کد خبر: ۲۷۳۸۷۶
تاریخ انتشار : ۰۷ مهر ۱۴۰۲ - ۲۱:۰۰

از سینمای دفاع تا سینمای درد

 

محمّدصادق رحیمی
فیلم‌‌سازی درباره دفاع مقدس از همان دهه ۶۰ یعنی روزهایی که هنوز جنگ به پایان نرسیده بود و همه مردم به خوبی جنگ را می‌دیدند و لمس می‌کردند آغاز شد. اما کمی بعد در دهه ۷۰ شاهد اوج‌گیری سینمای دفاع مقدس از حیث رشد کمی و کیفی آثار بودیم و شاهکار‌های کم‌نظیری آفریده شد. در این دهه نیز همچنان مردم با یک فاصله زمانی نزدیک، به خوبی صحنه‌های تلخ و شیرین جنگ را به خاطر می‌آوردند. سپس در دهه ۸۰ وارد فضای جدیدی شدیم که ویژگی اصلی آن تلاش کارگردانان برای رسیدن به زاویه نگاه‌های جدید به مسئله دفاع مقدس بود. در دهه ۹۰ ماجرا به گونه‌ای متفاوت‌تر رقم خورد، چرا که بسیاری از اقتضائات و عوامل سازنده همیشگی فيلم‌های دفاع مقدس دیگر نبودند و تغییر کرده بودند. دیگر اغلب سازندگان فیلم‌های دفاع مقدس از نسل جنگ دیده نبودند و از بازیگر گرفته تا کارگردان هیچ کدام سال‌های بمباران شهرها و مراسم یادبود تشییع شهدا را به خاطر نمی‌آوردند. هیچ کدامشان همسایه یا رفیق جانباز یا شهید نداشت و این مسئله رنگ و بوی متفاوتی به سینمای دفاع مقدس می‌داد. البته این نکته که مخاطب اصلی سینما و فیلم نیز نسل بچه‌های پس از انقلاب و جنگ بودند نیز در غلیظ‌تر شدن این شرایط جدید بی‌تاثیر نبود. نتیجه این تغییرات آن شد که شاهد یک تغییر پارادایم جدی و پررنگ در دهه ۹۰ در اغلب آثار سینمای دفاع مقدس بودیم که این تغییر پارادایم تاکنون نیز همچنان ادامه دارد.
تغییر اصلی در جریان روایتگر فیلم‌ها بود. در دهه‌های قبل فیلم‌های دفاع مقدس فیلم‌های سراسر حماسی بودند که سعی در معرفی عملیات‌ها و فرماندهان شجاع دوران جنگ داشت و همواره به موفقیت‌ها در کنار سختی‌ها‌ اشاره داشتند. حتی در مواردی که به زندگی اسرا و گرفتارشدگان در دست دشمن ‌اشاره می‌شد اغلب به دنبال روایت رهایی و شجاعت آنها بودند. اما حالا داستان تفاوت‌های جدی پیدا کرده است. جریان امروز روایتگر روزهای جنگ به دنبال روایت پیروزی‌ها و غلبه خون بر شمشیر نیست بلکه در تلاش برای بازآفرینی دردها و رنج‌های مردم مظلوم و به ویژه زنان و بچه‌ها است. در این روایت جدید در فیلم‌های گوناگون دهه 90 شاهد سکانس‌های طولانی و بی‌پرده از رنج و عذاب بی‌انتهای زنان و کودکانی هستیم که بی‌گناه درگیر جنگ شده‌اند و سپس بدون هیچ دلیلی به سادگی در مقابل چشم عزیزان خود پر پر می‌شوند. روایت درد و رنج جای روایت فتح خون را گرفته است و به تبعیت از جریان کلان سینمای ضدجنگ در غرب به دنبال ارائه روایت تقبیح جنگ و جنگ‌افروزی است حال آنکه اساسا ایران شروع‌کننده جنگ نبوده است و تنها در مقام دفاع حضور داشته است که موجب می‌شود هیچ‌گونه شباهتی میان دفاع هشت ساله ایران و جنگ‌های جهانی که غربی‌ها مسببان اصلی آن بوده‌اند، شکل نگیرد. جالب‌تر آن است که حتی روایتگران درد و رنج، در ارائه این مصائب عمدتا گزینشی برخورد کرده و به جای بیان مشکلات و دردهای اسرا، جانبازان و رزمندگان که اصلی‌ترین نیروهای حاضر در جنگ که بیشترین آسیب‌های جسمی و روحی را دریافت کرده‌اند، به تصویر‌سازی احساسی و عاطفی درد و رنج زنان و نونهالان در فضای پشت جبهه‌ها و در شهرها می‌پردازند که گویا تنها به دنبال‌ گریه گرفتن از مخاطب است.
در نهایت می‌توان گفت آنچه امروز کمی نگران‌کننده به نظر می‌رسد آن است که سینمای دفاع مقدس به جای روایت دلایل دفاع از میهن و ادله قداست این جان‌فشانی‌ها که تجلی شجاعت و رشادت ملت ایران است وارد روایتگری صرفا دردها و رنج‌های بی‌پایان مردمی شده است که راه رهایی را گم کرده‌اند و در نهایت با ناامیدی و افسردگی چاره‌ای جز تحمل شرایط ندارند؛ حال آنکه انتظار می‌رود سینمای جنگ، سینمای مقاومت و پایداری باشد و نسلی مقاوم در برابر تهاجم دشمن را پرورش دهد و نه فقط ‌گریزان از جنگ باشد. امید است سیاست‌گذاران و مجریان فرهنگی هوشیاری لازم را داشته باشند تا سینمای دفاع و افتخار تبدیل به سینمای درد و ناامیدی نشود.