«دشت»ی که « سر» نداشت آن روز
عزیزالله محمدی(امتدادجو)
چه آنکه کسی بداند و چه آنکه کسی نداند و یا اینکه اگر کسی دچار خود فریبی برای درک اهمیت و مفاهیم رسانه شود؛ فرق نمیکند؛ چون! در هر حال رسانه و بهویژه موضوع «هنر» در قالب آن، سبک و سیاق و شیوه زندگی متکی به اطلاعات بشر را کاملا در اختیار گرفته و به هر سو که اراده کند؛ میبرد.
جای هیچ شک و تردیدی هم نیست که عالم رسانه و بهویژه دنیای صنعت فیلم و سینما هم متکی به موضوعات و ژانرهای متنوع و جذاب است و در میان آنها، ژانر «جنگ» موضوع بسیار پرطرفدار و جذابی است که میتواند منتقلکننده سیاستهای هر کشوری باشد که میخواهد پیامهایی را به جهان پیرامونی خود مخابره کند.
فارغ از اینکه امروز، ما در جهان با پدیدهای به نام جنگ رسانهای مواجه هستیم؛ اما ماهیت جنگ و بالاخص، جنگ نظامی پدیده خود خواسته و البته اجتناب ناپذیر جامعه بشری است که همواره به علل گوناگون در تاریخ هستی او شکل گرفته و اشکال مختلفی نیز داشته و دارد.
اینکه جنگ چه مراحلی را پشت سر گذاشته و چه شیوههای در آن به کار رفته و چه رویکردی برآن بوده که امروز بخش مهمی از صنعت و سیاست جهان محسوب میشود و حتی دستاوردهای علمی به دست آمده نیز غالبا صرف تولیدات صنایع نظامی میشود؛ یک موضوع کاملا پژوهشی و تاریخی است که مجال پرداخت به آن به این لحظه و به این یادداشت نمیگنجد؛ اما اینکه جنگ چه فرم و صورتهایی دارد و تابع چه قوانینی است؛ میتواند موضوع مشترک بین همه دول متضاد باشد که به رغم دشمنیها و تخاصمهای موجود، باید برای دفاع از نسل بشر و حقوق آن قوانینی را ترسیم کنند و بدیهی است که برای تثبیت آن قوانین، میتوان از بستر رسانه و صنعت فیلم سازی استفاده کرد.
بر همین مبنا، گاهی قوانین نانوشتهای بر جنگها حاکم میشود که گرچه نانوشته و گرچه نامعین هستند؛ اما حکم اخلاقی و حکم انسانی به خود گرفتهاند و نام اینگونه قوانین، قوانین حقوق بشری و قوانین جنگی است که در ذیل آن، عناوینی مثل جنایت جنگی و یا کشتار عمومی و یا نسلکشی و...ذکر شده و متاسفانه بهطور روزانه و حتی لحظهای شاهد هستیم که قدرتهای رسانهای متکی به سیاست و استعمار و استکبار، تلاش دارند تا تفسیر و تعریف خود را به طرق مختلف هنری از این عناوین و مفاهیم به عموم مردم جهان ارائه بدهند.
تبعیت از این قوانین در جنگهای لااقل حدود یک قرن اخیر که متفاوت با جنگهای اعصار گذشته -به دلیل رشد صنایع نظامی- بوده است؛ بعد از تشکیل سازمان به اصطلاح ملل و بعد از جنگهای جهانی که منشأ آن، خود جهان غرب و بهویژه اروپا بوده است؛ به یک امر الزامآور و تابع قانون شد که تخطی از آن، تبعات بینالمللی را به همراه دارد که البته، باز هم کشورهای ذینفوذی مثل آمریکا، گرچه جنایتهای جنگی در کشورهای مختلف مرتکب شدهاند و گرچه تاریخ سیاهی نسبت به نسلکشی سرخ پوستان را دارا هستند و گرچه عصر بردهداری سیاهپوستان را در کارنامه خود دارند؛ اما هنوز هم که هنوز است از استفاده غیرانسانی بمب اتم در هیروشیما و ناکازاکی عذرخواهی نکردهاند و این وقاحت و بیشرمی را دارند که خود را مدعی حقوق بشر و صلح دوست بنامند.
شاید در باور عموم، فکر بر آن باشد که صدام اولین کسی است که سلاحهای شیمیایی و میکروبی را ابتدای جنگ و در سال 1359 به کار گرفت و یا بعدها هرجا که عرصه برایش تنگ میشد متوسل به این حربه ناجوانمردانه میشد؛ اما! نه! آمریکا اولین کشوری است که سلاح شیمیایی و کشتار جمعی با این سلاح را در سال 1763 برای سرخپوستان به کار گرفت. آلمان در جنگ جهانی اول و در سال 1915 ساختار شکنی کرد و در بلژیک جنگ را به سمت شیمیایی کشاند و انگلیس پس از جنگ جهانی دوم در سال 1951 از ماده فیتیوتوکسین در مالایا علیه استقلالطلبان استفاده کرد و صدام که با بلندپروازیهای احمقانه و به پشت گرمی همین کشورهای ناقض اخلاق جنگ، جنگ سختی را علیه ایران تحمیل کرده بود؛ به چنان جراتی دست یافته بود که بیواهمه از هرگونه واکنش سیاسی و یا بینالمللی و منطقهای، دست به استفاده از سلاحهای متنوع شیمیایی برد که عمده منبع تهیه این سلاحها برای او، همین کشورهای اروپایی از آلمان و فرانسه و انگلیس و بلژیک و... بگیر تا آمریکا و عواملش بودند.
در واقع جنگ ایران و عراق تبدیل به میدان آزمایش انواع سلاحهای شیمیایی و میکروبی و بیولوژیک این کشورها شده بود تا تاثیرات یافتههای جنایتوار خود را- که در بستر کشف و استفاده کثیف از «علم »به آنها دست مییافتند- در معرض نمایش واقعی و حقیقی ببینند و آن کسی که باید تاوان این جنایتها و توحش را میداد؛ کسی نبود جز مردم مظلوم ایران که چیزی جز استقلال و عزت خود نمیخواستند.
جنگ در مراحل حساس و تعیینکننده بود. دست صدام هم به لحاظ نظامی و هم، به لحاظ سیاسی و اجتماعی خالی شده بود. اما هنوز خباثت و حقارتش پایان نپذیرفته بود و به هر نحو بود میخواست بگوید که من هستم. و کار را دوباره به دست صفات شیطانی خود سپرد؛ چرا که میدانست کسی او را در جهان جوابگو نخواهد کرد. و سردشت، شهری بود که باید پاسخ مقاومتش را میداد. سردشت در نقطه خاصی بود و صدام خاص فکر میکرد. خاصتر از همیشه. اینبار نه به میدان نبرد. و نه به جنگ نظامی. به یک کشتار. و به یک جنایات و شد هفتم و هشتم تیر 1366. و صدام آنچه را بارها به اشکال مختلف در میدانهای نبرد امتحان کرده بود؛ اینبار روی مردم غیرنظامی کُرد شهر سردشت امتحان کرد و حمله شیمیایی هواپیماهای متجاوز رژیم بعث عراق به شهر سردشت در غرب ایران، به شهادت 110 نفر و مجروح شدن پنج هزار تن انجامید. با کمال تاسف، هنوز هم تعدادی از مردم مقاوم شهرستان سردشت با آثار و پیآمدهای این بمباران دست بهگریبان هستند و در رنج و درد به سر میبرند و به رغم ارتکاب این جنایت هولناک، مجامع جهانی هیچ اقدامی در جلوگیری از ادامه تجاوز به عمل نیاوردند، حتی آن رژیم را هم ملامت نکردند و چون گذشته بیاعتنا از کنار این حادثه گذشتند.
و حالا از آن تاریخ، قریب به 35 سال میگذرد اما هنوز در تاریخ روایت مصور تاثیرگذاری از این موضوع وجود ندارد. انجمنهای مردمی و نهادهای جزء، با پیگیرهای خستگی ناپذیر و با صرف هزینههای گزاف و حتی با حضور در دادگاه لاهه به دنبال محکومیت این اقدام صدام و جبران خسارات بودند و علی رغم کسب نتایج ضعیف به دلیل عدم پشتوانه قوی و عدم حمایت جهان غرب از موضوع، توانستند تاریخ هشتم تیر را بهعنوان روز مبارزه با سلاحهای شیمیایی و میکروبی نامگذاری کنند و لااقل بهاندازه یک روز هم که شده توجهها را به این سمت ببرند که در سردشت و بعد از چند ماه از آن، در حلبچه چه بر سر مردم این شهرها آمد.
***
«در را بست. بیآنکه لباسش را عوض کند خودش را، به طنابی که به میخ طویله بسته شده بود رساند. زین را برداشت و در چشم به هم زدنی انداخت روی اسب و افسارش را شُل کرد. با چابکی و چالاکی خاص٬ پای چپش را از سمت چپ اسبانداخت روی رکاب و پرید روی آن. بلافاصله چهار نعل٬ به موازات دامنه کوه به سمت خارج از روستا تاخت. باد! توان عبور از بین شال رنگی که به سرش بسته بود را نداشت٬ ولی! یالهای رقاصِ اسب که تاب و توان عشوهگریهای باد را نداشتند؛ دستهایش را هر بار که افسار جابه جا میشد٬ نوازش میدادند. صدای نفسهای اسب را با تمام وجود میشنید که با هر گام او٬ سنگهای زیر پایش را خرد میشد. اضطراب نرسیدن٬ تپش قلب «زن»را زیاد کرده بود و دامن گل گلی و رنگ رنگی محلیاش از فاصله دور٬ روی اسب٬ نقاشی برجستهای بود که فقط در پس یک حادثه میشد آن را٬ روی بوم طبیعت٬ با قلم روزگار به تصویر کشید و برای او، آن حادثه اتفاق افتاده بود. هنوز یک سال نشده بود که از خانه پدرش، با هزار امید به روستای مجاورعروس شد. حوالی ظهر بود که صدایی مهیب از دور آمد و خبر را که شنید! بیمحابا با اشکهایی که به پهنای صورت داشت حرکت کرد و تمام سالهای عمرش را با هر «هی٬ هی،هی...» که به اسب میگفت از ذهن میگذراند. با یورتمهای که اسب برداشته بود و با شتابی که او افسار را حرکت میداد٬ شانههایش سرشار از درد شده بودند. سرازیر شدن بوی بد عرق از سرو گردن اسب، گرچه آزارش میداد ولی هنوز امید داشت که وقتی میرسد به آنجا٬ همه ی آن خبرهایی که شنیده است دروغ باشد. تا غروب تاخت و تاخت و تاخت... اما! وقتی رسید؛ که«دشت» دیگر «سر» نداشت و بویی غریب« سر دشت» را پر کرده بود و دیگر هیچکس در خانه پدرش نبود...»
داستانک فوق، تصویر عاطفی و کمی شاعرانه با الهام از یک نقاشی است که نگارنده این سطور، آن را حدود چند سال قبل در روزی که گره معنایی و مفهومی به موضوع حملات شیمیایی سردشت و حلبچه خورده بود نگارش کرده و حالا فرصتی است که در ایام سالروز حادثه جنایت بار حمله شیمیایی صدام در هشتم تیر 1366 و دربحبوحه صدور قطعنامه برای پایان جنگ، که او به هر حربهای میخواست امتیازات ویژهای را از ایران بگیرد و برای دست یافتن به این امتیازات حتی از حمله شیمیایی به غیر نظامیان و شهرها نیز ابایی نداشت؛ دوباره به این موضوع بیندیشیم که- وقتی رسانههای اصلی دنیا تمام شئون و مسائل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و نظامی و... را با فشار صهیونیستها به موضوع قابل تحقیقی چون «هولوکاست» که هیچ وقت هم فرصت و اجازه آن را به کسی نمیدهند تا حقیقت آشکار شود؛ ربط میدهند- ما چرا هنوز که هنوز است نتوانستهایم با وجود تمام شواهد و ادله و مستندات، ابعاد این جنایت را در دنیا آشکار و بیان کنیم.
به نظر میآید عدم درک دقیق اولیه از موضوع رسانه و تاثیر آن و عدم پرداخت هنری به این موضوع و موضوعات مشابه و بهطور یقین، درک غیر صحیح از موضوعات حقوق بینالملل و البته عرصه تخاصمی مجامع به اصطلاح بینالمللی، عمده دلایلی هستند که در این عدم موفقیت تاثیرگذار بودهاند و با وجود پرداختن هنرمندان عرصه فیلم و سینما و تئاتر به فیلمهای دفاع مقدس و به رغم گذشت حدود چهل سال از آن واقعه متاسفانه هنوز اینگونه وحشیگریهای صدام، آنگونه که باید به نسلهای بعدی بازگو و منتقل نشده و به جز چند سکانس محدود در بعضی از فیلمهای دفاع مقدسی از جمله اخراجیها و... فیلم و یا سریالی که بتواند به شکل اقناعکنندهای بازتاب دهنده این جنایت باشد وجود نداشته.
مسلم است که اگر میخواهیم در جوامع بینالملل احقاق حقی داشته باشیم و یا اگر میخواهیم تاریخ دوران سخت جامعه خود را به نسل جوانی که بهطور معمول در شرایط راحتی قرار دارند بازگو کنیم؛ بهطور قطع باید به سراغ ساخت فیلمهای جدید با همین ژانر برویم که بازگوکننده هم مقاومت مردم ایران و رزمندهها باشد و هم، شرایط بینالملل را برای آنها تبیین کند.