و دیگر آژانسهاست.
پیشگفتار آن گزارش حس روشنی از وجود تفکر دیستوپیایی و خودارجاعی در این جامعه اطلاعاتی را نشان میدهد: «در طول سال آینده ایالات متحده با نظم جهانی شکننده فزایندهای مواجه میشود که به دلیل تسریع رقابت استراتژیک بین قدرتهای بزرگ، چالشهای فرا ملی شدیدتر و غیرقابل پیشبینیتر و درگیریهای منطقهای متعدد با پیامدهای گستردهتر ایجاد خواهد شد». در ادامه هم آمده است: «چین بلندپرواز، اما مضطرب، روسیه متخاصم، برخی از قدرتهای منطقهای مانند ایران و بازیگران غیردولتی توانمندتر، قوانین دیرینه نظام بینالملل و اولویت آمریکا را به چالش میکشند». ایران، روسیه و چین، به عنوان کشورهای شرور برای به چالش کشیدن نظام بینالملل قلمداد شدهاند.
چنین تحلیلی جای تعجب ندارد چرا که شعار سیاست ایالات متحده برای سالیان متمادی بوده است. مشکل آنجاست که مشخص نیست گزارش به کدام قواعد اشاره دارد: حقوق بینالملل عرفی مندرج در منشور سازمان ملل و کنوانسیونهای آن یا نظم جهانی تحت رهبری ایالات متحده. مشکل اصلی آن است که برای تشکیلات سیاسی آمریکا و متحدان کلیدی غربی، هیچگونه تمایزی وجود ندارد. آنان به شدت در اشتباه به سر میبرند.
ذهنیت خودارجاعی که به سوی منافع واشنگتن و متحدان آن کشور منحرف شده، نظم مبتنی بر ایدئولوژی نولیبرال و آغشته به استانداردهای دوگانه است؛ فاجعه غزه بارزترین و تازهترین نمونه این نظم است. این دستور کار را میتوان با یک شعار غیر رسمی خلاصه کرد: «برای دوستان من همه چیز، برای دشمنان من قانون».
جای تعجبی ندارد که گزارش جامعه اطلاعاتی آمریکا، چین، روسیه و ایران را به همراه تعدادی از بازیگران غیردولتی (از جمله حزبالله لبنان، حماس در فلسطین و انصارالله در یمن) متهم میکند. چنین رویکرد مضحکی اکنون آشکارا از سوی بسیاری از کشورهای به اصطلاح جنوب جهانی نه تنها پذیرفته نمیشود بلکه به چالش کشیده شده یا دست کم مورد خشم قرار میگیرد. تنها تعداد کمی از کشورها در اروپا و شرق آسیا برتری ایالات متحده را پیش نیاز سیستم بینالمللی میدانند. نظم جهانی از پیکربندی تک قطبی به پیکربندی چند قطبی در حال تغییر است. در طول تاریخ، امپراتوریها ظهور کرده و سپس از هم فروپاشیدهاند. عاقلانه خواهد بود که سیاستگذاران ایالات متحده خود را با این قواعد تاریخ تطبیق دهند. آنان اکنون بر سر یک دو راهی برای انتخاب قرار دارند: حکم تاریخ را بپذیرند همان طور که بریتانیا به تدریج از سال ۱۹۴۵ انجام داده یا به طور فاجعهآمیزی در برابر آن مقاومت کند.
اشاره به بحران غزه در گزارش مذکور دید روشنتری درباره دیدگاههای دیستوپیایی نهادهای اطلاعاتی آمریکا ارائه میدهد: «فقط باید به بحران غزه نگاه کرد که توسط یک گروه تروریستی غیردولتی بسیار توانمند درون حماس آغاز شد. این اقدام با بلندپروازی ایران و با روایت تشویق شده توسط چین و روسیه برای تضعیف ایالات متحده تشدید میشود. این وضعیت نشان میدهد که چگونه یک بحران منطقهای میتواند تاثیرات گستردهای داشته باشد و همکاری بینالمللی را در سایر موضوعات مبرم پیچیده سازد».
این بخش نشان میدهد که جامعه اطلاعاتی آمریکا اساسا نمیتواند درگیری در غزه را دقیقا ببیند: یک مبارزه آزادیبخش ملی که توسط چندین دهه اشغال بیرحمانه و بدون مجازات اسرائیل در سرزمینهای فلسطینی آغاز شده است؛ اشغالگریای که با تحویل تسلیحات گسترده از سوی آمریکا و ایجاد یک سپر سیاسی برای اسرائیل میسر شده است. هم چنین، باید به نقش حمایتی آمریکا در شورای امنیت اشاره کرد که اگر وجود نداشت، اسرائیل مسئول ارتکاب جنایات جنگی شناخته میشد.
عامل واقعی تضعیف جایگاه جهانی آمریکا، اقدامات ادعایی آن دولتها نیست بلکه رفتار استانداردهای دوگانه واشنگتن است از جمله حمایت بیدریغ آمریکا از حمام خون
به راه انداختن اسرائیل در غزه. دولت بایدن پس از طرح قطعنامه آتشبس در شورای امنیت، با آن مخالفت کرد و تلاش نمود با غیر الزامآور خواندن آن معنا و تاثیر قطعنامه را به حداقل سطح ممکن تقلیل دهد. بیش از ۳۴۰۰۰ نفر در غزه کشته شدهاند.