جنون میوزد بر من، ای کاش باران به لب خشــکی این بیـابـان بیاید(چشم به راه سپیده)
غروب خراسان
دعا میکنم باز باران بیاید
بر آوار ِمن حس ِطوفان بیاید
دعا میکنم مثل هر شب نباشم
کسی سمت ِدلهای ِلرزان بیاید
به یک تار مو بسته اوضاع گردون
که یک جمعه تکرار ِقرآن بیاید
سراب از نگاه ِتشیع بگیرد
به شبهای ِخوابی پریشان بیاید
نسیمی پر از عطر ِکوثر زِ خیبر
به چشمان ِخاموش ِکنعان بیاید
غم ِذوالفقار از نگاهش بریزد
به خونخواهی ِ نسل ِانسان بیاید
پر از بغض ِچاه از یتیمان بگوید
به دلداری ِیاس پنهان بیاید
و بر خالی ِسفرههای ِدوباره
به نام ِبلندای ِاو نان بیاید
جنون میوزد بر من ای کاش باران
به لب خشکی ِاین بیابان بیاید
کبوتر،کبوتر جهان پر بگیرد
غریب، از غروب ِخراسان بیاید
دعا میکنم مرد ِخورشید پیکر
از آتشفشانهای ِایران بیاید
مریم حقیقت
صبح امید
شبی که اشک دلیلی برای بیداریست
شکوه ذکر بلند تو بر لبم جاریست
مسیر زمزمهها سوی توست، میدانم -
دعا برای ظهور تو عاقبت کاریست
خدا کند نشود چشم ما تهی از اشک
که از اشاره چشم تو اشک ما جاریست
قسم به گریهکنان غروب هر جمعه
قسم به فرصت پاکی که لحظه زاریست
به یک نگاه تو، آقا شدیم، یا مهدی
بیا اگر تو نیایی، نصیب ما خاریست
علم به دوش بگیر ای سوار صبح امید
که چشم عالم و آدم بر این علمداریست
از آن زمان که تو رفتی بهار خشکیدهست
دل زمانه تَرَک خورده، تشنه یاریست
حسین آذری
از سر ناچاری
بیتو همه دقیقهها تکراریست
زخمی که نشسته در دل ما، کاریست
این چشم به راهیِ همیشه، آقا
نه چاره ما که از سر ناچاریست
سید اکبر سلیمانی
مرا ببخش
مرا به خاطر غمهای بیکرانه ببخش
به آتشی که ز جانم کشد زبانه ببخش
ز بار معصیت و بیکسی و تنهائی
شد از دو دیده روان، اشک دانهدانه ببخش
جبینم از عرق شرم تا ابد خیس است
روان زخمیام از غصه، شانهشانه، ببخش
برای آتش قهرت اگر توان باشد
ز دوری تو کجا من شوم روانه، ببخش
بهار، بودن با توست، ورنه، بیتو کجا
وزد نسیم بهاری به آشیانه، ببخش
اگرچه تیره شده صفحه سپیددلم
ولی هنوز به لب دارم این ترانه، ببخش
اگرچه بار گناهم چو کوه سنگین است
به انتظار عطایم بر آستانه ببخش
به چلهای که به ندبه، شبانه طی کردم
و دیدم از برکات دمت نشانه، ببخش
هنوز در رگم از عشق قطرههایی هست
کم من و کرمت، قطره کن بهانه، ببخش
حسین بزرگی (حامد)
سوار ما چه شد؟
با توام ای دشت بیپایان، سوار ما چه شد؟
یکهتاز جادههای انتظار ما چه شد؟
آشنای «لا فتی الا علی» آنک کجاست؟
صاحب «لا سیف الا ذوالفقار» ما چه شد؟
چهارده قرن است چهل منزل عطش پیمودهایم
التیام زخمهای بیشمار ما چه شد؟
چشم یوسف انتظاران را کسی بینا نکرد
روشنای دیده امیدوار ما چه شد؟
باز ای موعود! بیتو جمعهای دیگر گذشت
کشت ما را بیقراری پس قرار ما چه شد؟
مینشینم تا ظهور سرخ مردی سبزپوش
آن زمان دیگر نمیپرسم بهار ما چه شد؟
مهدی جهاندار
خواهد آمد
عاقبت او ظهور خواهد کرد
خاک را غرق نور خواهد کرد
روزی از این کویر این برهوت
ابر رحمت عبور خواهد کرد
دل ما را که خشک و پژمرده است
همچو باغ بلور خواهد کرد
آه میآید او که لبخندش
عاشقان را صبور خواهد کرد
سینهها را ز کینه خواهد شست
غصهها را بدور خواهد کرد
آه سوگند میخورم ای دل
عاقبت او ظهور خواهد کرد
؟؟؟؟