قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر:
تهــران مرکز نهضتهای بزرگ ۲۰۰ سال اخیر ایران است
رهبر انقلاب در دیدار اعضای کنگره ملی بزرگداشت ۲۴ هزار شهید تهران بر پیشرو بودن این شهر در اتفاقات انقلاب تصریح و تأکید کردند: «یادبود شهدای تهران باید همراه باشد با تدوین شناسنامهی انقلابی تهران، مثل دیگر شهرها؛ یعنی این شناسنامهی انقلابی تهران باید برای جوانها روشن بشود.» 1402/11/03
رسانه KHAMENEI.IR برهمین اساس در گفتوگو با قاسم تبریزی پژوهشگر تاریخ معاصر و رئیس بخش تخصصی مطالعات انقلاب اسلامی کتابخانهی مجلس شورای اسلامی از منظر تاریخی حوادث و رویدادهای معاصر رخ داده در پایتخت را مورد تحلیل قرار داده و ویژگیهای تدوین یک شناسنامه انقلابی برای تهران را بررسی کرده است.
رهبر انقلاب در دیدار کنگره شهدای تهران، شهر تهران را نماد بسیاری از خصوصیات ملت ایران دانستند اعم از شجاعت، غیرت، دینداری، استقلالطلبی و دشمنستیزی؛ در این ۱۵۰ سال در تهران چه اتفاقاتی رخ داده است که مسیر تاریخی به امروز رسیده است؟ چه بزنگاههای تاریخی در این شهر بوده است که امروز باید بیش از پیش به آن توجه کرد؟
تهران از زمان قاجار بهعنوان پایتخت مطرح شد و بهتدریج ترقی کرد و گسترش یافت. در این گسترش نقش علمایی که به تهران آمدند بسیار مهم بود. تشکیل حوزههای علمیه و مساجد در تقویت روحیه مذهبی مردم و مبارزه با استبداد و استعمار و نهایتاً رشد علمی شهر باید حرف اول باشد. اگر این ۲۰۰وچند ساله را بررسی کنیم، بیش از ۲۰۰۰ عالم مشهور در این شهر از مرجعیت تا فقاهت، امام جماعت، واعظ و مدرس زندگی کردهاند که هر یک حوزه فکری و مجموعهای از طلاب را تربیت میکردند.
میتوان این را با اصفهان در زمان صفویه تطبیق داد که چگونه مرکز علم، سیاست، فرهنگ، انسجام و هویت ملی شد؛ در تهران در دوره قاجار از سال ۱۲۱۰ از شکلگیری کامل قاجار تا سقوط رژیم پهلوی نقش مرکزیت را میبینیم و نهضتها هم از همینجا شروع شدند. نهضت تنباکو، نهضت بزرگی بود که گرچه مرجعیت در سامرا قرار داشت، نماینده آن در تهران مرحوم میرزا حسن آشتیانی، شیخ فضلالله نوری و علمای دیگر بودند و مسئله را رهبری کردند و در برابر شاه ایستادند.
علیرغم اینکه ناصرالدینشاه یک دیکتاتور بود و در ابتدای امر حاضر نبود کوتاه بیاید و به تبعید مرحوم آشتیانی تهدید کرد، مردم و علما ایستادند و نفوذ به قدری بالا بود که در حرم شاه هم از مرجعیت و فتوا استفاده شد و در این مسئله قدرت دین نشان داده میشود. مسلماً وقتی در تهران این وضع باشد، آذربایجان، خراسان، اصفهان و مناطق دیگر به تهران تأسی میکنند.
در قضیه مشروطه هم همین بود و اگرچه مرجعیت در نجف بود، با وجود مرحوم آخوند خراسانی، آمیرزا عبدالله مازندرانی، سیدکاظم یزدی و دیگران، مرکزیت حرکت عدالتخواهی و قانونخواهی در تهران بود و سه مجتهد برجسته یعنی سیدمحمد طباطبایی، شیخ فضلالله نوری و سید عبدالله بهبهانی بودند و شیخ فضلالله نوری از نظر علمی از این دو سید برتر بود.
اگرچه مشروطه به انحراف افتاد و شیخ فضلالله نوری مشروطه مشروعه را مطرح کرد. در قرارداد ۱۹۱۹ که نخستوزیر وثوقالدوله خیانت کرد و میخواست ایران را مستعمره انگلستان کند، شیخ محمد خیابانی، نماینده مجلس و سیدحسن مدرس، عالم برجسته پایتخت، در برابر قرارداد ایستادند و او را شکست دادند. در اینجا توطئه انگلیسیها و کودتای سوم اسفند را داریم و بحث جمهوریت مطرح شد که در ایران مثل ترکیه یک حکومت لائیک روی کار بیاید و قانون اساسی و دستاورد ۱۷-۱۸ ساله مشروطه را از بین ببرد.
آیتالله خالصیزاده، آیتالله مدرس و دیگر علما ایستادند تا جمهوریت انگلیسی که رضاخان میخواست به سرانجام نرسد؛ اگرچه در کودتا انگلیسیها دست داشتند، باز هم مقاومت در برابر رضاخان در تهران است و علیرغم استبداد سنگین و خشن رضاخان، پایتخت نقش اول را داشت.
رهبر انقلاب تصریح کردند در ماجرای مشروطه، ما صرفاً ماجرای پلوی سفارت را شنیدهایم در حالی که مردم به دنبال ایجاد عدالتخانه بودند و سختیهای بسیاری هم کشیدند. در این مورد برای ما توضیح دهید.
حاکمیت قاجار حاکمیت استبدادی بود و حکام ولایات هم مستبدتر از شاه بودند؛ ازجمله حاکم تهران که فشار بیشتری به مردم میآورد و بازاریهای محترم را به بهانههای واهی به فلک میبست و حرمت و شخصیتشان را خدشهدار میکرد و مطلقالعنان هر کاری میخواستند انجام میدادند. در ابتدا خواسته مردم تأسیس عدالتخانه بود که در بحثهای مرحوم سیدعبدالله بهبهانی، سیدمحمد بهبهانی، شیخ فضلالله نوری و بزرگان و وعّاظ بر منبرها بود، ولی در چارچوب قوانین که قانون اسلام بود، عدالتخانه بهتدریج به مجلس شورای ملی تبدیل شد که نبرد به سمت ساماندهی و سازماندهی حرکت کرد.
انگلیسیها در اینجا توطئه کردند تا هویت و سبقه اسلامی را که علما داشتند خدشهدار کنند و در ابتدا آن اختلاف را انداختند و شیخ فضلالله نوری را تنها گذاشتند. منبرها، نشریات و مطبوعاتی که یا در دست روشنفکران بود یا وابسته به جریان فراماسونری بود، علیه علما و دین شروع به فعالیت کردند. این جریان برای اینکه بر هویت اسلامی نهضت مشروطه خدشه وارد، مسیر را منحرف کند و اندیشه مردم را به راه دیگر ببرد، طرح پناهنده شدن به سفارت انگلیس را مطرح کرد؛ اگرچه تقیزاده و امثال ایشان قبلاً با سفارت ارتباط داشتند و پناهنده شدند و انگلیسیها این را ابزار و سوژه خوبی برای خودشان قرار داده بودند؛ ولی در روند انقلاب مشروطه، بیانیههای آخوند خراسانی، میرزا عبدالله مازندرانی و سید کاظم یزدی از نجف و شیخ فضلالله نوری در تهران، هویت اسلامی را در نشریات حفظ کردند.
در اینجا یک جنگ فرهنگی بین جریان اسلامی علما و جریان منورالفکران غربگرا داریم. این جریان، لکه ننگی بر پیشانی روشنفکران در پناهندگی شد و حیله و فریبکاری از سوی انگلیس بود که مسئله پلوی سفارت یک سوژه عمومی شد. در روندهای بعدی بر اثر کمکاری در تبیین و تدوین تاریخ مشروطه، برخی خواستند مشروطه را صرفاً انگلیسی معرفی کنند.
مشروطه، مشروطه اسلامی بود. افرادی مثل تقیزاده، فروغی، سیدنصرالله سادات اخوی، ولیالله نصر و محتشمالسلطنه وابسته به سیاست انگلیس و عضو لژ فراماسونری بودند که به انقلاب مشروطه ربطی نداشتند، موجسواری کردند و مسیر مشروطه را از مسیر اصلی خود جدا کردند که نوعی خیانت بود و نهایتاً با اعدام شیخ فضلالله نوری و ترور آیتالله سیدعبدالله بهبهانی، مشروطه را به سود انگلیسیها مصادره کردند که از درون آن حکومت، رضاخان و فجایع ۵۷ ساله پهلوی بیرون آمد.
دلیل اینکه بیشترین تلاش برای تغییر هویت اسلامی و ملی تهران در طول تاریخ گذشته و خصوصاً در دوره پهلوی دوم صورت گرفت چه بود؟ اینکه زمامداران پهلوی میخواستند تهران را بدل شهرهای اروپایی قرار دهند به چه منظور بود؟
جریان هویتزدایی یا القای هویت غیراسلامی به مردم ایران، در ابتدا کار مراکز شرقشناسی و ایرانشناسی انگلستان بود. این از زمان فتحعلیشاه شروع شد و اولین کتاب که تحت عنوان تاریخ ایران، سِر جانملکم منتشر کرد، منظومه تاریخنگاری ما را غیراسلامی و شاهنشاهی جلوه داد. از آن به بعد، افرادی مانند آخوندزاده، تقیزاده، فروغی و امثالهم تلاش کردند که هویت اسلامی را کمرنگ و بیرنگ کنند. تهران بهعنوان پایتخت و مرکز بود و از مشروطه حرکت هویتزدایی شروع شد؛ اگرچه علما، وعاظ و روحانیون در حفظ هویت اسلامی ایران کوشش میکردند، در دوره پهلوی اول و دوم به دلیل اینکه هم حاکمیت در دست انگلیسیها و آمریکاییها بود و هم روشنفکران غربگرا و غربزده در درون حاکمیت قدرت عملیاتی در تغییر داشتند، از معماری شهر از دوره رضاخان گرفته تا تحقیق روی ایرانیت و پرچمها در مدارس و کانون پرورش فکری که کانون پرورش افکار بود، تاریخنویسی را شروع کردند.
در دوره محمدرضاشاه، ابتذال فرهنگ آمریکایی بر انحراف و انحطاط فرهنگ انگلیسی و غربی افزوده شد و سعی کردند با ابتذال، بیشتر هویت اسلامی را از بین ببرند. رضاخان عبا و عمامه و چادر از سر علما و زنان برداشت و لباس را تغییر داد؛ اما آمریکاییها در دهههای ۳۰، ۴۰ و ۵۰ سعی کردند فکر جامعه را عوض کنند با تأسیس باشگاه روتاری، باشگاه لاینز، مؤسسه فرانکلین و امثال این تشکیلات و تلویزیون که افراد بهائی راهاندازی کردند و تلاششان در تغییر هویت بود؛ اما برخی از روشنفکرانی هم که در این دوره تربیت شدند از حزب توده و بخشی هم جریان مارکسیستی بودند که با دین و هویت اسلامی ما ضدیت داشتند.
بین سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۷ دو جریان هویتی در ایران مطرح شد که یکی هویت غربی بود که حکومت، روشنفکران و امثالهم بودند و دیگری هویت اسلامی بود که از مرجعیت، روحانیون و جریانات اسلامی بودند؛ این حرکت تا پایان دوره پهلوی ادامه داشت و آسیبهای زیادی از جهت مطبوعات وارد کرد و ابتذال در نشریات، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، سینماها و کاخ جوانان بسیار زیاد بود؛ نویسندگان، تاریخنگاران و مطبوعاتی که رؤسایشان فراماسونر بودند تا جایی که میتوانستند کارهای خود را انجام دادند و حتی دانشگاهها در برخی از رشتهها اینگونه بود.
جنگ هویتها در دوره پهلوی ادامه داشت که ابتذالش در ۱۳۵۰ در جشن شاهنشاهی نمایش داده شد و از آن مبتذلتر نمایشی بود که با دستور فرح در شیراز بهعنوان جشن هنر شیراز راهاندازی کردند. البته این نمونهها در خیابان بود وگرنه در درون مراکز گستردهتر بود. حرکت اسلامی که حضرت امام(ره) در سال ۱۳۴۱ آغاز کردند در جهت پررنگ کردن هویت اسلامی بود که جریان اسلامی از مراجع، علما، فقها، نویسندگان و فعالان اسلامی در جای جای کشور هویت اسلامی را پررنگ کردند که این هویت در سالهای ۵۶ و ۵۷ در متن جامعه با تظاهرات، راهپیماییها، نماز عید فطر و تاسوعا و عاشورا هم از لحاظ ظاهر جنبه هویت اسلامی داشت و هم شعارها، مطالبات و رهبری ماهیت انقلاب اسلامی بود.
رهبر انقلاب تأکید داشتند کارهای بزرگ و تاریخی که در طول تاریخ مبارزات انقلابی در تهران صورت گرفت در هیچ استان دیگری صورت نگرفت. این موضوع را برای ما بیشتر توضیح دهید.
تهران جایگاه پایتخت را داشت. علیرغم اینکه فشار حکومت یا حضور حکومت در مرکزیت بود، چه در دوره رضاخان با وجود افرادی مثل سرپاس مختاری، پزشک احمدی، آیرم و امثالهم و چه در دوره محمدرضا، با حضور ساواک، این حرکت اسلامی در تهران با قدرت جلو میرفت؛ یعنی به موازات حرکت آنها، قدرت و روش حرکت اسلامی گسترده بود. در دورانی که رضاخان مبارزه را شروع کرد و مساجد، حسینیهها و هیئتهای مذهبی را بست و عزاداری را تعطیل کرد، آیتالله شاهآبادی استاد حضرت امام خمینی(ره) فرمود: در خانههایتان هیئت مذهبی درست کنید. در آن زمان هیئتهای مذهبی در خانهها بود یا جلساتی که آیتالله سید ابوالحسن طالقانی، پدر آیتالله سید محمود طالقانی برقرار میکرد یا حوزه علمیه مروی و صدر یا برخی از بزرگان مثل علامه شعرانی، علامه محیالدین الهی قمشهای و... در منزلشان فعالیتهایی انجام میدادند و شروع به نیروسازی و تقابل غیرمستقیم کرده بودند.
در دوره رضاخان، علما و بزرگان دستگیر میشدند که این دستگیریها در دوره محمدرضا وسیعتر شد و تهران میدان و مرکز مبارزه شد. رضاخان زندانهایی در تهران تأسیس کرد و محمدرضا زندان اوین و زندانهای دیگری تأسیس کرد و تعداد زیادی دستگیر شدند که علیرغم آن همه شکنجه، زندان هم دانشگاه و مرکز فکری و تبادل فکر شد و نقش انجمنهای اسلامی و شخصیتهای حقیقی پررنگ بود و علیرغم اینکه کتاب را ممنوع میکردند و انتشار کتابهای اسلامی در فشار انجام میشد و آنها را جمعآوری میکردند، تولید اصلی در تهران صورت میگرفت که بعدها مسئله اعلامیه و جزوههای مخفیانه رخ داد.
سخنرانان برجستهای در تهران داشتیم مثل آیتالله فلسفی، شهید مطهری، شهید هاشمینژاد و شهید باهنر که نقششان در مساجد در بیداری مردم مؤثر بود. بخشی از تغذیه فکری و سیاسی استانها و شهرستانها از تهران آغاز میشد؛ یعنی در تهران تدوین، تبیین و تولید میشد و به سایر شهرها میرفت. حضور شخصیتهای بزرگ، ساواک و پلیس را در بسیاری از جاها ناکارآمد و نقشههای دشمن را خنثی میکرد. برخی از مساجد شکل مکتب و محل تربیت نیرو داشت و یک جنگ فرهنگی بود که پیروزی از آن جریان مذهبی بود.
یکی از مطالبات رهبر انقلاب، تدوین شناسنامه انقلاب شهر تهران بود، چگونه این امر مهم رخ خواهد داد و چه مؤلفههایی در شکلگیری آن بایستی مدنظر قرار گیرد؟
دانشنامهای درباره تاریخ تهران از زمان قاجار تا سقوط پهلوی و از پیروزی انقلاب تا امروز لازم داریم. مجموعه گزارشهای ساواک درباره فعالیتها در برخی شهرستانها منتشر شده ولی درباره تهران هنوز وزارت اطلاعات اقدامی نکرده است. اخیراً درباره خراسان رضوی مجموعه اسناد و گزارشهای ساواک در ۲۱ جلد، در مازندران ۱۴ جلد و در اصفهان پنج جلد منتشر شده است. فکر میکنم مجموعه اسناد تهران یکصد جلد شود. اولین قدم این است که این مجموعه اسناد در اختیار قرار بگیرد و به موازاتش اسناد نخستوزیری، اسناد ارتش، اسناد سازمان اسناد ملی و آنچه از جریانات اسلامی یا علیه اسلام چه از طرف گروهها و چه از سوی حکومت در دسترس مورخان، پژوهشگران و مراکز پژوهشی قرار بگیرد تا به کار تحقیق، تحلیل و تبیین بپردازند.
دوم، زندگینامه علما و اندیشمندان اسلامی در این مدت تنظیم شود که نقش آنها چه بوده است. باید مثل کتابی که استاد محمدحسن رجبی تحت عنوان «علمای مجاهد» منتشر کرده، کتابی تحت عنوان علمای تهران منتشر شود و شخصیتهای فعال عرصه سیاسی مثل فداییان اسلام، موتلفه و فعالانی که در چارچوب حرکتهای خط امام حرکت کردند، به صورت برنامه توسط مؤسسات تاریخنگاری و تاریخپژوهی تدوین شده و کتابهای داستانگونه برای نسل جوان تهیه شود.
اگر بخواهیم جامعه را به طرف فرهنگ و هویت اسلامی ببریم، اولین گام توجه به کودکان است؛ از مهدکودک تا ابتدائی، راهنمایی، دبیرستان و سپس دانشگاه. در تهران ۱۵میلیون جمعیت داریم که خوراک فکری میخواهند.
کنگره شهدا را که برگزار میکنیم بعضی از اینها ظرفیت چهار، پنج داستان کودکانه دارند؛ یعنی باید صدهزار کتاب فقط برای کودکان بنویسیم. چیزی که فرهنگساز است تهیه کتاب است و باید از ابزار هنر مثل فیلم و فضای مجازی استفاده کرد.
موضوع دیگر بهکارگیری نیروهایی است که توان تجزیه و تحلیل تاریخ انقلاب و تاریخ معاصر و جریانشناسی سیاسی، فرهنگی و حرکتهای اسلامی بهعنوان ارائه بینش و نگرش تاریخی را دارند. از موارد دیگر گاهشماری یا روزشماری تاریخ تهران است که از قاجار تا دوره پهلوی و از نهضت امام(ره) در سال ۴۱ تا انقلاب ۵۷ و از پیروزی انقلاب تاکنون به گاهشماری نیاز داریم تا برای مورخان، محققان و دیگران مشخص باشد که این روند چگونه است که اینها با برنامهریزی پنج و دهساله امکانپذیر است. کانون پرورش فکری باید به تهیه دههزار جلد کتاب داستان کودک برای شهدای تهران ملزم شود و در پنج سال آینده با بهکارگیری هنرمندان و نویسندگان و امکانات این دههزار جلد کتاب تهیه شود. یا مؤسسات دیگری مثل انتشارات مدرسه مقید باشد برای دانشآموزان دوره راهنمایی پنجهزار جلد کتاب بدهد. کشوری را که ۸۵ میلیون جمعیت دارد نمیتوان با ۱۰۰۰۰-۱۵۰۰۰ عنوان کتاب اداره کرد. همانطور که از الان به فکر میوه شب عید مردم هستیم، باید به فکر غذای فکری مردم باشیم که متاسفانه دولت وقتی به اینجا میرسد با خشکسالی مالی مواجه میشود و دست نویسندگان خالی است؛ لذا این سفره همیشه خالی است و گرسنهها هم کنار سفره مینشینند؛ چه در مدارس و چه در جاهای دیگر.