به احترام جلال و به احترام فلسطین (مقاله وارده)
محمدهادی صحرایی
ماه شعبان، جدای از اینکه دروازه ماه مبارک رمضان است و میتوان نسیم فرحبخش آن ماه غفران را از این ماه پرخیر و برکت به مشام جان کشید، ماه مردان مبارزه و مجاهدان منتظر هم هست. سرور و سالار آزادگان جهان در این ماه به دنیا آمده و علمدار آزادگی نیز، و راوی کربلا هم، و منجی بشریت و تمامکننده مأموریت پیامبران و صالحان هم در این ماه به عالم هدیه شده و به ما دستور دادهاند که «با جهاد همهجانبه برای جلوگیری از نفوذ سبک زندگی غربی، انقلاب را هر چه بیشتر به آرمانش که ایجاد تمدن نوین اسلامی و طلوع خورشید ولایت عظمی است نزدیک کنیم» که پیروز بیشکست و حلّال مشکلات پیچیده انسان خواهد آمد و برای خدمت و زمینهسازی ظهورش باید که به پا خیزیم.
تقارن حلول این ماه شعبان با سالروز صدور بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی که گزارش کار تحویل گرفته شده کشور و راه طی شده انقلاب اسلامی و مأموریت نیمه تمام تمدن سازی است هم اهمیت این روزها را بیش از پیش میکند. به این مناسبات مهم باید اتفاقات غزه مظلوم و یمن قهرمان و حزبالله پیروز و مدیر مقتدر میدان را هم افزود. بیش از چهار ماه است که از عملیات ابتکاری و حماسه طوفان الاقصای جوانان حماسی میگذرد و جهان در تحیر انتخاب دو راه پیش روست. شک نباید کرد که انسان امروزی اگر بخواهد میتواند راه را از بیراهه تشخیص دهد و شاید هیچ گاهِ تاریخ، به این اندازه جبهه درست و نادرست از هم جدا نبوده و واقعیت حق و باطل چنین عریان و عیان نبوده است.
اینکه صبر و استقامت مردم غزه و جوانمردی مجاهدان اسلام، کافر را مسلمان کرده و دیگران را در اعتقادات خود مردّد کرده همین نکته است که حق، چنان آشکار شده که فطرتها را همچون مغناطیسی عظیم و عجیب به خود جلب و جذب کرده است. اندیشه رهایی بخش انقلاب اسلامی چنان توانسته در اعماق ذهن و قلب جوانان فلسطینی رسوخ و رسوب کند که هرگز جهان استکبار در مخیله خود چنین شکستی را برای خودش محتمل نمیدانست. استکباری که جوانان را با ایسمهای مختلف مشغول کرده و جهان را بین سوسیالیزم شرق و کاپیتالیسم غرب تقسیم کرده بود و به هیچ اندیشهای مجال نطق نمیداد، از سال 57 خورشیدی به بعد، خود را مواجه با اندیشهای میبیند که شعارش نه شرقی، نه غربی و جمهوری اسلامی است.
اندیشهای که توانست از مردم خموده و خمار قرن بیستم، مجاهدانی بیافریند که اعجوبههای تاریخ شوند. نسل انقلابی ایران توانست با شعار «خدا قرآن خمینی» موجودیت خود را فریاد زند و اکنون بسط اندیشه خود را در نقاط دور و کور زمین میبیند. چه کسی روح تحول و تهور را در مردمی که به تکرار نظام طبقاتی تمکین کرده بودند دمید؟ چه تفکری به افسانه تناسخ بدبختی بشریت پایان داد؟ چه اندیشهای کدخدایان خداستیز را به زیر کشید؟ چه ضمایر آگاهی خبر از خرد شدن استخوانهای کدخدای شرق و افول و غرق کشتی تایتانیک کدخدای غرب را دادند؟ کسی گمان میکرد وارث آیزنهاور و کارتر و ریگان و بوش، ترامپ و بایدن باشند؟ یا میراث هرتصل و موشه دایان به نتانیاهو برسد؟ یا قارونها در برابر جوانان دمپایی پوش، شکست بخورند؟ کسی حتی در آینده دور هم میدید که ارزش لنگه کفش سردار ایرانی بیش از سر رئیسجمهور آمریکایی که سالها از ایران حق توحش میگرفتند، بیشتر بشود؟
ملت بزرگ و خداجوی ایران! این تغییرات شگرف و انقلابات عظیم مبنایی در جهان که گوشهای از آن گفته شد، همه از انقلاب اسلامی عزیز شما سرچشمه میگیرد. فقط خدا میتواند بلال را از زیر پای امیه درآورد و به بالای خانه خود به مؤذنی بگمارد همان گونه که مردم ایران را از زیر سلطه پادشاهان بیلیاقت و بیکفایت قاجار و پهلوی که هفتاد درصد خاک ایران را از ایران جدا کردند نجات داد و به جایی رساند که هشت سال بجنگد ولی یک وجب از خاکش را به دست اجنبی نسپارد. اینکه در دو جنگ جهانی اول و دوم حتی با اعلام بیطرفی کشورمان به تسخیر قوای متخاصم درآمد و بیش از
13 میلیون ایرانی در دو قحطی آن دو جنگ کشته شدند کم است؟ و اینکه امروزه نمیتوان در هیچ مناسبات منطقهای نظر ایران را نادیده گرفت کم است؟
اینها معجزاتی است که حق و باطل را برای هر آگاهی که طالب و منصف باشد مشخص کرده است. حقیقت عریان پیش چشم ما اوضاع غزه است. حیرت آور نیست که چهار کشور قدرتمند و ثروتمند عضو ناتو که برخی دارای حق وتو هم هستند به علاوه خود اسرائیلی که خود را پسران خدا و « نحن ابناء الله» و فاتح جنگ شش روزه و وارثان زمین و حاکمان اصلی نیل تا فرات میدانند، چهار ماه است که تا توانستهاند
365 کیلومتر را با انواع بمبها و سلاحهای کشتار جمعی مدرن و سه برابر قویتر از بمبهای اتم هیروشیما و ناکازاکی بمباران کرده و از هیچ جنایت بشری و حیوانی فروگذار نکردهاند و تمام مجامع حقوق بشری و جاسوسی و مالی و حقوقی و روشنفکری و تمام ظرفیتهای تکنولوژیکی و مهارتی خود را به کار بسته و هنوز نتوانستهاند حریف جوانان شلوار سه خطی حماس و جیل الحاجز 1 شوند؟
این، مدخلی برای معرفی کتاب خواندنی «سفر به ولایت عزرائیل» جلال آل احمد و تقدیر از اوست که پس از تور هفده روزه سال 1341 خود و همسرش سیمین دانشور به سرزمین اشغال شده فلسطین نوشته شده و برخی اشاراتش حکایت امروز غزه است. خود او این سفرش را فرصتی میداند تا آنچه در کتابها خوانده را از نزدیک لمس کند و عاقبت آنچه را که برایش جذبه داشته و سرزمینی که از نظر او «چیزی شبیه یک مملکت نیست و حکومتی که کفاره گناه غرب را از جلال شرقی میگیرد» ببیند. او معتقد است «مسیحیت حجابی از اسرائیل میان خود و عالم اسلام کشیده تا خطر اصلی را» نبینیم چراکه فلسطین «تکه آخر از استخوان پارههای ولایت عثمانی» است.
او هولوکاست را «شهیدنمایی از حد گذشته یهودیان» میداند که «راستش را بخواهی صهیونیزم، خطرناک و پشت سکه نازیسم و فاشیسم است». «اگر قرار است پایگاه باشی، از اسرائیل بیاموز که خود را چه گران فروخته». او اسرائیل را « سرمشقی در معامله با غرب میداند» که او را با غرامت، دوشید. او «آموزش فشرده زبان عبری را برای یکدست کردن اخلاق و آداب مهاجرانی که هر دسته از گوشهای از عالم کندهاند» میداند و بر کلید واژه تبعید، بسیار تأکید میکند و انگیزیسیون را «علت اصلی تبعید دسته جمعی یهودیان از اسپانیا به سال1492 همان سالی که کریستف کلمب آمریکا را کشف کرد» میداند و تا آنجا پیش میرود که مینویسد « بعید نیست که خود او نیز از نژاد یهودی باشد».
او در جای دیگری و در گفت وگوی با یک اسرائیلی تصریح میکند «گفتم فراموش نکن که این زمین را به زور گرفته اید و آن وقت با صاحبان اصلی راه نمیآیید» مینویسد «بیست سال است که یک مشت زورگو به کمک سرمایههای بینالمللی و به برکت سازمانهای تروریستی صهیون و هاگانا خاک فلسطین را اشغال کرده و یک میلیون ساکنان آنرا بیرون ریختهاند و ذره ذره خاک اعراب را تصرف میکنند» و «رفتاری که تا دیروز نازیها با یهودیها میکردند امروز یهود به کمک وجدان ناراحت اروپا و آمریکا دارد با اعراب میکند» «تف به این تمدن گند بورژوا». او اسرائیل را «به عنوان شعبه خاورمیانه امپریالیسم سیا» میداند «که حتی اسمش را برای دهن کجی به فلسطینیها انتخاب» کردهاند.
جلال روشنفکران منصف، مطبوعات فرانسه را «همچون دیگر بنگاههای انتشاراتی در دست یهودیان سرمایهدار» میداند «که وجدان روشنفکران مملکت ایران را هم میسازند». او با انتقاد از پهلوی و روشنفکران خموش و مطبوعات سانسورچی آن زمان مینویسد «وجدان روشنفکر ایرانی باید از این ناراحت باشد که چرا نفت ایران در تانک و هواپیمایی میسوزد که برادران عرب و مسلمانش را میکشد و چرا نفت سعودی و کویت در تانک و هلیکوپترهایی میسوزد که ملت فقیر ویتنام را به توپ بستهاند». «سانسور در مطبوعات ایران چه میکند که مطبوعات فارسی این مدت انگار در تلآویو چاپ میشده است» «مطبوعات و رادیو اسرائیل جنگ را جنگ مذهبی بین متعصبان مسلمان و متمدنان اسرائیلی معرفی کردهاند». جلال آل احمد از نفت میگوید «آمریکا در ویتنام بینفت ایران و خلیجفارس نمیتواند یک لحظه دوام بیاورد. نفت ایران ارزانترین نفت منطقه و نفت حوزه خلیجفارس هفت مرتبه ارزانتر از نفت الجزایر و ده مرتبه ارزانتر از نفت حوزه پاناما و بیست مرتبه ارزانتر از نفت آمریکاست و اگر قرار باشد آمریکاییها خودشان نفت به ویتنام برسانند بودجه جنگیشان پنج برابر میشود» و میافزاید « الان 90 درصد نفت اسرائیل را ایران میدهد» او در 60 سال پیش معتقد بود که « تجربه چین و الجزایر و کوبا نشان داد که دست استعمار را فقط با تبر میتوان برید نه با وعده و وعید و قول و قرار و اصول بشری و انسانی». خدایش بیامرزد که جایش خالی است.
____________________________
1- «نسل پشت دیوار» یا کسانی که مادرانشان به خاطر جلوگیری نظامیان اسرائیلی نتوانستهاند برای زایمان از اردوگاهها خارج شوند و به بیمارستان بروند و به اجبار، پشت دیوارهای حایل و ایست بازرسیها به دنیا آمدهاند که گفته میشود غیر از آنها که در هنگام زایمان، خود و نوزادشان میمیرند، اکنون بیش از هشت هزار نفر جوان و نوجوان و کودک هستند.